۱۳۸۷ دی ۹, دوشنبه
اعتراض گسترده نهادهاي رسانهاي، شهري و سياسي به حضور خاتمي در شهر فرايبورگ آلمان
اعتراض گسترده نهادهاي رسانهاي، شهري و سياسي به حضور خاتمي در شهر فرايبورگ آلمان
آلمان: دكتر حسن كيانزاد
خاتمي و گنداب سياست
در اواخر ماه اكتبر آقاي محمد خاتمي به دعوت شهردار شهر فرايبورگ آلمان آقاي ديتر سالومون به مدت يكهفته در آن شهر اقامت گزيد و از سوي مقامات شهري و دانشگاهي و كليسا مورد استقبال قرار گرفت. و آن چنان كه رسم بزرگان و دولتمردان است، هريك در تعريف و تمجيد از محسنات ايشان، به عنوان دانشمند و فيلسوف و دينشناس از يكديگر پيشي گرفتند و او را به باشندگان در سالن سخنراني دانشگاه به گونهي يك سياستمدار اصلاحگرا، برخوردار از اعتدال سياسي و نزديك به غرب معرفي نمودند. شهردار آقاي سالومون از حزب سبزهاي آلمان از آماجهاي مترقيانهي آقاي خاتمي در دوران رياست جمهورياش از جمله، ثبات و امنيت قضايي و آزاديهاي بيشتر براي مردم، سخن به ميان آورده و در رابطه با «گفتگوي تمدنها» اشاره به گفتاوردي از ايشان ميكنند كه: ديالوگ پايه و اساس مناسبات انساني و جامعه است و در اين پروسه بايد شرق و غرب از همياري يكديگر برخوردار گردند. گفتگو نمي تواند در پس پنجرههاي بسته و تاريك با گوشهاي ناشنوا و زبانهاي غيرقابل فهم انجام پذيرد. كه البته جناب شهردار اين جرات را ندارد كه از ايشان بپرسد كه چرا ايشان در دوران 8 ساله رياست جمهورياش، شرايط و امكانات لازم را براي رسيدن به يك چنين جامعه باز و آزادي كه بهرهور از امنيت قضايي و آزادي بيان باشد، بوجود نياورد؟! بهانهي اين ديدار، همكاري دو شهر فرايبورگ و اصفهان در زمينهي ايجاد مناسبات شهري، فرهنگي و هنري بوده كه از سال 2000 آغاز گشته و با آمدن احمدينژاد متوقف گرديده است. موضوع سخنراني آقاي خاتمي، «اسلام در گفتگو باغرب مشكلات و چشم انداز آينده» بوده است. خبرنگار، آقاي احمد طاهري در تاريخ 1 نوامبر 2008 در روز نامهي فرانكفورتر آلگماينه زايتونگ زير عنوان «سكوت استاد شطرنجباز» مي نويسد: نزديك دوهزار نفر سالن بزرگ دانشگاه را براي شنيدن سخنراني آقاي خاتمي پُر كرده بودند و با شور و شوق در انتظار بودند كه ببينند ايشان چه ميگويند. هنگاميكه ايشان پشت تريبون براي آغاز سخن قرار گرفت، نخستين شعارهاي مرگ بر جمهوري اسلامي و جنايتكار، جنايتكار از سوي تني از چند از مخالفين رژيم، سرداده شد، اما مامورين آنان را از سالن به بيرون هدايت كردند. خاتمي در سخنرانياش حتا يك كلمه درباره مسايل سياسي حاد جامعهي ايران بر زبان نمي آورد و به پرسش هايي در اين زمينه پاسخ نمي دهد، اما از همدردي خود با مردم رنجديدهي فلسطين سخن به ميان ميآورد و از راه دشوار گفتگوي تمدنها سخن مي گويد و اينكه غرب حاضر نيست با نمايندگان واقعي طرف ديالوگ در دنياي اسلام سريك ميز بنشيند. «خاتمي در سخنراني يكساعتها ش كه گاه آنرا با سرودههايي از گوته و ريلكه همراه ميكند، ميگويد نيرومندي و ويژگي غرب تنها در اقتصاد و يا نيروي نظامي نيست، بلكه در توانايي پرارزشي كه حتميتها و باورهاي خود را زير پرسش مي برد و به جبران اشتباهات گذشته مي پردازد. و اين ويژگي ميتواند آموزهاي براي دنياي اسلام باشد». خاتمي در پاسخ به پرسش خبرنگاري كه با سماجت از او مي پرسد كه آيا او در انتخابات آينده كانديد مي شود يانه؟ پاسخ مي دهد كه، «حيف است كه اين فضاي معطر آكادميك را به گندآب سياست آلوده سازيم!!» در بيانيهي ديدهبان حقوق بشر در ايالت بادن در روزنامهي باديشه زايتونگ در تاريخ 31 اكتبر در رابطه به چگونگي برگزاري اين دعوت از خاتمي، آمده است كه، ما مخالف ديالوگ ميان گروههاي سياسي در گير در ايران و آلمان نيستيم، اما اجازه نداريم كه از بيان راستين مسئوليتهاي شخص آقاي خاتمي در دوران رياست جمهورياش، سرباز زنيم. ما در آن هنگام نامههاي بسياري در رابطه با اعدامها، شكنجه زندانيان به ايشان نوشتيم، اما هرگز پاسخي دريافت نكرديم. رفتار شهردار شهر فرايبورگ در استقبال از خاتمي و اين اشارهي ايشان كه شهر فرايبورگ را به ديدارش مفتخر كرده است، تنها از سوي خودش سخن گفته و نه از سوي مردم اين شهر. سازمان دانشجويان حزب دموكرات مسيحي و همچنين آقاي دانيل ساندر كانديداي نمايندگي اين حزب براي پارلمان آلمان در نامه اي به شهردار و رئيس دانشگاه، كه در روزنامهي باديشه زايتونگ انتشار يافته، مي نويسند: حال كه يك چنين دعوتي را از خاتمي كرديد، چرا به همراه گفتگوهاي خود با ايشان يك ليست از همهي بيدادگريها و ناسازواريهاي جامعه ايران پيش رويش نگذارديد؟
خانم اليزابت بوركارد در روزنامه ي باديشه زايتونگ 10 نوامبر 2008 مي نويسد: مسئولين شهر فرايبورگ نامسئولانه و بيتوجه به سركوب جوانان، زنان و پيروان اديان ديگر، سنگسار زنان، قطع دست و پا، چشم در آوردنها و به دار كشيدنهاي جرثقيلي وحشيانه، ميخواهند همچنان با كسانيكه مدعي اصلاحگرايي و اعتدال در جامعه ايران هستند، گفتگو داشته باشند. بايد از آنان پرسيد كه اين اعتدال سياسي آقاي خاتمي كه خود از باورمندان اين رژيم است و در ساختار حاكم آن قرار دارد و عملكردش در رابطه با بيدادگريها، تاكنون انفعالي بوده است، بر پايه كدام منطق استوار است؟! اين آقايان خيال مي كنند با يك چنين دعوتي مي توانند در اوضاع نابسامان ايران در جهت رفرم، دگرگوني بوجود آورند، بسي خيال خام و دروغ بخود. «حاكميت در ايران با تبليغ دوجناح درون ساختار، يعني اصلاح گران و بنيادگرايان، تنها در گستره سياستهاي راهبردي«نقش» بازي ميكند، اينجا اصلاحگران و آنجا بنيادگرايان. آن هم براي آرامش خاطر مشتي غربيان اورينت رمانتيكهايي كه در شهرهاي تاريخي به گشت و گذار مشغولند و از درد و غم مردم ايران بدور». كريستيان اشتوك يك خبرنگار در روزنامه هفتگي حزب چپ ها در تاريخ شش نوامبر با اشاره به دعوت شهردار از خاتمي و تجليلي كه از به عمل آوردند، مي نويسد: خاتمي را نمي توان يك اصلاح گرا ناميد. او بين سالهاي 2003- 1997 رئيس جمهور بود. صدها نفر را در درازاي اين سالها اعدام كردند. قتلهاي زنجيرهاي را به راه انداختند، رسانههاي گروهي را به تعليق درآوردند و جنبش دانشجويي را در دانشگاه تهران سركوب نمودند. خاتمي در گفتاري، اسرائيل را يك زخم ناعلاج بر پيكر اسلام مي داند، زحمي كه چركين و گنديده گرديده و بوي تعفن آن فضا را پركرده است. خاتمي از وفاداران سرسخت به رژيم است. خبرنگار همچنين اشاره مي برد به اينكه پيش از ديدار خاتمي از شهر فرايبورگ، به دعوت كامپين جلوگيري از برنامه اتمي رژيم در جهت دستيابي به تسليحات اتمي، زير عنوان «Stop the Bomb»، مردم در شهر وين دست به تظاهرات گسترده اي برعليه خاتمي زده بودند.
شوراي مركزي يهوديان آلمان، طي نامهاي سرگشادهاي به امضاي معاون و دبيركل آن به شهردار، رئيس دانشگاه و مفامات كليساي شهر فرايبورگ مي نويسند: ما نسبت به اين دعوت و تجليلي كه از محمد خاتمي به عمل آورديد سخت معترضيم و آنرا غيرمسئولانه ميدانيم بويژه اين سخن كه ايشان ليبرال است و طرفدار غرب، به هيچ وجه قابل پذيرش نيست، با آگاهي به سركوب و اختناق و زيرپاگذاري حقوق بشر در هنگام رياست جمهوري ايشان در ايران. اين يك توهين نابخشودني است به تمام قربانيان ترور رژيم ملايان، كه شهردار آقاي سالومون از آزاديهاي بيشتر و دموكراسي در دوران رياست جمهوري خاتمي، سخن ميگويد. اين شيوه رفتاري و مماشات شما با حكومت در ايران، سردمداران آن، از جمله احمدي نژاد را تحريك و تشويق ميكند، كه همچنان گستاخانه خواستهاي آزاديخواهانه مردم ايران را زير پاگذارند، بر دامنهي سركوبها و جنايات خود بيفزايند و با دستيابي به بمب اتمي در پي نابودي كشور اسرائيل، گام بردارتد. در اين نامه با اشاره به سخن نماينده كليسا كه ديدار خاتمي از كليساي بزرگ شهر «دُم» را به عنوان يك «لحظه تاريخي» در ديالوگ ميان اسلام و مسيحيان به شمار آورده، آنرا ننگي بزرگ مي دانند بردامن كليسا بواسطهي سكوت و چشم برروي حقايق بستنها. و روي به سوي رئيس دانشگاه آقاي شيوير، مي نويسند: شما از آمادگي آقاي خاتمي براي گفتگو و نقش مذهبي و روحانيايشان سخن گفتيد، اما فراموش كرديد كه به سركوب دانشجويان دانشگاههاي ايران و اخراج استادانشان زبان به اعتراض بگشاييد.
آقاي خاتمي، در رابطه با انتخابات رياست جمهوري سال آينده، پس از اصرار بسيار خبرنگاران حاضر مي شود كه بگويد: من تمايلي به شركت در انتخابات آينده رياست جمهوري ندارم. اما بايد ديد كه آينده چه به همراه خواهد آورد و سپس ميگويد، من به دو شرط آماده براي قبول مسئوليت هستم. 1- اگر من بدانم كه ملت ايران ميخواهد كه در برابر احمدينژاد، كانديد شوم و 2- اينكه خودم باور بر اين داشته باشم كه قادر خواهم بود مشكلات كنوني ايران را برطرف كنم و دوران نويني را آغاز نمايم- او با اشاره به اينكه در دوران رياست جمهورياش ميخواسته روابط ايران را با غرب درست كند، ميگويد، در بيل كلينتون شخصيتي را ديدم كه ميخواست روابط و مناسبات كشور خود را با ايران همراه با احترام و حرمت نمايد. اما امروز اوضاع دگرگون شده است، تنها احمدي نژاد گناهكار نيست، اشتباه اين بودكه بوش ايران را در محور شرارت قرار داد. در رابطه با رئيس جمهور آينده آمريكا ميگويد، او اميدوار است كه همانگونه كه او براي ملت خود آزادي ميخواهد، از آزادي كشورهاي ديگر هم پاسداري كند. حمله به عراق يك اشتباه بود، وضع را بدتر كرد، اما اميدوار است كه رئيس جمهور آينده اين خطاها را جبران كند. آقاي خاتمي در اين گشت و گذارهاي دلچسب بيرون مرزي و دُرافشانيهاي زباني در سرزمينهاي امن و امان اروپا، نخست از ترس بازخواستهاي همگنان سوار بر قدرت، لب به سخن نسبت به مسايل ايران نميگشايد، اما ذوق زده از فضاي آزاد دانشگاهي و تجليلهاي ناسزاواري كه از او به عمل آوردند، براي اينكه شر خبرنگاران سمج را از سرخود دفع كند و پاسخي به پرسشهاي آزاردهنده آنان ندهد، ميگويد «بهتر است كه فضاي معطر آكادميك را به گنداب سياست آلوده نسازيم». از ايشان كه زبان به انتقاد از غرب مي گشايد وقراردادن حكومت ملايان را در محور شرارت، يك اشتباه مي داند و خود در اين سي سال گذشته در مسند وزارت و رياست جمهوري شاهد و ناظر تمام بيدادگريها، سركوب و شكنجه، قتل و جنايات بي شمار دگرانديشان بوده، بايد پرسيد كه سهم ايشان در گندايي سياست كه آلودگي آن عرصه زندگي و حتا تنفس را بر مردم ايران تنگ و مسموم ساخته، چگونه بوده است؟ آيا عالي جناب خاتمي كه غرب را بخاطر بررسي و انتقاد از اشتباهات گذشته مي ستايد و ميگويد دنياي اسلام بايد از آنها بياموزد، خود هرگز چنين آموزهاي را پيشه خويش ساختهاند؟ پاسخ منفي است. زيرا كه براي ايشان همواره حفظ نظام فاسد استبداد و ارتجاع سياه ملايان، از الويت نخستين برخوردار بوده و بر اين پايه است كه او صريح ميگويد، مخالفت با «ولايت مطلقه فقيه» خيانت به نظام است.
به همين سبب است كه او در سوگ ترور جلاد سنگ دل زندان اوين «لاجوردي» خدمات اورا به انقلاب و خميني و نظام مي ستايد و در برابر ترور بيش از پنجاه نفر از فعالين و سرشناسان اپوزيسيون برون و درون مرزي از آن جمله دكتر عبدالكريم قاسملو و يارانش در وين، دكتر شاهپور بختيار در پاريس، دكتر شرفكندي و يارانش در رستوران ميكونوس و زنده يادان فروهرها، مختاري و پوينده و دواني، سعيدي سيرجاني، زهراكاظمي و صدها و صدها قربانيان ديگر اين نظام مافيايي سكوت ميكند و سازشكارانه به خدمت خود در منجلاب گنداب سياستي، كه خود يكي از آمران و عاملين پاگيري آن مي باشد، ادامه ميدهد. سركوب جنبش دانشجويي و قتلهاي زنجيرهاي كه در دوران رياست جمهوري اين جناب انجام گرفت، ميتوانست براي او فرصتي باشد كه زبان به اعتراض بگشايد و بعنوان رئيس دولت، عاملين و آمران آن جنايات را، كه خود خوب مي شناخت، افشا سازد، و يا اينك مسند صدارت را در خدمت به حاكميت ولايت مافيايي ترك كند. اما او چنين نكرد، زيرا كه خود در حلقهي اتصال ساختار نظام، جاي ويژه دارد. پرستو فروهر دخت جانباختگان پروانه و داريوش فروهر در رابطه با برگزاري مراسم يادبود دهمين سالگرد آن جنايت، كه ننگش همچنان بر قباي خونين سردمداران رژيم و بويژه شخص خاتمي، نقش گرفته است، مي گويد: در منزل پدري از پيش به ما گفتند، كه اجازه ي برگزاري مراسمي را به شما نميدهيم. در روز موعود نيروهاي پاسدار با بي حيايي و دشنام، كسايي را كه به آنجا آمنده بودند، برگرداندند. پرستو فروهر ميگويد، هفت روز پس از آن جنايت، خانهي پدرو مادر ما را به ما تحويل دادند. كه به بهانهي پيداكردن ردپاي قاتلان اشغال كرده بودند. انگار همه چيز در گرداب وحشيگري چرخيده و بلعيده باشد. دست نوشتههايشان، مدارك سياسي زندگيشان به غارت رفته بود. اين تصوير پايان زندگي داريوش و پروانه فروهر است. پس از سالهاي سال تلاش و ايثاري كه در راه آزادي و آبادي ميهن كردند. زهر تلخ اين فاجعه در رگهايم جاري است، در تنگناي هر روز به اين خيانت انديشيدهام، به پدرو مادرم در محاصره تيغهاي برندهي قاتلان در حرم خانهشان و به نگاه نجيبشان به عنوان آخرين وداع با يكديگر. «از شما مي پرسم واژه عدالت را در سرزمين ما چگونه معنا مي كنند؟!!»
نويسنده و پژوهندهي نامدار ايرانزمين، سعيدي سيرجاني كوتاه هنگامي پيش از دستگيرياش در يك مصاحبه ميگويد: من روزيكه داشتند عليه من توي خيابانها تظاهرات ميكردند، پرچم برداشته بودند، بنده شدم سلمان رشدي دوم.
در خانه را باز گذاشته بودم، توي حياط خانهام خوابيدم، تابستان بود، گفتم هركه ميخواهد مرا بكشد، بيايد بكشد. بگذار اين قطرهي خون در راه ايران ريخته بشه، تا ببينم آينده چه ميشه. او در نامه سرگشادهاش به خامنهاي، مي گويد: آدمي زادهام، آزادهام، دليلش تقديم همين نامه است كه در حكم فرمان آتش است و نوشيدن جام شوكران. بگذاريد آيندگان بدانند كه در سرزمين بلاخيز ايران هم بودند مردميكه دليرانه از جان خود گذشتند و مردانه به استقبال مرگ رفتند. آن آزادمرد فرهيخته و ايرانپرست دلاور را به بند كشيدند، در زندان به او بي حرمتيها كردند و سرانجام جان گرانقدرش را گرفتند.
به نداي اين جانباختگان و ايرانپرستان گوش فرا دهيم. نگذاريم كه خون اين فرزانگان ايرانزمين كه براي دفاع از آزادي و حقوق انساني و شرف و حيثيت ايرانيان، ستمگرانه بر زمين جاري گشت، بيهوده گردد. بياييم از اين پراكندگيهاي گروهي و چندپاره گيهاي خودمدار، كه ما را اين چنين خوار و ضعيف و ناكام و درمانده كرده است، فاصله بگيريم و در راستاي بسيج يك جنبش فراگير مشترك و ملي دست دردست يكديگر بگذاريم و براي آزادي و سربلندي ملت و ميهنمان و سامان فردايي كه اين تاريكي و سيهروزي سي ساله، از كشور ما رخت بربندد و واژه آزادي، مهر و داد و مردمي و «عدالت» در سرزمين ما، نهادينه معنا گردد، بكوشيم. اگر اين چنين بخواهيم، آن روز دور نمي باشد.
المان: دکتر حسن کیا نزاد
۱۳۸۷ دی ۳, سهشنبه
پيرامون نامه بازرگان به محمدرضا شاه پهلوي
آلمان: دكتر حسن كيانزاد
پيرامون نامه بازرگان به محمدرضا شاه پهلوي
انقلاب 57 و حافظه تاريخي ايرانيان
آقاي ابراهيم يزدي دبير كل نهضت آزادي ايران در تاريخ 21 مهرماه 1387 پس از 29 سال نامهاي از مرحوم مهندس بازرگان، نخست وزير دولت موقت خميني به تاريخ نهم آذرماه 1358 را، كه به محمدرضاشاه پهلوي نوشته بود، براي انتشار در اختيار ايران نيوز، سايت نهضت آزادي مي گذارد. در اين ميان تني چند از صاحبنظران بويژه در برون مرز از جمله آقاي مسعود بهنود نويسنده و روزنامهنگار، بانو الههي بقراط و دكتر منصور بياتزاده از سازمان سوسياليست ايران، به نقد از آن نامه پرداختهاند. در اين نامه آقاي بازرگان با اشاره به اشغال سفارت آمريكا و گروگانگيري كاركنان آن از سوي دانشجويان خط امام مي نويسد:
« وضع وحشتناك حاضر و مساله لاينحلي كه گروگانگيري اعضاي سفارت آمريكا و سرسختي طرفين دعوي بر سر استرداد شما بوجود آورده است و مي رود كه خداي نخواسته، عالمي به آتش و مرگ كشيده شود، از روي صداقت و حسن نيت پيشنهاد ميكند كه «اعليحضرت سابق آقاي محمدرضا پهلوي» با يك «ژست عالي تاريخي و در عين حال ساده»، اعلام مراجعت به ايران براي حضور و دفاع خود در محكمه بنمايند و همچنين جناب بازرگان اضافه ميكند كه «كليد نجات مملكت و باز شدن گره كور بين الملل و همچنين آزادي وجدانتان و خروج از وحشت حاضر بدست شما است». سپس با تشويق شاه به انجام بيدرنگ اين كار به خاطر دوستي و خدمتگزاري به هموطنانش، مدعي ميگردد كه آن هنگام گروگانها آزاد خواهند گرديد، حمله به ايران و مصائب اجتماعي مرتفع ميشود، اروپا و آسيا از نگراني بيرون مي آيند و بالاخره شهرت جهاني و افتخار خدمت بينظيري كه كفارهاي از گذشته و آبرويي براي آينده خواهد بود، مي خريد. آقاي مسعود بهنود با اشاره به اين نامه، زير عنوان «عجب كاري نكرد پادشاه» سخن از «ساده دلي» و «خوشباشي» مهندس بازرگان به ميان آورد. و مي نويسد: همه كساني كه آن روز براي او نقشه ميكشيدند و درظاهر احترامش را مي داشتند، تا از قم فرمان رسيد «ضعيفيد آقا ضعيف» ،در دلشان چه ريشخندي داشتند به اين همه سادهدلي، نه فقط در شناخت همانها كه روز دركنارش بودند، با او نماز مي خواندند و به او اقتدا مي كردند در نماز، بلكه در شناخت جهان هم سادهدلي بود.
آقاي دكتر منصور بياتزده، دبير سازمان سوسياليستهاي ايران كه يك سوسياليست مصدقي است در د فاع از بازرگان با اشاره به نوشتار مسعود بهنود مي نويسند: اگر بنا باشد قضاوتي عادلانه و بي غرضانه نسبت به محتوي نامهي وي به شاه سابق ايران نمود، حتما بايد معيار سنجش و برخورد، نه فقط بر پايه مواضع سياسي فردي و يا گروهي باشد، همچنين ضروري است در اين سنجش و قضاوت به ارزشهاي دموكراتيك و ميهندوستي، استقلال طلبي و دفاع از تماميت ارضي ايران نيز توجه نمود و قضاوت كرد كه چرا او 25 روز پس از استفعا از مقام نخست وزيري آنرا نوشته است. آيا «سادهانگاري» او باعث شده بود كه او يك چنين سياست و روشي را برگزيند و يا اينكه وي به خطرات ناشي از بالا گرفتن اختلافات با ايالات متحده و در رابطه با اشغال سفارت، او از وظايف ملي خود مي دانسته كه بعنوان يك شهروند وطنپرست، در جستجوي پيداكردن راه حل براي پايان دادن به معضل و مشكل باشد. آقاي دكتر بياتزاده سپس اشاره ميكنند، اگر محمدرضاشاه حاضر شده بود به نامهي مهندس بازرگان پاسخ دهد و تلويحاُ اعلام نموده بود كه حاضر به مراجعت به ايران و شركت در يك دادگاه مي باشد، ولي براي مراجعت و شركت در دادگاه، شرايط خود را مطرح مي نمود و در آن رابطه به چگونگي برگزاري يك دادگاه صالح، نه يك دادگاه چند ساعته در اطاقهاي دربسته كه حتا حكمش از قبل نوشته شده بود، تاكيد مي ورزيد و در آن رابطه ضمانت بينالملل را طلب، مي نمود. اما محمدرضا شاه- اگر چه به چگونگي وضع و موفقيت ايران وجهان آگاه بود- به نامه مهندس بازرگان جواب نداد. آنهم شايد بدين خاطر كه تصور مينمود با بالا گرفتن و تشديد اختلافات، احتمالاً ارتش ايالات متحده به ايران حمله خواهد كرد و در نتيجه تخت و تاج از دست رفته در شرايط انقلاب 57، همان انقلابي كه عليه ظلم و فساد و بيقانوني به پا شده بود و پادشاه صداي آن را نيز در زمانيكه هنوز خود را پادشاه ايران ميدانست، شنيده بود، مجدداً بدست خواهد آورد.
نخست اينكه، ميگويند شهبانو فرح گفتهاند چنين نامهاي بدست شاه نرسيده است.
بي شك آقاي دكتر ابراهيم يزدي جانشين مهندس بازرگان بهتر از هر فرد ديگري ميتوانند پاسخ دهند كه در آن هنگام چه بر سر نامه آمده، در محاق سانسور چه كساني قرار گرفته و چرا ايشان، آنرا اكنون پس از بيست و نه سال انتشار دادهاند. اما اگر جناب دكتر بياتزاده و ديگر همفكرانشان بمانند همهي مردم ايران به حافظه تاريخي سه دههي گذشته رجوع كنند و به رويدادها و گويشها و خواستهاي سردمداران انقلاب اسلامي و بويژه رهبران آن و مردم انقلاب زده توجه بدارند، در مي يابند كه يكي از شروط روح الله خميني براي بازگشت از پاريس به تهران، اين بود كه، شاه از ايران خارج شود. سرانجام هم اسباب و ابزار اين بيرون رفت شاه را راويان با پشتيباني بيگانگان بويژه آمريكا و مشاركت دست اندركاران دولت كارتر چون سيروس ونس، برژينسكي و رمزي كلارك و هويزرها فراهم ساختند، او و خانوادهاش را در بدر و آوارهي جهان كردند. حال در جو حاكم تنشهاي پس انقلاب، بيقانوني و كشتار و خونريزي و از هم گسيختگي جامعهي ايران، نخست وزير تحقير شده و بي حرمت گشته از سوي خميني و پيرامونيانش كه بنابر گفتهي خود، تبديل به يك چاقوي بي دسته شده و در برگشت از سفر الجزاير بواسطه ديدارش با برژينسكي مشاور امنيتي كارتر سخت مورد سرزنش نزديكان خميني از جمله، رفسنجاني، خامنهاي و بهشتي قرار ميگيرد كه چرا با برژينسكي ديدار كردي، آنچنان عرصه كار و بي عملي بر او تنگ مي گردد كه يكروز پس از گروگانگيري سفارت آمريكا پس از 275 روز صدارت، استعفاي خود را تقديم رهبرش خميني ميكند و دلايل آن را اين گونه بيان ميدارد: نظر به اينكه دخالتها، مزاحمتها، مخالفت و اختلافات نظرها انجام وظايف محوله و ادامهي مسئوليت را براي همكاران و اينجانب مدتي است غيرممكن ساخته و در شرايط تاريخي حساس حاضر، نجات مملكت و به ثمررساندن انقلاب بدون وحدت كلمه، و وحدت مديريت، موثر نيست . بدينوسيله استعفاي خود را تقديم ميدارد تا به نحوي كه مقتضي ميدانند، كليد امور را در فرمان رهبري بگيرند، يا داوطلباني را كه با آنها هماهنگي وجود داشته باشد، مأمور تشكيل دولت فرمايند.
اكنون، جناب دكتر بياتزاده، چگونه است كه مي خواستند، پادشاهي را كه در هفتهها و روزهاي پرتنش و بحراني پيش از پيروزي انقلاب، انقلابيان و رهبرانش با نابردباري و دامنزدن به آتش خشم و قهرو كين مردم نسبت به دولت وقت، بي صبرانه مجبور به ترك كشور و آنهم با كمكگيري و رايزني با عوامل بيگانه كه در فراز به آنها اشاره برديم، بكنند، حال پس از اينكه بر اريكه قدرت نشستند و تمام نهادهاي اداري و حقوقي، نظامي و اطلاعاتي را دردست گرفته و در همان روزها و هفتههاي نخستين با بوجود آوردن فضاي هولناك اختناق، ارعاب و تهديد و دستگيري صدها نفر از رجال و دست دركاران رژيم گذشته و محاكمات چندساعته و اجراي حكم اعدام درجهداران و اميران ارتش - كه با صلاحديد جناب بازرگان و آيتالله طالقاني كه به آنها گفته بودند، خود را به مقامات مسئول معرفي كنند مشكلي در ميان نيست- ميخواستند اورا بار ديگر به ايران بازگردانند؟! و براي رسيدن به اين خواست، به فرمان خميني و با شگرد گروگانگيري چند صد نفر از كاركنان سفارت آمريكا و با زيرپا گذاشتن تمامي اصول و عرف بينالملل و مصونيت ديپلوماتيك آنان، به گونهي عامل فشار، دست يازيدند و مناسبات و مصالح ملي ميهن ما را در جهان مورد خطر جدي قرار دادند، آنهم براي بازگرداندن پادشاهي سرگردان، در چنگال يك بيماري لاعلاج گرفتار، كه هفتهها و روزهاي پاياني زندگياش را به سر مي آورد. و اين كافي نبود، از سوي ديگر، صادق قطبزاده كه سفارش قفس نگهداري و دورگرداني شاهايران را داده بود با برقرار كردن ارتباط با ديكتاتور پاناما ژنرال نوريگا – كه به همكاري با قاچاقچيان مواد مخدر معروف بود- مي خواست با دادن دهها ميليون دلار به او، هواپيماي حامل محمدرضا شاه را در فرودگاه بينالمللي پاناما كه ساعتها در حال انتظار به سر ميبرد، تا به سوي قاهره پرواز كند، گروگان بگيرد و به ايران ببرد. جناب دكتر بياتزاده، شما به عنوان يكي از چهرههاي سرشناس و انديشهور و منتقد جامعهي برونمرزي، كه در ميهنپرستيتان و باورتان به دموكراسي و تماميت ارضي و استقلال ايرانزمين، شكي نيست و بر اين پايه هم همواره عمل كردهايد، چگونه است كه در رابطه با نوشتار آقاي مسعود بهنود «عجب كاري نكرد پادشاه» برپايه همان «معيار سنجش و قضاوت» كه شما اشاره برده و ميگوييد - «نبايد فقط بر پايه مواضع سياسي فردي و ياگروهي باشد، بلكه بايد به ارزشهاي دموكراتيك و ميهندوستي و استقلال طلبي توجه كرد، «سادهدلي» بازرگان را بنا بر گفته آقاي مسعود بهنود به زير انتقاد برده و در دفاع از بازرگان مي نويسيد، آيا «سادهانگاري» او باعث شده بود تا وي چنان سياست و روشي را اتخاذ نمايد و يا اينكه وي به خطراتي كه بالا گرفتن اختلافات بين دولتهاي ايران و ايالات متحده آمريكا در رابطه با اشغال سفارت آمريكا با خود توانسته است، بهمراه داشته باشد، مي انديشيد. و در آن رابطه از وظايف ملي خود ميدانسته است كه بعنوان يك شهروند وطنپرست ايراني در جستجوي پيداكردن راه حل براي پايان دادن به ان مشكل و معضل باشد، خود يكسويه قضاوت كرده و براي دفاع از بازرگان، حقوق دموكراتيك دگرانديشان را كه همواره بر آن تكيه ميكنيد و همچنين رويدادهاي ملي را مورد تحليل قرار ميدهيد، ازنظر به دور داشته، و ميگوييد كه آقاي مسعود بهنود به جو ضدبازرگان دامن زده و كوشش نموده تا بدون توجه به خصوصيات شخصي او، شخصيت سياسي اورا، خدشهدار كند.
انتشار اين نامه پس از 29 سال، كه از سوي دكتر ابراهيم يزدي انجام گرفته است، و بايد از او پرسيده شود كه چه شگردي در پس آن نهفته است- صاحبنظران سياسي را بر آن ميدارد كه با استفاده از يك چنين اسنادي دست به يك بازنگري روشنگرانه از گذشته بيازند. بنيانگزار جمهوري اسلامي خميني و ديگر رهبران خرد و بزرگ ملي و مذهبي، فرايند پيروزي انقلاب 57 و سقوط رژيم پادشاهي را، آغاز شكلگيريي يك جامعه باز و آزاد و مردمسالار بر پايه منشور جهاني حقوق بشر به شمار آورده و آنرا جشن گرفته بودند. اما ديري نپاييد كه مردم ايران در همان ماههاي نخستين و هم امروز پس از گذشت سي سال از آن فاجعه ملي، با چشم باز و خردبين و همچنين با مراجعه به «حافظه تاريخي» اشان، پي بردند، كه ميهنشان برابر چه پيامدهاي هولناك و ويرانگري قرار گرفته است. و در اين راستا است كه بايد همهي آن مسئؤلين و در صف نخستيناش، بازرگان و ياران نزديك او درنهضت آزادي و به ويژه دكتر ابراهيم يزدي، كه در تمام مراحل بازگشت خميني به ايران، يكي از مشاورين نزديك به او بود و او را همراهي ميكرد و پس از بازگشت به ايران، نقش مهمي را در شوراي انقلاب اسلامي عهدهدار بود، - كه تمامي امور از جمله شيوه اداره دادگاههاي انقلاب و چگونگي احكاماش در آنجا مورد بررسي قرار ميگرفت - بايد به مردم ايران پاسخ ميدادند كه چرا در برابر ديكتاتوري خونريز و كينهجوي خميني، كه خود بر ملت ايران تحميل كرده بودند، گام به گام پس نشستند، سكوت كردند، تسليم گشتند و مسئوليتهاي خود را حقيرانه و جبونانه در برابر مردم ايران زيرپا گذاشتند.
چرا نخست وزير دولت موقت كه مسئول اجراي قوانين و اداره امور كشور بود در برابر آنهمه جنايات و انسانكشيها، و سركوب و فضاي اختناق سكوت ميكند و ميزان و عدل الهي را كه همواره تبليغش را ميكرد و اكنون هم جانشينانش آنرا به عنوان يك شعار، زينتبخش سايت خبري و تحليلي ميزان نيوز، ارگان نهضت آزادي كرده اند- به گونهي : پيامبران را با دلايل آشكار روانه كرديم و با آنها كتاب و ميزان را فرو فرستاديم تا مردم به دادگري بر خيزند- زيرپا گذاردند و مردمي را كه به آنها اعتماد كرده بودند، كت بسته و بيدفاع تسليم ضحاك زمان «خميني» كردند و خود به تماشاي كربلاي خونين و عزاي حسيني، كه برپا كرده بودند، دونكسوتانه به نُدبه و زاري نشستند. و چرا بازرگان نخست وزير دولت موقت خميني، از نيروهاي انتظامي براي جلوگيري از يورش و اشغال سفارت آمريكا از سوي توطئهگران و تنشآفرينان خط امامي و دستگيري آنها اقدامي ننمود و به ولايت خدايي مولايش خميني اعتراض نكرد؟ بلكه يكروز پس از اشغال سفارت آمريكا، با خواري و درماندگي استعفاي خود را تقديم او نمود و بيست و پنج روز پس از آن، در تاريخ نهم آذرماه 1358 نامهاي به محمدرضا شاه نوشت و از او پس از اشاره به خطرات ناشي از اشغال سفارت آمريكا و اختلافات بر سر استرداد او به ايران، ياري طلبيد، كه به وطن بازگرديد، زيرا كه كليد حل اين مشكل و معضل تنها در دست شما است، گروگانها آزاد ميشوند، حمله به ايران و مصائب اجتماعي مرتفع مي شوند و آنهنگام شاه به شهرت جهاني و افتخار مي رسند. جناب دكتر بياتزاده بفرماييد و مارا و مردم زيرستم ايران را آگاه سازيد كه بر پايه كدام «سنجش و ميزان عقلاني و ارزشهاي دموكراتيك» مورد نظر شما، ميتوان پذيرفت كه نخستوزيري- آنگونه كه خود در استعفانامهاش به خميني مي نويسد- «در شرايط تاريخي حساس»، سنگر و مسئوليت صدارت و كار و خدمت به مردم را ترك ميكند، به او يعني خميني توصيه ميكند، كه به نحوي كه مقتضي مي داند، كليه امور را در فرمان رهبري خود بگيرد، يعني ديكتاتوري مطلق، و سپس از پادشاهي كه در بستر مرگ و در روزهاي پاياني زندگياش، در بدر در جهان به دنبال پناهگاهي ميگردد، بخواهد كه برگرد و مشكل ما را حل كن؟ بفرماييد آن ارزشهاي دموكراتيك و دادگري مردمي و حرمت به حقوق انساني كه بخاطرش انقلاب 57 را برپا كردند، چه شد و چرا رنگ باخت؟ برخلاف نظر مسعود بهنود، نوشتن اين نامه به پادشاه نه از روي «ساده دلي» و يا «سادهانگاري» بازرگان بود، بلكه دغدغهي خاطر او به سبب شدت گيري بُحراني بود كه مي توانست پس از اشغال سفارت آمريكا، موجب حملهي احتمالي آمريكا براي آزادي شهروندانشان شود و در صورت پيروزي، شرايطي را در كشور بوجود آورد كه نظامي كه هنوز در گيرو دار كشمكش هاي صاحبان قدرت و سهمبگيري و غارت اموال مردم و ثروت سرمايهداران فراري از كشور بود و هنوز ثبات كامل نيافته بود، متزلزل شود و شاه بيمار بارديگر به كشور بازگردد و آن هنگام فاتحهي انقلاب اسلامي خوانده شود. توجه به بخش پاياني نامه بازرگان مهم است كه ميگويد، «اين را هم بدانيد كه در صورت خودداري از اين شهامت مردانه، وضع مردم ايران و دنيا طوري نيست كه به سلامت و به سلطنت برگرديد. عاقلانهترين و خوشعاقبتترين راهحل همان است كه عرض كردم. خداوند الرحمن الراحمين است و در توبه و سعادت را به روي بندگان باز گذاشته است!!
آقاي بازرگان كه ساليان دراز به عنوان يك مرد مذهبي سياسي، دمساز ملايان بوده و از مصاحبت با آنان بهره برده و به روحيات آنان و بويژه آخوند خميني آشنا بوده، خوب ميدانسته است كه اگر محمدرضاشاه پهلوي دعوت اورا پذيرفته بود و پا در خاك ايران ميگذاشت، در آن ماههاي نخستين پس از انقلاب كه قصابان و روانپريشان و خونريزان جنايتكاري چون خلخالي و غفاري و ديگر اراذل و اوباشي كه جز درندگي و كينهتوزي و انتقامجويي، آموزهاي ديگر از زندگي نداشتند، چه برسر او ميآوردند. ميگويند كه جناب بازرگان به شفاعت هويدا و بانو فرخروپارسا نزد امام امتاش رفته بوده است، و همچنين در رابطه با سپهبُد ناصر مقدم كه مرد با دين و ايمان و با تقوايي بوده است. بازرگان سرهنگ داورپناه را با يك دستخط به دادگاه مي فرستد با اين مضمون كه « به زبانم نميگردد وگرنه بايد ميگفتم نقش تيمسار در پيروزي انقلاب از امام هم مهمتر از و تاثيرگذارتر بود. اما آن خونآشامان به فرمان رهبرشان همه را از دم تيغ بُران قهر و كين تازياني گذراندند و گويي خداوند الرحم الراحمين بازرگان راهم به گروگان گرفتند و درهاي توبه و سعادت را به روي بندگانش بستند.
به باور من، نامه بازرگان به شاه، آگاهانه و با هدف بود و يك نوع «خوشخدمتي» به رهبر معظم انقلاب و اين سندي است كه از او بر جاي مانده است و هرگز بار سنگين اشتباهات و خطاهاي سياسي او و يارانش در نهضت آزادي و به ويژه ابراهيم يزدي را، در فرمانبرداري از خميني، كه ملت ما را به بند استبداد و ارتجاع مذهبي كشيد و ميهن ايرانيان را اين چنين ويران ساخت، سبك نميكند و اورا از سنجش و ميزان و قضاوت راستين تاريخ بدور نميدارد.
من اين نوشتار را با آوردهايي از يك مصاحبهي تاريخي دكترمحمد مصدق رهبر نهضت ملي ايران پايان ميبرم و ميگويم كه آن رجل سياسي كه تلخي و سردي و گرمي بسياري را در زندگي خود از سرگذرانده بود، شناخت درستي از آخوندهايي چونان خميني داشت و ما ايرانيان و بويژه روشنفكران در بهمن 1357 همراه توطئهاي گشتيم كه ارتجاع و استبداد سياه به همراهي بيگانگان بر ملت و كشورمان تحميل كردند كه هنوز هم پس از سه دهه از آن رهايي نداريم.
دكتر مصدق درمصاحبهاي با خبرنگار فرانسه« آندره هريسو» در تاريخ 15 ژوييه 1951 ميگويد: اميدوارم سركردههاي شيعه قصد جدي براي ورود به عرصه سياست نداشته باشند. اگر چنين شود، ايران در آستانهي وضعيت فاجعهآميزي قرار خواهد گرفت كه بدواً همسايگان ايران را در حالت جنگي با ما قرار ميدهد. من واقعاً از اين تشكيلات مذهبي هراس دارم. درست است كه ما مسلمان هستيم ولي در واقع عرب نيستيم! بدين ترتيب تشكيلات آخوندي شيعه با آن سلسله مراتب و امكانات اگر به قدرت دست يابند، ما در داخل مواجه با انقلابي خونين خواهيم شد و در خارج بايد نتايج جهاد عليه عراق، اردن و سوريه را تحمل كنيم. فكر نميكنم كه مصر و حتا اسراييل مداخله كنند. به هرحال اگر اين فرض آخري تحقق پيدا كند، يك آيتاللهي وارد عرصه ميشود و نهضتي مالامال از نفرت عليه غرب، و ضديهود و دشمني با عربهاي سني به راه خواهد انداخت و اي بسا كه خيابانهاي ما جاي جسد و خون خواهد شد.
انقلاب اسلامي 57 با پيامدهاي ويرانگرش بر درستي گفتههاي مصدق مُهر تاييد ميگذارد و تاريخ همواره تكرار ميگردد، اما ما از آن درس نميگيريم
المان دکتر حسن کیا نزاد
پيرامون نامه بازرگان به محمدرضا شاه پهلوي
انقلاب 57 و حافظه تاريخي ايرانيان
آقاي ابراهيم يزدي دبير كل نهضت آزادي ايران در تاريخ 21 مهرماه 1387 پس از 29 سال نامهاي از مرحوم مهندس بازرگان، نخست وزير دولت موقت خميني به تاريخ نهم آذرماه 1358 را، كه به محمدرضاشاه پهلوي نوشته بود، براي انتشار در اختيار ايران نيوز، سايت نهضت آزادي مي گذارد. در اين ميان تني چند از صاحبنظران بويژه در برون مرز از جمله آقاي مسعود بهنود نويسنده و روزنامهنگار، بانو الههي بقراط و دكتر منصور بياتزاده از سازمان سوسياليست ايران، به نقد از آن نامه پرداختهاند. در اين نامه آقاي بازرگان با اشاره به اشغال سفارت آمريكا و گروگانگيري كاركنان آن از سوي دانشجويان خط امام مي نويسد:
« وضع وحشتناك حاضر و مساله لاينحلي كه گروگانگيري اعضاي سفارت آمريكا و سرسختي طرفين دعوي بر سر استرداد شما بوجود آورده است و مي رود كه خداي نخواسته، عالمي به آتش و مرگ كشيده شود، از روي صداقت و حسن نيت پيشنهاد ميكند كه «اعليحضرت سابق آقاي محمدرضا پهلوي» با يك «ژست عالي تاريخي و در عين حال ساده»، اعلام مراجعت به ايران براي حضور و دفاع خود در محكمه بنمايند و همچنين جناب بازرگان اضافه ميكند كه «كليد نجات مملكت و باز شدن گره كور بين الملل و همچنين آزادي وجدانتان و خروج از وحشت حاضر بدست شما است». سپس با تشويق شاه به انجام بيدرنگ اين كار به خاطر دوستي و خدمتگزاري به هموطنانش، مدعي ميگردد كه آن هنگام گروگانها آزاد خواهند گرديد، حمله به ايران و مصائب اجتماعي مرتفع ميشود، اروپا و آسيا از نگراني بيرون مي آيند و بالاخره شهرت جهاني و افتخار خدمت بينظيري كه كفارهاي از گذشته و آبرويي براي آينده خواهد بود، مي خريد. آقاي مسعود بهنود با اشاره به اين نامه، زير عنوان «عجب كاري نكرد پادشاه» سخن از «ساده دلي» و «خوشباشي» مهندس بازرگان به ميان آورد. و مي نويسد: همه كساني كه آن روز براي او نقشه ميكشيدند و درظاهر احترامش را مي داشتند، تا از قم فرمان رسيد «ضعيفيد آقا ضعيف» ،در دلشان چه ريشخندي داشتند به اين همه سادهدلي، نه فقط در شناخت همانها كه روز دركنارش بودند، با او نماز مي خواندند و به او اقتدا مي كردند در نماز، بلكه در شناخت جهان هم سادهدلي بود.
آقاي دكتر منصور بياتزده، دبير سازمان سوسياليستهاي ايران كه يك سوسياليست مصدقي است در د فاع از بازرگان با اشاره به نوشتار مسعود بهنود مي نويسند: اگر بنا باشد قضاوتي عادلانه و بي غرضانه نسبت به محتوي نامهي وي به شاه سابق ايران نمود، حتما بايد معيار سنجش و برخورد، نه فقط بر پايه مواضع سياسي فردي و يا گروهي باشد، همچنين ضروري است در اين سنجش و قضاوت به ارزشهاي دموكراتيك و ميهندوستي، استقلال طلبي و دفاع از تماميت ارضي ايران نيز توجه نمود و قضاوت كرد كه چرا او 25 روز پس از استفعا از مقام نخست وزيري آنرا نوشته است. آيا «سادهانگاري» او باعث شده بود كه او يك چنين سياست و روشي را برگزيند و يا اينكه وي به خطرات ناشي از بالا گرفتن اختلافات با ايالات متحده و در رابطه با اشغال سفارت، او از وظايف ملي خود مي دانسته كه بعنوان يك شهروند وطنپرست، در جستجوي پيداكردن راه حل براي پايان دادن به معضل و مشكل باشد. آقاي دكتر بياتزاده سپس اشاره ميكنند، اگر محمدرضاشاه حاضر شده بود به نامهي مهندس بازرگان پاسخ دهد و تلويحاُ اعلام نموده بود كه حاضر به مراجعت به ايران و شركت در يك دادگاه مي باشد، ولي براي مراجعت و شركت در دادگاه، شرايط خود را مطرح مي نمود و در آن رابطه به چگونگي برگزاري يك دادگاه صالح، نه يك دادگاه چند ساعته در اطاقهاي دربسته كه حتا حكمش از قبل نوشته شده بود، تاكيد مي ورزيد و در آن رابطه ضمانت بينالملل را طلب، مي نمود. اما محمدرضا شاه- اگر چه به چگونگي وضع و موفقيت ايران وجهان آگاه بود- به نامه مهندس بازرگان جواب نداد. آنهم شايد بدين خاطر كه تصور مينمود با بالا گرفتن و تشديد اختلافات، احتمالاً ارتش ايالات متحده به ايران حمله خواهد كرد و در نتيجه تخت و تاج از دست رفته در شرايط انقلاب 57، همان انقلابي كه عليه ظلم و فساد و بيقانوني به پا شده بود و پادشاه صداي آن را نيز در زمانيكه هنوز خود را پادشاه ايران ميدانست، شنيده بود، مجدداً بدست خواهد آورد.
نخست اينكه، ميگويند شهبانو فرح گفتهاند چنين نامهاي بدست شاه نرسيده است.
بي شك آقاي دكتر ابراهيم يزدي جانشين مهندس بازرگان بهتر از هر فرد ديگري ميتوانند پاسخ دهند كه در آن هنگام چه بر سر نامه آمده، در محاق سانسور چه كساني قرار گرفته و چرا ايشان، آنرا اكنون پس از بيست و نه سال انتشار دادهاند. اما اگر جناب دكتر بياتزاده و ديگر همفكرانشان بمانند همهي مردم ايران به حافظه تاريخي سه دههي گذشته رجوع كنند و به رويدادها و گويشها و خواستهاي سردمداران انقلاب اسلامي و بويژه رهبران آن و مردم انقلاب زده توجه بدارند، در مي يابند كه يكي از شروط روح الله خميني براي بازگشت از پاريس به تهران، اين بود كه، شاه از ايران خارج شود. سرانجام هم اسباب و ابزار اين بيرون رفت شاه را راويان با پشتيباني بيگانگان بويژه آمريكا و مشاركت دست اندركاران دولت كارتر چون سيروس ونس، برژينسكي و رمزي كلارك و هويزرها فراهم ساختند، او و خانوادهاش را در بدر و آوارهي جهان كردند. حال در جو حاكم تنشهاي پس انقلاب، بيقانوني و كشتار و خونريزي و از هم گسيختگي جامعهي ايران، نخست وزير تحقير شده و بي حرمت گشته از سوي خميني و پيرامونيانش كه بنابر گفتهي خود، تبديل به يك چاقوي بي دسته شده و در برگشت از سفر الجزاير بواسطه ديدارش با برژينسكي مشاور امنيتي كارتر سخت مورد سرزنش نزديكان خميني از جمله، رفسنجاني، خامنهاي و بهشتي قرار ميگيرد كه چرا با برژينسكي ديدار كردي، آنچنان عرصه كار و بي عملي بر او تنگ مي گردد كه يكروز پس از گروگانگيري سفارت آمريكا پس از 275 روز صدارت، استعفاي خود را تقديم رهبرش خميني ميكند و دلايل آن را اين گونه بيان ميدارد: نظر به اينكه دخالتها، مزاحمتها، مخالفت و اختلافات نظرها انجام وظايف محوله و ادامهي مسئوليت را براي همكاران و اينجانب مدتي است غيرممكن ساخته و در شرايط تاريخي حساس حاضر، نجات مملكت و به ثمررساندن انقلاب بدون وحدت كلمه، و وحدت مديريت، موثر نيست . بدينوسيله استعفاي خود را تقديم ميدارد تا به نحوي كه مقتضي ميدانند، كليد امور را در فرمان رهبري بگيرند، يا داوطلباني را كه با آنها هماهنگي وجود داشته باشد، مأمور تشكيل دولت فرمايند.
اكنون، جناب دكتر بياتزاده، چگونه است كه مي خواستند، پادشاهي را كه در هفتهها و روزهاي پرتنش و بحراني پيش از پيروزي انقلاب، انقلابيان و رهبرانش با نابردباري و دامنزدن به آتش خشم و قهرو كين مردم نسبت به دولت وقت، بي صبرانه مجبور به ترك كشور و آنهم با كمكگيري و رايزني با عوامل بيگانه كه در فراز به آنها اشاره برديم، بكنند، حال پس از اينكه بر اريكه قدرت نشستند و تمام نهادهاي اداري و حقوقي، نظامي و اطلاعاتي را دردست گرفته و در همان روزها و هفتههاي نخستين با بوجود آوردن فضاي هولناك اختناق، ارعاب و تهديد و دستگيري صدها نفر از رجال و دست دركاران رژيم گذشته و محاكمات چندساعته و اجراي حكم اعدام درجهداران و اميران ارتش - كه با صلاحديد جناب بازرگان و آيتالله طالقاني كه به آنها گفته بودند، خود را به مقامات مسئول معرفي كنند مشكلي در ميان نيست- ميخواستند اورا بار ديگر به ايران بازگردانند؟! و براي رسيدن به اين خواست، به فرمان خميني و با شگرد گروگانگيري چند صد نفر از كاركنان سفارت آمريكا و با زيرپا گذاشتن تمامي اصول و عرف بينالملل و مصونيت ديپلوماتيك آنان، به گونهي عامل فشار، دست يازيدند و مناسبات و مصالح ملي ميهن ما را در جهان مورد خطر جدي قرار دادند، آنهم براي بازگرداندن پادشاهي سرگردان، در چنگال يك بيماري لاعلاج گرفتار، كه هفتهها و روزهاي پاياني زندگياش را به سر مي آورد. و اين كافي نبود، از سوي ديگر، صادق قطبزاده كه سفارش قفس نگهداري و دورگرداني شاهايران را داده بود با برقرار كردن ارتباط با ديكتاتور پاناما ژنرال نوريگا – كه به همكاري با قاچاقچيان مواد مخدر معروف بود- مي خواست با دادن دهها ميليون دلار به او، هواپيماي حامل محمدرضا شاه را در فرودگاه بينالمللي پاناما كه ساعتها در حال انتظار به سر ميبرد، تا به سوي قاهره پرواز كند، گروگان بگيرد و به ايران ببرد. جناب دكتر بياتزاده، شما به عنوان يكي از چهرههاي سرشناس و انديشهور و منتقد جامعهي برونمرزي، كه در ميهنپرستيتان و باورتان به دموكراسي و تماميت ارضي و استقلال ايرانزمين، شكي نيست و بر اين پايه هم همواره عمل كردهايد، چگونه است كه در رابطه با نوشتار آقاي مسعود بهنود «عجب كاري نكرد پادشاه» برپايه همان «معيار سنجش و قضاوت» كه شما اشاره برده و ميگوييد - «نبايد فقط بر پايه مواضع سياسي فردي و ياگروهي باشد، بلكه بايد به ارزشهاي دموكراتيك و ميهندوستي و استقلال طلبي توجه كرد، «سادهدلي» بازرگان را بنا بر گفته آقاي مسعود بهنود به زير انتقاد برده و در دفاع از بازرگان مي نويسيد، آيا «سادهانگاري» او باعث شده بود تا وي چنان سياست و روشي را اتخاذ نمايد و يا اينكه وي به خطراتي كه بالا گرفتن اختلافات بين دولتهاي ايران و ايالات متحده آمريكا در رابطه با اشغال سفارت آمريكا با خود توانسته است، بهمراه داشته باشد، مي انديشيد. و در آن رابطه از وظايف ملي خود ميدانسته است كه بعنوان يك شهروند وطنپرست ايراني در جستجوي پيداكردن راه حل براي پايان دادن به ان مشكل و معضل باشد، خود يكسويه قضاوت كرده و براي دفاع از بازرگان، حقوق دموكراتيك دگرانديشان را كه همواره بر آن تكيه ميكنيد و همچنين رويدادهاي ملي را مورد تحليل قرار ميدهيد، ازنظر به دور داشته، و ميگوييد كه آقاي مسعود بهنود به جو ضدبازرگان دامن زده و كوشش نموده تا بدون توجه به خصوصيات شخصي او، شخصيت سياسي اورا، خدشهدار كند.
انتشار اين نامه پس از 29 سال، كه از سوي دكتر ابراهيم يزدي انجام گرفته است، و بايد از او پرسيده شود كه چه شگردي در پس آن نهفته است- صاحبنظران سياسي را بر آن ميدارد كه با استفاده از يك چنين اسنادي دست به يك بازنگري روشنگرانه از گذشته بيازند. بنيانگزار جمهوري اسلامي خميني و ديگر رهبران خرد و بزرگ ملي و مذهبي، فرايند پيروزي انقلاب 57 و سقوط رژيم پادشاهي را، آغاز شكلگيريي يك جامعه باز و آزاد و مردمسالار بر پايه منشور جهاني حقوق بشر به شمار آورده و آنرا جشن گرفته بودند. اما ديري نپاييد كه مردم ايران در همان ماههاي نخستين و هم امروز پس از گذشت سي سال از آن فاجعه ملي، با چشم باز و خردبين و همچنين با مراجعه به «حافظه تاريخي» اشان، پي بردند، كه ميهنشان برابر چه پيامدهاي هولناك و ويرانگري قرار گرفته است. و در اين راستا است كه بايد همهي آن مسئؤلين و در صف نخستيناش، بازرگان و ياران نزديك او درنهضت آزادي و به ويژه دكتر ابراهيم يزدي، كه در تمام مراحل بازگشت خميني به ايران، يكي از مشاورين نزديك به او بود و او را همراهي ميكرد و پس از بازگشت به ايران، نقش مهمي را در شوراي انقلاب اسلامي عهدهدار بود، - كه تمامي امور از جمله شيوه اداره دادگاههاي انقلاب و چگونگي احكاماش در آنجا مورد بررسي قرار ميگرفت - بايد به مردم ايران پاسخ ميدادند كه چرا در برابر ديكتاتوري خونريز و كينهجوي خميني، كه خود بر ملت ايران تحميل كرده بودند، گام به گام پس نشستند، سكوت كردند، تسليم گشتند و مسئوليتهاي خود را حقيرانه و جبونانه در برابر مردم ايران زيرپا گذاشتند.
چرا نخست وزير دولت موقت كه مسئول اجراي قوانين و اداره امور كشور بود در برابر آنهمه جنايات و انسانكشيها، و سركوب و فضاي اختناق سكوت ميكند و ميزان و عدل الهي را كه همواره تبليغش را ميكرد و اكنون هم جانشينانش آنرا به عنوان يك شعار، زينتبخش سايت خبري و تحليلي ميزان نيوز، ارگان نهضت آزادي كرده اند- به گونهي : پيامبران را با دلايل آشكار روانه كرديم و با آنها كتاب و ميزان را فرو فرستاديم تا مردم به دادگري بر خيزند- زيرپا گذاردند و مردمي را كه به آنها اعتماد كرده بودند، كت بسته و بيدفاع تسليم ضحاك زمان «خميني» كردند و خود به تماشاي كربلاي خونين و عزاي حسيني، كه برپا كرده بودند، دونكسوتانه به نُدبه و زاري نشستند. و چرا بازرگان نخست وزير دولت موقت خميني، از نيروهاي انتظامي براي جلوگيري از يورش و اشغال سفارت آمريكا از سوي توطئهگران و تنشآفرينان خط امامي و دستگيري آنها اقدامي ننمود و به ولايت خدايي مولايش خميني اعتراض نكرد؟ بلكه يكروز پس از اشغال سفارت آمريكا، با خواري و درماندگي استعفاي خود را تقديم او نمود و بيست و پنج روز پس از آن، در تاريخ نهم آذرماه 1358 نامهاي به محمدرضا شاه نوشت و از او پس از اشاره به خطرات ناشي از اشغال سفارت آمريكا و اختلافات بر سر استرداد او به ايران، ياري طلبيد، كه به وطن بازگرديد، زيرا كه كليد حل اين مشكل و معضل تنها در دست شما است، گروگانها آزاد ميشوند، حمله به ايران و مصائب اجتماعي مرتفع مي شوند و آنهنگام شاه به شهرت جهاني و افتخار مي رسند. جناب دكتر بياتزاده بفرماييد و مارا و مردم زيرستم ايران را آگاه سازيد كه بر پايه كدام «سنجش و ميزان عقلاني و ارزشهاي دموكراتيك» مورد نظر شما، ميتوان پذيرفت كه نخستوزيري- آنگونه كه خود در استعفانامهاش به خميني مي نويسد- «در شرايط تاريخي حساس»، سنگر و مسئوليت صدارت و كار و خدمت به مردم را ترك ميكند، به او يعني خميني توصيه ميكند، كه به نحوي كه مقتضي مي داند، كليه امور را در فرمان رهبري خود بگيرد، يعني ديكتاتوري مطلق، و سپس از پادشاهي كه در بستر مرگ و در روزهاي پاياني زندگياش، در بدر در جهان به دنبال پناهگاهي ميگردد، بخواهد كه برگرد و مشكل ما را حل كن؟ بفرماييد آن ارزشهاي دموكراتيك و دادگري مردمي و حرمت به حقوق انساني كه بخاطرش انقلاب 57 را برپا كردند، چه شد و چرا رنگ باخت؟ برخلاف نظر مسعود بهنود، نوشتن اين نامه به پادشاه نه از روي «ساده دلي» و يا «سادهانگاري» بازرگان بود، بلكه دغدغهي خاطر او به سبب شدت گيري بُحراني بود كه مي توانست پس از اشغال سفارت آمريكا، موجب حملهي احتمالي آمريكا براي آزادي شهروندانشان شود و در صورت پيروزي، شرايطي را در كشور بوجود آورد كه نظامي كه هنوز در گيرو دار كشمكش هاي صاحبان قدرت و سهمبگيري و غارت اموال مردم و ثروت سرمايهداران فراري از كشور بود و هنوز ثبات كامل نيافته بود، متزلزل شود و شاه بيمار بارديگر به كشور بازگردد و آن هنگام فاتحهي انقلاب اسلامي خوانده شود. توجه به بخش پاياني نامه بازرگان مهم است كه ميگويد، «اين را هم بدانيد كه در صورت خودداري از اين شهامت مردانه، وضع مردم ايران و دنيا طوري نيست كه به سلامت و به سلطنت برگرديد. عاقلانهترين و خوشعاقبتترين راهحل همان است كه عرض كردم. خداوند الرحمن الراحمين است و در توبه و سعادت را به روي بندگان باز گذاشته است!!
آقاي بازرگان كه ساليان دراز به عنوان يك مرد مذهبي سياسي، دمساز ملايان بوده و از مصاحبت با آنان بهره برده و به روحيات آنان و بويژه آخوند خميني آشنا بوده، خوب ميدانسته است كه اگر محمدرضاشاه پهلوي دعوت اورا پذيرفته بود و پا در خاك ايران ميگذاشت، در آن ماههاي نخستين پس از انقلاب كه قصابان و روانپريشان و خونريزان جنايتكاري چون خلخالي و غفاري و ديگر اراذل و اوباشي كه جز درندگي و كينهتوزي و انتقامجويي، آموزهاي ديگر از زندگي نداشتند، چه برسر او ميآوردند. ميگويند كه جناب بازرگان به شفاعت هويدا و بانو فرخروپارسا نزد امام امتاش رفته بوده است، و همچنين در رابطه با سپهبُد ناصر مقدم كه مرد با دين و ايمان و با تقوايي بوده است. بازرگان سرهنگ داورپناه را با يك دستخط به دادگاه مي فرستد با اين مضمون كه « به زبانم نميگردد وگرنه بايد ميگفتم نقش تيمسار در پيروزي انقلاب از امام هم مهمتر از و تاثيرگذارتر بود. اما آن خونآشامان به فرمان رهبرشان همه را از دم تيغ بُران قهر و كين تازياني گذراندند و گويي خداوند الرحم الراحمين بازرگان راهم به گروگان گرفتند و درهاي توبه و سعادت را به روي بندگانش بستند.
به باور من، نامه بازرگان به شاه، آگاهانه و با هدف بود و يك نوع «خوشخدمتي» به رهبر معظم انقلاب و اين سندي است كه از او بر جاي مانده است و هرگز بار سنگين اشتباهات و خطاهاي سياسي او و يارانش در نهضت آزادي و به ويژه ابراهيم يزدي را، در فرمانبرداري از خميني، كه ملت ما را به بند استبداد و ارتجاع مذهبي كشيد و ميهن ايرانيان را اين چنين ويران ساخت، سبك نميكند و اورا از سنجش و ميزان و قضاوت راستين تاريخ بدور نميدارد.
من اين نوشتار را با آوردهايي از يك مصاحبهي تاريخي دكترمحمد مصدق رهبر نهضت ملي ايران پايان ميبرم و ميگويم كه آن رجل سياسي كه تلخي و سردي و گرمي بسياري را در زندگي خود از سرگذرانده بود، شناخت درستي از آخوندهايي چونان خميني داشت و ما ايرانيان و بويژه روشنفكران در بهمن 1357 همراه توطئهاي گشتيم كه ارتجاع و استبداد سياه به همراهي بيگانگان بر ملت و كشورمان تحميل كردند كه هنوز هم پس از سه دهه از آن رهايي نداريم.
دكتر مصدق درمصاحبهاي با خبرنگار فرانسه« آندره هريسو» در تاريخ 15 ژوييه 1951 ميگويد: اميدوارم سركردههاي شيعه قصد جدي براي ورود به عرصه سياست نداشته باشند. اگر چنين شود، ايران در آستانهي وضعيت فاجعهآميزي قرار خواهد گرفت كه بدواً همسايگان ايران را در حالت جنگي با ما قرار ميدهد. من واقعاً از اين تشكيلات مذهبي هراس دارم. درست است كه ما مسلمان هستيم ولي در واقع عرب نيستيم! بدين ترتيب تشكيلات آخوندي شيعه با آن سلسله مراتب و امكانات اگر به قدرت دست يابند، ما در داخل مواجه با انقلابي خونين خواهيم شد و در خارج بايد نتايج جهاد عليه عراق، اردن و سوريه را تحمل كنيم. فكر نميكنم كه مصر و حتا اسراييل مداخله كنند. به هرحال اگر اين فرض آخري تحقق پيدا كند، يك آيتاللهي وارد عرصه ميشود و نهضتي مالامال از نفرت عليه غرب، و ضديهود و دشمني با عربهاي سني به راه خواهد انداخت و اي بسا كه خيابانهاي ما جاي جسد و خون خواهد شد.
انقلاب اسلامي 57 با پيامدهاي ويرانگرش بر درستي گفتههاي مصدق مُهر تاييد ميگذارد و تاريخ همواره تكرار ميگردد، اما ما از آن درس نميگيريم
المان دکتر حسن کیا نزاد
۱۳۸۷ آبان ۱۵, چهارشنبه
نشريه برونمرزی جبهــــه مـلـــــــی
شماره 48 ، سال چهارم – مهرماه 1387 برابر با اکتبر 2008 نشريه برونمرزی
جبهــــه مـلـــــــی
ارگان نيروهای ملی ايران
ســر مقــالــه
مهندس مسهود هارون مهدوی
نیاز جامعۀ امروز ایران به یک سردار ملی
با توجه به فضای حاکم بر ایران برای تعویض رژیم و تحول اساسی، آیا به یک سردار ملی بیشتر نیاز است، یا اینکه یک شاه و یا رئیس جمهور؟
چنانچه به تاریخ رجوع نمائیم و ریشه و اساس تحولات مثبتی را که در ارتباط با دفاع از منافع و مصالح مردم رُخ داده مورد بررسی قرار دهیم، پی خواهیم برد که پایة اصلی این تحولات تاریخی بر روی دوش و با همت و غیرت شخصیت های استثنائی بوده که قبل از هر چیز از خصوصیات یک سردار ملی بهره مند بوده اند که در رأس آن شهامت، صداقت، قدرت مدیریت و شناخت از جامعه قرار داشته! مهمتر از همه، قبل از توجه به منافع شخصی خودشان، منافع عام برایشان مطرح و قابل اهمیت بوده، اگر چه بعدها به درخواست مردم به ریاست دولت و یا پادشاهی رسیده باشند.
بطور نمونه، می توانیم در اینجا از چند تن از شخصیت های نامدار ملی همچون نادرشاه افشار، رضاشاه کبیر، میرزاتقی خان فراهانی ملقب به امیر کبیر و یا دکتر محمد مصدق نام ببریم.
برای نمونه امیر کبیر در زمینه ایجاد تحول در سطوح جامعه و رفع عقب ماندگی بخصوص در زمینه فرهنگی نسبت به دیگر جوامع متجدد تلاش بسیار نمود. امیرکبیر بعدها بخاطر مخالفت و مبارزه با استبداد و بی عدالتی که در آن زمان از طرف ناصرالدین شاه و اطرافیانش اعمال می شد، به دستور شاه قاجار به قتل رسید. بقیه در ص 2
هوشنگ کردستانی
سخنی پیرامون
گفت و گوهای بازرگان - برژینسکی
مهندس مهدی بازرگان نخست وزیر دولت موقت پس از پیروزی انقلاب اسلامی، در تاریخ یازدهم آبان ماه 1358 برای شرکت در جشن استقلال کشور الجزایر همراه با مصطفی چمران وزیر دفاع و ابراهیم یزدی وزیر خارجه وارد این کشور شد. در این سفر دو روزه دیدار و گفت و گو میان او و زبیگنیو برژینسکی مشاور امنیتی جیمی کارتر رئیس جمهور آمریکا دست داد.
رابرت گیتس وزیر دفاع آمریکا که خود شاهد گفت و گوهای بازرگان - برژینسکی بوده است می گوید: در آغاز، برژینسکی آمادگی دولت آمریکا را برای برقراری روابط دوستانه و به رسمیت شناختن انقلاب اسلامی و معتبر بودن قراردادهای فروش جنگ افزار در زمان شاه به ایران را اعلام کرد و افزود، ما و شما دشمن مشترکی در همسایگی شمال ایران داریم. از این رو، می توانیم با یکدیگر همکاری داشته باشیم.
در پاسخ برژینسکی، بازرگان و همراهــان او، خواسـتار
بقیه در ص 8
در ايـن شمـاره مـی خـوانيـد:
نیاز جامعة امروز ایران به یک سردار ملی
مهندس مسعود هارون مهدوی
سخنی پیرامون گفت و گوهای بازرگان - برژینسکی
هوشنگ کردستانی
خبرهای ورزشی و
خبرهای سیاسی داخل کشور
جهانی شدن جهانگیر لقائی
سلاح عشق در جنگِ با قشریت مهدی قاسمی
برگزاری جشن مهرگان در استُکهلم عباس آهوچشم
چیستم؟ سروده ای از شهبال نوابی شاعر افغان
جبهــــه مـلـــــــی
ارگان نيروهای ملی ايران
ســر مقــالــه
مهندس مسهود هارون مهدوی
نیاز جامعۀ امروز ایران به یک سردار ملی
با توجه به فضای حاکم بر ایران برای تعویض رژیم و تحول اساسی، آیا به یک سردار ملی بیشتر نیاز است، یا اینکه یک شاه و یا رئیس جمهور؟
چنانچه به تاریخ رجوع نمائیم و ریشه و اساس تحولات مثبتی را که در ارتباط با دفاع از منافع و مصالح مردم رُخ داده مورد بررسی قرار دهیم، پی خواهیم برد که پایة اصلی این تحولات تاریخی بر روی دوش و با همت و غیرت شخصیت های استثنائی بوده که قبل از هر چیز از خصوصیات یک سردار ملی بهره مند بوده اند که در رأس آن شهامت، صداقت، قدرت مدیریت و شناخت از جامعه قرار داشته! مهمتر از همه، قبل از توجه به منافع شخصی خودشان، منافع عام برایشان مطرح و قابل اهمیت بوده، اگر چه بعدها به درخواست مردم به ریاست دولت و یا پادشاهی رسیده باشند.
بطور نمونه، می توانیم در اینجا از چند تن از شخصیت های نامدار ملی همچون نادرشاه افشار، رضاشاه کبیر، میرزاتقی خان فراهانی ملقب به امیر کبیر و یا دکتر محمد مصدق نام ببریم.
برای نمونه امیر کبیر در زمینه ایجاد تحول در سطوح جامعه و رفع عقب ماندگی بخصوص در زمینه فرهنگی نسبت به دیگر جوامع متجدد تلاش بسیار نمود. امیرکبیر بعدها بخاطر مخالفت و مبارزه با استبداد و بی عدالتی که در آن زمان از طرف ناصرالدین شاه و اطرافیانش اعمال می شد، به دستور شاه قاجار به قتل رسید. بقیه در ص 2
هوشنگ کردستانی
سخنی پیرامون
گفت و گوهای بازرگان - برژینسکی
مهندس مهدی بازرگان نخست وزیر دولت موقت پس از پیروزی انقلاب اسلامی، در تاریخ یازدهم آبان ماه 1358 برای شرکت در جشن استقلال کشور الجزایر همراه با مصطفی چمران وزیر دفاع و ابراهیم یزدی وزیر خارجه وارد این کشور شد. در این سفر دو روزه دیدار و گفت و گو میان او و زبیگنیو برژینسکی مشاور امنیتی جیمی کارتر رئیس جمهور آمریکا دست داد.
رابرت گیتس وزیر دفاع آمریکا که خود شاهد گفت و گوهای بازرگان - برژینسکی بوده است می گوید: در آغاز، برژینسکی آمادگی دولت آمریکا را برای برقراری روابط دوستانه و به رسمیت شناختن انقلاب اسلامی و معتبر بودن قراردادهای فروش جنگ افزار در زمان شاه به ایران را اعلام کرد و افزود، ما و شما دشمن مشترکی در همسایگی شمال ایران داریم. از این رو، می توانیم با یکدیگر همکاری داشته باشیم.
در پاسخ برژینسکی، بازرگان و همراهــان او، خواسـتار
بقیه در ص 8
در ايـن شمـاره مـی خـوانيـد:
نیاز جامعة امروز ایران به یک سردار ملی
مهندس مسعود هارون مهدوی
سخنی پیرامون گفت و گوهای بازرگان - برژینسکی
هوشنگ کردستانی
خبرهای ورزشی و
خبرهای سیاسی داخل کشور
جهانی شدن جهانگیر لقائی
سلاح عشق در جنگِ با قشریت مهدی قاسمی
برگزاری جشن مهرگان در استُکهلم عباس آهوچشم
چیستم؟ سروده ای از شهبال نوابی شاعر افغان
۱۳۸۷ آبان ۱۱, شنبه
نیاز جامعۀ امروز ایران به یک سردار ملی
نیاز جامعۀ امروز ایران به یک سردار ملی بقیه از ص 1
دکتر محمد مصدق در اسفند ماه ۱۳٢۹ به نخست وزیری منصوب و با تشکیل جبهه ملی و پشتکار بسیار توانست، با تمام کارشکنی هائی که به تحریک بیگانگان از طرف مخالفین صورت می گرفت، قانون ملی شدن صنعت نفت را به تصویب برساند. این اقدام که با منافع شرکت های بزرگ نفتی دنیای غرب مغایرت داشت، مورد غضب آنان قرار گرفت که به برکناری او از سمت نخست وزیری و زندانی شدن نامبرده ختم شد. دکتر مصدق از آن به بعد می بایستی تا آخرین لحظات حیاتش در تبعید بسر ببرد.
این پاداشی بود که دکتر مصدق بخاطر دفاع از حقوق و منافع و مصالح ملی کشورش دریافت نمود.
رضا شاه در سوم اسفند ماه ۱٢۹۹ با قاطعیت و پشتکار بسیار و شهامتی که از خود نشان داد موفق شد بساط سلسله قاجار را که باعث از هم پاشیدگی جامعه و همه گیر شدن رخوت و فساد شده بود، برای همیشه جمع نموده و به تاریخ بسپارد. او بعد ها با توقعات غیر قانونی و بیجای دُول بیگانه مواجه گردید. رضا شاه که به معنای واقعی یک سرباز بود، بیش از هر چیزی به استقلال میهنش می اندیشید. لذا زیر بار خواست های غیر قانونی بیگانگان نرفت و اجباراً می بایستی از سمت پادشاهی ایران استعفا داده و بنفع فرزندش کنار رود. رضا شاه می بایست به جرم نرفتن زیر بار خواستهای بیگانگان و احساس مسئولیت نسبت به آب و خاک وطنش، تا آخر عمرش در شهر ژوهانس بورگ - آفریقای جنوبی- به زندگی در غربت تن بدهد.
رضا شاه یک انسان خودساخته ای بود که در مدت زمان کوتاهی که پادشاه ایران بود، در زمینه سازندگی ایران نوین نقش بسیار مهمی ایفا کرد.
ابومسلم خراسانی یا عبدالرحمان ابن مسلم مرورودی، موسوم به ابراهیم که نامش در واقع بهزادان بود، یک ایرانی و رادمرد به تمام معنی بود که از ظلم و بیدادگری حکومت بنی امیه به تنگ آمد و به مبارزه با آن برخواست تا اینکه به شکست و سقوط بنی امیه منجر شد و عباسیان را بخلافت رساند.
تنها آرزوئی که همیشه ابومسلم خراسانی داشت، استقلال ایران بود، نهضتِ او را بخاطر جامه سیاهی که به تن داشتند، نهضت سیاه جامگان می نامیدند.
قهرمان ملی دیگر ما بابک خرم دین و گروه وابسته به وی بودند که از سالارمردان عصر خود و به سُرخ جامگان مشهور بودند.
جالب است که بعد از صدها سال دیدیم که در گرجستان حزب مخالف دولت از همین تاکتیک یعنی یکپارچگی رنگ لباس که رنگ نارنجی را انتخاب کرده بودند استفاده و به پیروزی هم رسیدند.
ستارخان و باقرخان که بعدها مردم به پاس از جان گذشتگی و استقبال از خطر و خدمات ارزشمندشان آنانرا به القاب سردار ملی و سالار ملی مفتخر نمودند - که الحق لیاقت این عنوان ها را داشتند- این دو شخصیت ملی با همبستگی یکدیگر توانستند نیروهای اعزامی محمد علی شاه را که به شهر تبریز وارد شده بودند با رشادت بسیار به زانو در بیاورند و این قابل اهمیت بود که هیچ ادعائی هم نسبت به اینکه بخواهند پست و مقامی بگیرند نداشته و تنها فکر و ذکرشان نجات مردم از بند استبداد بود.
میرزا کوچک خان جنگلی که اصلاً گیلانی بود، در بحران جنگ جهانی اول با شهامت و تلاش بسیار توانست سرپرستی گروهی از پارتیزان هائی را که استقلال ایران برایشان از نان شب هم پُر اهمیت تر بود، بعهده بگیرد و در جنگل های گیلان حکومت خود مختاری بوجود آورد و در مقابل بُلشویک ها که از راه بندر پهلوی وارد خاک ایران شده بودند به نبرد پرداخته و در برابر آنان از آب و خاک و استقلال کشورشان ایران دفاع کردند. او بعدها بطریقی بسیار ناجوانمردانه در جنگل به قتل رسید!
البته بسیار از شخصیت های ملی دیگر، امثال کُلُنل محمد تقی خان پسیان و غیره هم بوده اند که بخاطر دفاع از حقوق مردم و استقلال ایران جانشان را از دست دادند که متأسفانه پرداختن به همه آنها از حدود امکان این مقاله خارج می باشد.
تاریخ آینۀ زمان های گذشته است و همیشه قضاوت درستی در مورد کسانیکه بنحوی در بوجود آوردن تاریخ نقش داشته اند کرده. بهمین خاطر بطور نمونه از تعدادی شخصیت هائی که با نثار جانشان و یا با تحمل سختی های بسیار موجب تحولات مثبتی در جامعه زمان خود شده اند نام برده شد که اکثر ما با نام های آنان آشنائی داشته و خاطرات خوبی در ذهن ما از آنان باقی مانده و امروز باید برای ما و بخصوص مدعیان رهبری الگوئی باشند.
چنانچه مروری بر تحولات یکصد سال گذشته دیگر نقاط جهان نمائیم، با نام شخصیت های متعددی برخورد می کنیم که جوامع بشری همیشه بخوبی از آنان یاد کرده و مورد احترام دوست و دشمن قرار گرفته اند. از جمله: ماهاتما گاندی در هندوستان، مائو تسه تونگ در چین، پاتریس لومومبا در آفریقا، چه گوارا در آمریکای لاتین، مارتین لوتر کینگ در آمریکای شمالی، ولادیمیر اولیانوف مشهور به لنین در روسیه، ناپلئون بناپارت و ژنرال شارل دو گُل در فرانسه و نلسون ماندِلا که با فداکاری های بسیار موجب تحولاتی در آفریقای جنوبی شد، می باشند. خوشبختانه نلسون ماندلا هنوز در قید حیات است و از نادر کسانی است که توانست شاهد نتایج پرارزش مبارزات خود و هموطنانش باشد.
در ارتباط با کشور خودمان ایران، در حال حاضر از تنها کسی که می توانیم نام ببریم مهندس امیر انتظام است که عملاً نشان داد نسبت به بقیه فعالین سیاسی در داخل ایران از یک روحیه مقاوم و ثبات در مبارزه که توأم با افکار ملی و مخالف با هرگونه سیستم استبدادی می باشد برخوردار است. امیر انتطام با علم به اینکه می باید از خیلی مواهب بگذرد، سال ها در اسارت بودن را به زیر بار نرفتن این چنین سیستم حکومتی که عاری از هرگونه رعایت حقوق اولیه انسانهاست ترجیح داد. البته باید عرض کنم تا رسیدن مهندس امیر انتظام به مرتبه یک سـردار ملی و احـراز این
بقیه در ص
دکتر محمد مصدق در اسفند ماه ۱۳٢۹ به نخست وزیری منصوب و با تشکیل جبهه ملی و پشتکار بسیار توانست، با تمام کارشکنی هائی که به تحریک بیگانگان از طرف مخالفین صورت می گرفت، قانون ملی شدن صنعت نفت را به تصویب برساند. این اقدام که با منافع شرکت های بزرگ نفتی دنیای غرب مغایرت داشت، مورد غضب آنان قرار گرفت که به برکناری او از سمت نخست وزیری و زندانی شدن نامبرده ختم شد. دکتر مصدق از آن به بعد می بایستی تا آخرین لحظات حیاتش در تبعید بسر ببرد.
این پاداشی بود که دکتر مصدق بخاطر دفاع از حقوق و منافع و مصالح ملی کشورش دریافت نمود.
رضا شاه در سوم اسفند ماه ۱٢۹۹ با قاطعیت و پشتکار بسیار و شهامتی که از خود نشان داد موفق شد بساط سلسله قاجار را که باعث از هم پاشیدگی جامعه و همه گیر شدن رخوت و فساد شده بود، برای همیشه جمع نموده و به تاریخ بسپارد. او بعد ها با توقعات غیر قانونی و بیجای دُول بیگانه مواجه گردید. رضا شاه که به معنای واقعی یک سرباز بود، بیش از هر چیزی به استقلال میهنش می اندیشید. لذا زیر بار خواست های غیر قانونی بیگانگان نرفت و اجباراً می بایستی از سمت پادشاهی ایران استعفا داده و بنفع فرزندش کنار رود. رضا شاه می بایست به جرم نرفتن زیر بار خواستهای بیگانگان و احساس مسئولیت نسبت به آب و خاک وطنش، تا آخر عمرش در شهر ژوهانس بورگ - آفریقای جنوبی- به زندگی در غربت تن بدهد.
رضا شاه یک انسان خودساخته ای بود که در مدت زمان کوتاهی که پادشاه ایران بود، در زمینه سازندگی ایران نوین نقش بسیار مهمی ایفا کرد.
ابومسلم خراسانی یا عبدالرحمان ابن مسلم مرورودی، موسوم به ابراهیم که نامش در واقع بهزادان بود، یک ایرانی و رادمرد به تمام معنی بود که از ظلم و بیدادگری حکومت بنی امیه به تنگ آمد و به مبارزه با آن برخواست تا اینکه به شکست و سقوط بنی امیه منجر شد و عباسیان را بخلافت رساند.
تنها آرزوئی که همیشه ابومسلم خراسانی داشت، استقلال ایران بود، نهضتِ او را بخاطر جامه سیاهی که به تن داشتند، نهضت سیاه جامگان می نامیدند.
قهرمان ملی دیگر ما بابک خرم دین و گروه وابسته به وی بودند که از سالارمردان عصر خود و به سُرخ جامگان مشهور بودند.
جالب است که بعد از صدها سال دیدیم که در گرجستان حزب مخالف دولت از همین تاکتیک یعنی یکپارچگی رنگ لباس که رنگ نارنجی را انتخاب کرده بودند استفاده و به پیروزی هم رسیدند.
ستارخان و باقرخان که بعدها مردم به پاس از جان گذشتگی و استقبال از خطر و خدمات ارزشمندشان آنانرا به القاب سردار ملی و سالار ملی مفتخر نمودند - که الحق لیاقت این عنوان ها را داشتند- این دو شخصیت ملی با همبستگی یکدیگر توانستند نیروهای اعزامی محمد علی شاه را که به شهر تبریز وارد شده بودند با رشادت بسیار به زانو در بیاورند و این قابل اهمیت بود که هیچ ادعائی هم نسبت به اینکه بخواهند پست و مقامی بگیرند نداشته و تنها فکر و ذکرشان نجات مردم از بند استبداد بود.
میرزا کوچک خان جنگلی که اصلاً گیلانی بود، در بحران جنگ جهانی اول با شهامت و تلاش بسیار توانست سرپرستی گروهی از پارتیزان هائی را که استقلال ایران برایشان از نان شب هم پُر اهمیت تر بود، بعهده بگیرد و در جنگل های گیلان حکومت خود مختاری بوجود آورد و در مقابل بُلشویک ها که از راه بندر پهلوی وارد خاک ایران شده بودند به نبرد پرداخته و در برابر آنان از آب و خاک و استقلال کشورشان ایران دفاع کردند. او بعدها بطریقی بسیار ناجوانمردانه در جنگل به قتل رسید!
البته بسیار از شخصیت های ملی دیگر، امثال کُلُنل محمد تقی خان پسیان و غیره هم بوده اند که بخاطر دفاع از حقوق مردم و استقلال ایران جانشان را از دست دادند که متأسفانه پرداختن به همه آنها از حدود امکان این مقاله خارج می باشد.
تاریخ آینۀ زمان های گذشته است و همیشه قضاوت درستی در مورد کسانیکه بنحوی در بوجود آوردن تاریخ نقش داشته اند کرده. بهمین خاطر بطور نمونه از تعدادی شخصیت هائی که با نثار جانشان و یا با تحمل سختی های بسیار موجب تحولات مثبتی در جامعه زمان خود شده اند نام برده شد که اکثر ما با نام های آنان آشنائی داشته و خاطرات خوبی در ذهن ما از آنان باقی مانده و امروز باید برای ما و بخصوص مدعیان رهبری الگوئی باشند.
چنانچه مروری بر تحولات یکصد سال گذشته دیگر نقاط جهان نمائیم، با نام شخصیت های متعددی برخورد می کنیم که جوامع بشری همیشه بخوبی از آنان یاد کرده و مورد احترام دوست و دشمن قرار گرفته اند. از جمله: ماهاتما گاندی در هندوستان، مائو تسه تونگ در چین، پاتریس لومومبا در آفریقا، چه گوارا در آمریکای لاتین، مارتین لوتر کینگ در آمریکای شمالی، ولادیمیر اولیانوف مشهور به لنین در روسیه، ناپلئون بناپارت و ژنرال شارل دو گُل در فرانسه و نلسون ماندِلا که با فداکاری های بسیار موجب تحولاتی در آفریقای جنوبی شد، می باشند. خوشبختانه نلسون ماندلا هنوز در قید حیات است و از نادر کسانی است که توانست شاهد نتایج پرارزش مبارزات خود و هموطنانش باشد.
در ارتباط با کشور خودمان ایران، در حال حاضر از تنها کسی که می توانیم نام ببریم مهندس امیر انتظام است که عملاً نشان داد نسبت به بقیه فعالین سیاسی در داخل ایران از یک روحیه مقاوم و ثبات در مبارزه که توأم با افکار ملی و مخالف با هرگونه سیستم استبدادی می باشد برخوردار است. امیر انتطام با علم به اینکه می باید از خیلی مواهب بگذرد، سال ها در اسارت بودن را به زیر بار نرفتن این چنین سیستم حکومتی که عاری از هرگونه رعایت حقوق اولیه انسانهاست ترجیح داد. البته باید عرض کنم تا رسیدن مهندس امیر انتظام به مرتبه یک سـردار ملی و احـراز این
بقیه در ص
یارب انصافی بده آن شیخِ دعوی دار را
یارب انصافی بده آن شیخِ دعوی دار را
تا بخواری ننگرد رندانِ دُردی خوار را
شرع را آزار اهل دل تصور کرده اند
زآن نمـوده پیشـه خود شیـوه آزار را
عبدالرحمن جامی
***
نامة سرگشاده علی کریمی بازیکن تیم ملی فوتبال
علی کریمی بازیکن تیم ملی فوتبال از باشگاه پرسپولیس و چهره سرشناس بین المللی فوتبال ایران با انتشار نامة سرگشاده ای خطاب به رئیس فدراسیون فوتبال، از تیم ملی خداحافظی کرد.
این نامه حاوی فاکت های مهم و جالبی است که از عرق ملی و میهن دوستی و اعتقاد ملی پوشان ما به مردم و ردکنندة سخنان مسئولان ورزش جمهوری اسلامی که می کوشند بی لیاقتی و عدم شایستگی خود را در بازی های المپیک پکن که باعث سرشکستگی دور از انتظار شد، به گردن قهرمانان ملی بیاندازند. علی کریمی در نامه خود می نویسد:
«با آنکه بیش از صد بار افتخار پوشیدن پیراهن تیم ملی را داشته ام، همچنان این پیراهن برایم عزیز و مقدس است» و می افزاید: «با تمام علاقه و عنایتی که در راه رسیدن به تیم ملی دارم، نوعی احساس تحمیلی مرا رنج می دهد». با توجه به جوّ فعلی، ضمن عذرخواهی از مردم خوب و فهیم و تمامی آنهایی که با محبت و مِهر صادقانه مرا پذیرا شده اند به خاطر مصلحت تیم ملی و با آرزوی توفیق برای دوستان ملی پوش، دعاگوی آنان در راه پرفراز و نشیب تا جام جهانی هستم». و اضافه می کند: «امیدوارم مردم خوب شرایط مرا درک کرده باشند و بدانند این تصمیم سخت و مشگل را صرفاً به خاطر مصلحت تیم ملی گرفته ام. زمانی با حضورم به تیم ملی خدمت می کردم و امروز با خداحافظی از تیم ملی، به جام جهانی و خوشحالی تمام ملت عزیز ایران».
ننگ بر آنان که بی کفایتی و بی لیاقتی خود را در به نابودی کشاندن استعدادهای جوانان ما، بر گردن ملی پوشان و پهلوانان میهن دوست و مردمی ایران می اندازند.
تیم فوتبال نوجوانان ایران قهرمان آسیا
تیم فوتبال نوجوانان زیر 16 سال ایران در مسابقه نهایی نوجوانان آسیا که در کشور ازبکستان انجام شده، تیم فوتبال کرة جنوبی را 2 بر 1 شکست داد و قهرمان این دوره از مسابقه های آسیایی گردید.
تیم نوجوانان ایران همچنین برای شرکت در جام جهانی نوجوانان که در سال 2009 در نیجریه برگزار خواهد شد، انتخاب شده است.
ما این پیروزی را به نوجوانان و جامعه ورزشی شادباش می گوییم.
نامه خانواده هاي جانباختگان فاجعه قتل هاي
زنجيره اي
هم ميهنان
در آستانه دهمين سالگرد فاجعه قتل هاي سياسي آذر 1377ياد جانباختگان اين جنايت ها، داريوش و پروانه فروهر، محمد مختاري و محمد جعفر پوينده را به همراه ياد يکايک قربانيان قتل هاي سياسي در ايران گرامي مي داريم. ما همچنان بر خواست خود براي افشاي تمامي حقايق در مورد اين جنايت هاي ضد بشري و تشکيل دادگاهي صالح براي رسيدگي به اين جنايت ها پاي مي فشاريم. کشتار دگرانديشان در ايران که به صورت سازمان يافته و ازدرون نهادهاي حکومتي انجام شده، زخمِ بازي است بر وجدان عمومي جامعه ايران. هر يک از ما در جايگاه خويش خود را مسئول دادخواهي اين جنايت ها مي دانيم .
با اميد به استقرار آزادي و عدالت در ايران!
خانواده هاي فروهر، مختاري، پوينده
****
تجمع کارگران کارخانه قند
حدود 150 تن از کارگران کارخانه سردسیر که نزدیک به یک سال است حقوق و مزایای خود را دریافت نکرده اند، از روز 7 مهرماه 1387 همراه با زن و فرزندان خود در محل کارخانه اجتماع نموده و خواهان حقوق و مزایای عقب افتاده و تعین تکلیف وضعیت خود شدند.
کارگران این کارخانه قند در بدترین شرایط زندگی بسر می برند و حتی توانایی فرستادن فرزندانشان را به مدارس ندارند.
اجتماع سیل زدگان ماکو
مردم سیل زده و آسیب دیده ماکو که از شرایط مناسبی برخوردار نیستند، برای دریافت تجهیزات روزانه که به آنها وعده داده شده و عملی نگردیده است، در اجتماعی که بیش از 5 هزار تن در آن شرکت داشتند، مقابل فرمانداری گرد آمدند و به وضعیت سخت زندگی خود در شرایطی که فصل سرما آغاز شده است، اعتراض نمودند
تا بخواری ننگرد رندانِ دُردی خوار را
شرع را آزار اهل دل تصور کرده اند
زآن نمـوده پیشـه خود شیـوه آزار را
عبدالرحمن جامی
***
نامة سرگشاده علی کریمی بازیکن تیم ملی فوتبال
علی کریمی بازیکن تیم ملی فوتبال از باشگاه پرسپولیس و چهره سرشناس بین المللی فوتبال ایران با انتشار نامة سرگشاده ای خطاب به رئیس فدراسیون فوتبال، از تیم ملی خداحافظی کرد.
این نامه حاوی فاکت های مهم و جالبی است که از عرق ملی و میهن دوستی و اعتقاد ملی پوشان ما به مردم و ردکنندة سخنان مسئولان ورزش جمهوری اسلامی که می کوشند بی لیاقتی و عدم شایستگی خود را در بازی های المپیک پکن که باعث سرشکستگی دور از انتظار شد، به گردن قهرمانان ملی بیاندازند. علی کریمی در نامه خود می نویسد:
«با آنکه بیش از صد بار افتخار پوشیدن پیراهن تیم ملی را داشته ام، همچنان این پیراهن برایم عزیز و مقدس است» و می افزاید: «با تمام علاقه و عنایتی که در راه رسیدن به تیم ملی دارم، نوعی احساس تحمیلی مرا رنج می دهد». با توجه به جوّ فعلی، ضمن عذرخواهی از مردم خوب و فهیم و تمامی آنهایی که با محبت و مِهر صادقانه مرا پذیرا شده اند به خاطر مصلحت تیم ملی و با آرزوی توفیق برای دوستان ملی پوش، دعاگوی آنان در راه پرفراز و نشیب تا جام جهانی هستم». و اضافه می کند: «امیدوارم مردم خوب شرایط مرا درک کرده باشند و بدانند این تصمیم سخت و مشگل را صرفاً به خاطر مصلحت تیم ملی گرفته ام. زمانی با حضورم به تیم ملی خدمت می کردم و امروز با خداحافظی از تیم ملی، به جام جهانی و خوشحالی تمام ملت عزیز ایران».
ننگ بر آنان که بی کفایتی و بی لیاقتی خود را در به نابودی کشاندن استعدادهای جوانان ما، بر گردن ملی پوشان و پهلوانان میهن دوست و مردمی ایران می اندازند.
تیم فوتبال نوجوانان ایران قهرمان آسیا
تیم فوتبال نوجوانان زیر 16 سال ایران در مسابقه نهایی نوجوانان آسیا که در کشور ازبکستان انجام شده، تیم فوتبال کرة جنوبی را 2 بر 1 شکست داد و قهرمان این دوره از مسابقه های آسیایی گردید.
تیم نوجوانان ایران همچنین برای شرکت در جام جهانی نوجوانان که در سال 2009 در نیجریه برگزار خواهد شد، انتخاب شده است.
ما این پیروزی را به نوجوانان و جامعه ورزشی شادباش می گوییم.
نامه خانواده هاي جانباختگان فاجعه قتل هاي
زنجيره اي
هم ميهنان
در آستانه دهمين سالگرد فاجعه قتل هاي سياسي آذر 1377ياد جانباختگان اين جنايت ها، داريوش و پروانه فروهر، محمد مختاري و محمد جعفر پوينده را به همراه ياد يکايک قربانيان قتل هاي سياسي در ايران گرامي مي داريم. ما همچنان بر خواست خود براي افشاي تمامي حقايق در مورد اين جنايت هاي ضد بشري و تشکيل دادگاهي صالح براي رسيدگي به اين جنايت ها پاي مي فشاريم. کشتار دگرانديشان در ايران که به صورت سازمان يافته و ازدرون نهادهاي حکومتي انجام شده، زخمِ بازي است بر وجدان عمومي جامعه ايران. هر يک از ما در جايگاه خويش خود را مسئول دادخواهي اين جنايت ها مي دانيم .
با اميد به استقرار آزادي و عدالت در ايران!
خانواده هاي فروهر، مختاري، پوينده
****
تجمع کارگران کارخانه قند
حدود 150 تن از کارگران کارخانه سردسیر که نزدیک به یک سال است حقوق و مزایای خود را دریافت نکرده اند، از روز 7 مهرماه 1387 همراه با زن و فرزندان خود در محل کارخانه اجتماع نموده و خواهان حقوق و مزایای عقب افتاده و تعین تکلیف وضعیت خود شدند.
کارگران این کارخانه قند در بدترین شرایط زندگی بسر می برند و حتی توانایی فرستادن فرزندانشان را به مدارس ندارند.
اجتماع سیل زدگان ماکو
مردم سیل زده و آسیب دیده ماکو که از شرایط مناسبی برخوردار نیستند، برای دریافت تجهیزات روزانه که به آنها وعده داده شده و عملی نگردیده است، در اجتماعی که بیش از 5 هزار تن در آن شرکت داشتند، مقابل فرمانداری گرد آمدند و به وضعیت سخت زندگی خود در شرایطی که فصل سرما آغاز شده است، اعتراض نمودند
سلاح عشق در جنگِ با قشریت
مهدی قاسمی
سلاح عشق در جنگِ با قشریت
مردم آزاده باید عشق را
بخش آخر
تو نه کار افتاده ای نه عاشقی
مُرده ای کِی عشق را تو لایقی
باز قدمی بالاتر
هر که او در عشق مُحکم شد قدم
در گذشت از کُفر و از اسلام هَم
عشق را با کافری خویشی بُوَد
کافری خود مغزِ درویشی بُوَد
و حافظ شیراز نیز که آن همه در درکِ شرعیات استخوان خرد کرده و قرآن را بانواع روایات به حافظه سپرده است، سرانجام به این نکته می رسد که:
عشقت رسَد به فریاد، وَر خود بَسان حافظ
قرآن ز بَر بخوانی دَر چهارده رَوایت
واضح است اگر راه جستن به خدا که همان «عشق تمام» است و حلول در این چشمة نور که مفهوم همان بازگشت به ریشه است، بدینگونه که عارفان برگزیده اند، مقبول عام شود در دکة سوداگران شریعت دیگر چه متاعی باقی خواهد ماند؟
امام و مفتی و فقیه و مجتهد دیگر بکجا بیآویزند؟
بر سر این هزار هزار ساله و توضیح المسائل و آداب غسل و ناخن گیری و حق امام و خُمس و مشکلات شکیات چه خواهد آمد اگر بسیار شوند آنها که می گویند:
من نخواهم لطف حق از واسطِه
که هلاکِ خلق شُد این واسِطه
من نخواهم دایه، مادر خوشتر است
مُِوسیم من، دایة من مادر است
اگر خداوند بر پیامبر اولوالعزم خود (موسی) خشم می گیرد و می خروشد که چرا بندة صافی او را به اتهام اجتناب از بخشنامه های «پیامبرانه» آزرده است، و تعلیم می دهد بجای این نسخه ها:
آتشی از عشق در دل بر فروز
سر بسَر فکر و عبادت را بسوز
و سرانجام اگر «عشق» اسطرلاب اسرار خدا باشد و جای «عبادات» را پُر کند – آنوقت رزق این خیل عظیم متولیان دین پناه از کجا می رسد؟
نطفة جنگ و جنگی حتی خونبار در همین جا بسته می شود و حلاج ها بر سَر دار دشمن جان می دهند – بوسعید ها را به محاکمه می خوانند – و مثنوی در شمار نجاسات قرار می گیرد با اینهمه سلاح این مردم بند گسل، شکستنی نیست.
آن طرف – بر زمین و زمان می تازد – بر کنگره های قدرت چنگ می اندازد – و این طرف – به درون دلها راه می برد.
آن یک – تقلا می کند تا «اندیشه» را در قفس حبس کند و این یک – قفس را می شکند.
آن یک- با نافرهنگ قشریت- نسخة رستگاری می پیچد که اگر نپذیرفتی، تیغ جانگیر را نیز بر آن الصاق می کند و این یک – با فرهنگ «آزادگی» و بشارت «خودمختاری» داروی عشق را تجویز می کند.
که با طبیعت و طلب آدمیزاد می خواند.
آن یک- به انهدام آنچه بود قیام می کند و این یک – سَر آن ندارد که به معتقداتِ تو اعلان جنگ دهند.
وصیتش این است که آزاده باش- اندیشه را در قالب ها زندانی مکن:
جنگِ هفتاد و دو ملت همه را عُذر بِنه
چون ندیدند حقیقت رَهِ افسانه زدند
پس:
پای در نِه همچو مَردان و مترس
در گذر او کُفر و ایمان و متَرس
در کشاکش این جدال آشتی ناپذیر است که زاهد پاورچین بسوی قدرت می خزد و عارف به «مصالح» بنای یک فرهنگ پویا بدل می شود و ارزش های تازه ای می آفریند که اگر چه ناپیدا ولی پُر اثر، تجاوز نافرهنگ را که شکار اندیشه را عزم کرده است – مانع می شود.
قشریت و قالب ها و قفس هایش را می شکند و به رویش های فکر میدان می دهد.
خدمت عارفان و چراغ نورافشان عشقشان در پایداری فرهنگی ایران بدینگونه بود.
سِرّ جاودانگی سنائی و عطار و مولانا و حافظ، در آن معرکه های قهر و انتقام و در زیر سایة سهمگین قدرت آشکار و نهان مفتی و فقیه و خلیفه را در چنین نبرد جانانه ای باید جست.
آنها می دانستند که از حقیقت دفاع می کنند، و آنکس که پشت به حقیقت دارد چرا بترسد و نگوید که تعلیم شیخان همچو آب شوری است که مریدان نادان از آن می نوشند و کور می شوند.
ترکِ این تزویر کُن شیخ نَقور
آب شوری جمع کرده، چَند کُور
کاین مُریدان من و من آبِ شور
می خورند از من هَمی گردند کور
ارزیابی باور مولوی ها و عطارها و سنایی ها و حافظ ها و بوسعیدها و حلاج ها و بایزید ها با معیارهای امروزی شاید راه بجایی نبرد، اما در هر حال با همین معیارها می توان تشخیص داد که نقش عشق و عرفان در پهنة دفاع از فرهنگی که به شبیخون نافرهنگ تعبد و قشریت گرفتار آمده تا چه پایه تابناک و ستایش انگیز بوده است.
dc
سلاح عشق در جنگِ با قشریت
مردم آزاده باید عشق را
بخش آخر
تو نه کار افتاده ای نه عاشقی
مُرده ای کِی عشق را تو لایقی
باز قدمی بالاتر
هر که او در عشق مُحکم شد قدم
در گذشت از کُفر و از اسلام هَم
عشق را با کافری خویشی بُوَد
کافری خود مغزِ درویشی بُوَد
و حافظ شیراز نیز که آن همه در درکِ شرعیات استخوان خرد کرده و قرآن را بانواع روایات به حافظه سپرده است، سرانجام به این نکته می رسد که:
عشقت رسَد به فریاد، وَر خود بَسان حافظ
قرآن ز بَر بخوانی دَر چهارده رَوایت
واضح است اگر راه جستن به خدا که همان «عشق تمام» است و حلول در این چشمة نور که مفهوم همان بازگشت به ریشه است، بدینگونه که عارفان برگزیده اند، مقبول عام شود در دکة سوداگران شریعت دیگر چه متاعی باقی خواهد ماند؟
امام و مفتی و فقیه و مجتهد دیگر بکجا بیآویزند؟
بر سر این هزار هزار ساله و توضیح المسائل و آداب غسل و ناخن گیری و حق امام و خُمس و مشکلات شکیات چه خواهد آمد اگر بسیار شوند آنها که می گویند:
من نخواهم لطف حق از واسطِه
که هلاکِ خلق شُد این واسِطه
من نخواهم دایه، مادر خوشتر است
مُِوسیم من، دایة من مادر است
اگر خداوند بر پیامبر اولوالعزم خود (موسی) خشم می گیرد و می خروشد که چرا بندة صافی او را به اتهام اجتناب از بخشنامه های «پیامبرانه» آزرده است، و تعلیم می دهد بجای این نسخه ها:
آتشی از عشق در دل بر فروز
سر بسَر فکر و عبادت را بسوز
و سرانجام اگر «عشق» اسطرلاب اسرار خدا باشد و جای «عبادات» را پُر کند – آنوقت رزق این خیل عظیم متولیان دین پناه از کجا می رسد؟
نطفة جنگ و جنگی حتی خونبار در همین جا بسته می شود و حلاج ها بر سَر دار دشمن جان می دهند – بوسعید ها را به محاکمه می خوانند – و مثنوی در شمار نجاسات قرار می گیرد با اینهمه سلاح این مردم بند گسل، شکستنی نیست.
آن طرف – بر زمین و زمان می تازد – بر کنگره های قدرت چنگ می اندازد – و این طرف – به درون دلها راه می برد.
آن یک – تقلا می کند تا «اندیشه» را در قفس حبس کند و این یک – قفس را می شکند.
آن یک- با نافرهنگ قشریت- نسخة رستگاری می پیچد که اگر نپذیرفتی، تیغ جانگیر را نیز بر آن الصاق می کند و این یک – با فرهنگ «آزادگی» و بشارت «خودمختاری» داروی عشق را تجویز می کند.
که با طبیعت و طلب آدمیزاد می خواند.
آن یک- به انهدام آنچه بود قیام می کند و این یک – سَر آن ندارد که به معتقداتِ تو اعلان جنگ دهند.
وصیتش این است که آزاده باش- اندیشه را در قالب ها زندانی مکن:
جنگِ هفتاد و دو ملت همه را عُذر بِنه
چون ندیدند حقیقت رَهِ افسانه زدند
پس:
پای در نِه همچو مَردان و مترس
در گذر او کُفر و ایمان و متَرس
در کشاکش این جدال آشتی ناپذیر است که زاهد پاورچین بسوی قدرت می خزد و عارف به «مصالح» بنای یک فرهنگ پویا بدل می شود و ارزش های تازه ای می آفریند که اگر چه ناپیدا ولی پُر اثر، تجاوز نافرهنگ را که شکار اندیشه را عزم کرده است – مانع می شود.
قشریت و قالب ها و قفس هایش را می شکند و به رویش های فکر میدان می دهد.
خدمت عارفان و چراغ نورافشان عشقشان در پایداری فرهنگی ایران بدینگونه بود.
سِرّ جاودانگی سنائی و عطار و مولانا و حافظ، در آن معرکه های قهر و انتقام و در زیر سایة سهمگین قدرت آشکار و نهان مفتی و فقیه و خلیفه را در چنین نبرد جانانه ای باید جست.
آنها می دانستند که از حقیقت دفاع می کنند، و آنکس که پشت به حقیقت دارد چرا بترسد و نگوید که تعلیم شیخان همچو آب شوری است که مریدان نادان از آن می نوشند و کور می شوند.
ترکِ این تزویر کُن شیخ نَقور
آب شوری جمع کرده، چَند کُور
کاین مُریدان من و من آبِ شور
می خورند از من هَمی گردند کور
ارزیابی باور مولوی ها و عطارها و سنایی ها و حافظ ها و بوسعیدها و حلاج ها و بایزید ها با معیارهای امروزی شاید راه بجایی نبرد، اما در هر حال با همین معیارها می توان تشخیص داد که نقش عشق و عرفان در پهنة دفاع از فرهنگی که به شبیخون نافرهنگ تعبد و قشریت گرفتار آمده تا چه پایه تابناک و ستایش انگیز بوده است.
dc
نیاز جامعۀ امروز ایران به یک سردار ملی
نیاز جامعۀ امروز ایران به یک سردار ملی بقیه از ص 2
موقعیت که مردم روی آن صحه بگذارند خیلی فاصله است.
همانطور که همه ما می دانیم، فضای سیاسی و اجتماعی حاکم بر ایران در حال حاضر غیر عادی و فاقد هرگونه آزادی و اصول مدیریت صحیح برای اداره جامعه ایران می باشد.
این کلاف سر در گم و ویروسی که عمیقاً در بند بند تن این وطن رسوخ کرده به این آسانی ها از بین نخواهد رفت، مگر اینکه فعالین سیاسی مبارز و دلسوز وطن، تحت رهبری یک مدیریت صحیح همّت کرده و به پا خیزند و دست از این همه حرف و وعده بدون محتوی بردارند.
انتخاب شیوۀ مبارزاتی که تا کنون به صورت از هم گسیخته انجام گرفته بیشتر به یک داروی مسکن کاذب شباهت داشته تا به یک راه کار مؤثر. به همین خاطر هم تا امروز موفق به معالجه قطعی این مریض لبِ موت که وطن ما ایران است، نشده ایم.
دلیل اینکه تیتر "نیاز روز افزون جامعه امروز ایران به یک سردار ملی" را برای این مقاله انتخاب کرده ام بدبینی و ناامیدی روزافزون مردم از نحوۀ کار و فعالیت های گروه های سیاسی است که بیشتر متوجۀ ضعف و کمبود مدیریت و رهبری می شود که تا کنون نه تنها نتوانسته پاسخگوی خواست های مردم که یکی از موارد آن ایجاد همبستگی مابین نیروهای ملی بوده باشد، بلکه بعلت ازهم گسیختگی این نیروها که از فقدان رهبری ناشی می شود، بیشتر باعث تداوم حکومت جمهوری اسلامی شده. سردار ملی با توجه به خصوصیاتش از جاذبۀ خاصی برخوردار است که می تواند در زمینۀ گردهمائی و همبستگی نیروهای ملی نقش بسزائی ایفا نماید.
همانطور که همه می دانیم پس از رُخداد انقلاب، سیستم حکومت جمهوری اسلامی بر ایران حاکم شد که ۳۰ سال از عمر آن می گذرد و هنوز هم ادامه دارد. در طول این سالها بارها شخصیت هائی در صحنه سیاسی پیدا شدند که مدعی و قصد رهبری مخالفین حکومت را در سر داشتند، ولی به مرور دیدیم که یکی پس از دیگری، یا مثل زنده یاد شاپور بختیار که به قتل رسید و یا شادروان دکتر احمد مدنی که به رحمت ایزدی پیوست و یا اینکه به دلایلی دیگر موقعیتشان را از دست داده و از صحنه خارج شدند.
یکی از دلایلی که مدعیان رهبری اپوزیسیون موفق نشدند به آن جایگاه لازمه راه پیدا کنند، رابطه خیلی نزدیک و آلودگی با بیگانگان بود که متأسفانه هنوز هم بدون توجه به اثرات منفی این دوستی های یک جانبه و بدون توجه به منافع مردم ایران - که بیشتر جنبه ارباب و رعیت دارد- ادامه داده و ترجیح می دهند بجای شخصیت های ملی با عوامل بیگانه به شور و مشورت بپردازند، در صورتیکه تجربه نشان داده دولت های بیگانه به چیزی که توجه ندارند منافع ملت های غیر خودی می باشد.
متأسفانه هنوز که هنوز است در میان اپوزیسیون فردی که از هر نظر قابلیت و مشخصات یک سردار ملی و لایق بعهده گرفتن رهبری اپوزیسیون را داشته باشد مشاهده نشده.
حدود ٢۹ سال پیش که هنوز مدت کوتاهی بود که از تغییر رژیم گذشته بود، شاهزاده رضا پهلوی اعلام پادشاهی کردند و بلافاصله از طرف هوادارانشان بنام رضا شاه دوم نامیده شدند که جامعه ایران نسبت به این حرکت عکس العملهائی متفاوت نشان داد.
از آن تاریخ تا به امروز، شاهزاده بدون توجه به چند تنی دیگر از مدعیان رهبری به فعالیت پرداختند و هر چند گاهی از طریق رسانه ها نظریات و برداشت ها و برنامه هایشان را نسبت به موقعیت ایران و مردم آن طی سخنرانی های متعدد و یا نگارش مقاله و نشر کتاب بیان می داشته اند و تاکنون از این طریق توانسته اند تا حدودی رابطۀ خودشان را با مردم حفظ نمایند.
در این مورد تعدادی از شخصیت های اپوزیسیون که متعلق به گروه ها و ایدئولوژی های مختلف از جمله پادشاهی پارلمانی و جمهوری دموکراسی هستند، اعلام آمادگی نمودند که بدون هیچگونه تعصبی به نوع نظام مورد نظرشان و تنها بخاطر نجات مردم ایران، شاهزاده رضا پهلوی را که شخص موجهی برای به ثمر رساندن این هدف حیاتی تشخیص می دهند به اتفاق آراء برای احراز سمت مدیریت این حرکت انتخاب نمودند.
برای رسمیت پیدا کردن این همکاری که محدود به مقطع اول مبارزات ما تا برکناری حکومت فعلی بود، الزاماً همه پنج نفر حاضرین در جلسه از جمله نگارنده به اضافه شخص شاهزاده و جناب آقای احمد اویسی که بنام شاهد در جلسه حضور داشتند، زیر میثاق نامه را که حاوی چگونگی راه کار نجات ملت ایران و نحوه همکاری این گروه به مدیریت شاهزاده رضا پهلوی بود امضاء کردند و کار این گروه رسمیت پیدا کرد و قرار شد که بصورت جدی و با احساس مسئولیت بسیار به صحنه کارزار وارد شده و بقول معروف با تمام وجودمان بزنیم به قلب لشگر دشمن.
متأسفانه اقدام به اینکار که توأم با خوشحالی و امید بود مدت کوتاهی بیشتر دوام نیاورد و تمام این زحمات و عهد و پیمان ها به فراموشی سپرده شد. حدود دو سال دیگر به زندگی در غربت اضافه شد. هر روز که می گذرد در میان اپوزیسیون و غربت نشینان یأس و ناامیدی بیشتر رسوخ پیدا می کند. تا آنجا که از اعتماد مردم نسبت به اپوزیسیون دیگر چیزی باقی نمانده و همه نسبت به یکدیگر بدبین هستند.
به عقیده نگارنده و خیلی از پیش کسوتان سیاسی، اشتباه بزرگی که شاهزاده در این سی سال گذشته مرتکب شده اند این بوده که بجای اینکه بیایند در نقش یک سردار ملی وارد گود سیاست شوند رُل یک شاه بی تاج و تخت را بازی کرده اند که در اطاق انتظار نشسته و منتظر این هستند که نوبتشان شود و صدایشان بزنند و بگویند که همه چیز مهیاست، تشریف بیاورید در مراسم تاج گذاری شرکت کنید. ولی متأسفانه دست یابی به این خواست ها آنچنان که بعضی ها تصور می کنند به این سادگی ها نیست.
مسائل ایران پیچیده تر از این حرفهاست. رسوخ پیدا کردن به فضای رعب و وحشت حاکم بر ایران و نجات مردم
بقیه در ص
موقعیت که مردم روی آن صحه بگذارند خیلی فاصله است.
همانطور که همه ما می دانیم، فضای سیاسی و اجتماعی حاکم بر ایران در حال حاضر غیر عادی و فاقد هرگونه آزادی و اصول مدیریت صحیح برای اداره جامعه ایران می باشد.
این کلاف سر در گم و ویروسی که عمیقاً در بند بند تن این وطن رسوخ کرده به این آسانی ها از بین نخواهد رفت، مگر اینکه فعالین سیاسی مبارز و دلسوز وطن، تحت رهبری یک مدیریت صحیح همّت کرده و به پا خیزند و دست از این همه حرف و وعده بدون محتوی بردارند.
انتخاب شیوۀ مبارزاتی که تا کنون به صورت از هم گسیخته انجام گرفته بیشتر به یک داروی مسکن کاذب شباهت داشته تا به یک راه کار مؤثر. به همین خاطر هم تا امروز موفق به معالجه قطعی این مریض لبِ موت که وطن ما ایران است، نشده ایم.
دلیل اینکه تیتر "نیاز روز افزون جامعه امروز ایران به یک سردار ملی" را برای این مقاله انتخاب کرده ام بدبینی و ناامیدی روزافزون مردم از نحوۀ کار و فعالیت های گروه های سیاسی است که بیشتر متوجۀ ضعف و کمبود مدیریت و رهبری می شود که تا کنون نه تنها نتوانسته پاسخگوی خواست های مردم که یکی از موارد آن ایجاد همبستگی مابین نیروهای ملی بوده باشد، بلکه بعلت ازهم گسیختگی این نیروها که از فقدان رهبری ناشی می شود، بیشتر باعث تداوم حکومت جمهوری اسلامی شده. سردار ملی با توجه به خصوصیاتش از جاذبۀ خاصی برخوردار است که می تواند در زمینۀ گردهمائی و همبستگی نیروهای ملی نقش بسزائی ایفا نماید.
همانطور که همه می دانیم پس از رُخداد انقلاب، سیستم حکومت جمهوری اسلامی بر ایران حاکم شد که ۳۰ سال از عمر آن می گذرد و هنوز هم ادامه دارد. در طول این سالها بارها شخصیت هائی در صحنه سیاسی پیدا شدند که مدعی و قصد رهبری مخالفین حکومت را در سر داشتند، ولی به مرور دیدیم که یکی پس از دیگری، یا مثل زنده یاد شاپور بختیار که به قتل رسید و یا شادروان دکتر احمد مدنی که به رحمت ایزدی پیوست و یا اینکه به دلایلی دیگر موقعیتشان را از دست داده و از صحنه خارج شدند.
یکی از دلایلی که مدعیان رهبری اپوزیسیون موفق نشدند به آن جایگاه لازمه راه پیدا کنند، رابطه خیلی نزدیک و آلودگی با بیگانگان بود که متأسفانه هنوز هم بدون توجه به اثرات منفی این دوستی های یک جانبه و بدون توجه به منافع مردم ایران - که بیشتر جنبه ارباب و رعیت دارد- ادامه داده و ترجیح می دهند بجای شخصیت های ملی با عوامل بیگانه به شور و مشورت بپردازند، در صورتیکه تجربه نشان داده دولت های بیگانه به چیزی که توجه ندارند منافع ملت های غیر خودی می باشد.
متأسفانه هنوز که هنوز است در میان اپوزیسیون فردی که از هر نظر قابلیت و مشخصات یک سردار ملی و لایق بعهده گرفتن رهبری اپوزیسیون را داشته باشد مشاهده نشده.
حدود ٢۹ سال پیش که هنوز مدت کوتاهی بود که از تغییر رژیم گذشته بود، شاهزاده رضا پهلوی اعلام پادشاهی کردند و بلافاصله از طرف هوادارانشان بنام رضا شاه دوم نامیده شدند که جامعه ایران نسبت به این حرکت عکس العملهائی متفاوت نشان داد.
از آن تاریخ تا به امروز، شاهزاده بدون توجه به چند تنی دیگر از مدعیان رهبری به فعالیت پرداختند و هر چند گاهی از طریق رسانه ها نظریات و برداشت ها و برنامه هایشان را نسبت به موقعیت ایران و مردم آن طی سخنرانی های متعدد و یا نگارش مقاله و نشر کتاب بیان می داشته اند و تاکنون از این طریق توانسته اند تا حدودی رابطۀ خودشان را با مردم حفظ نمایند.
در این مورد تعدادی از شخصیت های اپوزیسیون که متعلق به گروه ها و ایدئولوژی های مختلف از جمله پادشاهی پارلمانی و جمهوری دموکراسی هستند، اعلام آمادگی نمودند که بدون هیچگونه تعصبی به نوع نظام مورد نظرشان و تنها بخاطر نجات مردم ایران، شاهزاده رضا پهلوی را که شخص موجهی برای به ثمر رساندن این هدف حیاتی تشخیص می دهند به اتفاق آراء برای احراز سمت مدیریت این حرکت انتخاب نمودند.
برای رسمیت پیدا کردن این همکاری که محدود به مقطع اول مبارزات ما تا برکناری حکومت فعلی بود، الزاماً همه پنج نفر حاضرین در جلسه از جمله نگارنده به اضافه شخص شاهزاده و جناب آقای احمد اویسی که بنام شاهد در جلسه حضور داشتند، زیر میثاق نامه را که حاوی چگونگی راه کار نجات ملت ایران و نحوه همکاری این گروه به مدیریت شاهزاده رضا پهلوی بود امضاء کردند و کار این گروه رسمیت پیدا کرد و قرار شد که بصورت جدی و با احساس مسئولیت بسیار به صحنه کارزار وارد شده و بقول معروف با تمام وجودمان بزنیم به قلب لشگر دشمن.
متأسفانه اقدام به اینکار که توأم با خوشحالی و امید بود مدت کوتاهی بیشتر دوام نیاورد و تمام این زحمات و عهد و پیمان ها به فراموشی سپرده شد. حدود دو سال دیگر به زندگی در غربت اضافه شد. هر روز که می گذرد در میان اپوزیسیون و غربت نشینان یأس و ناامیدی بیشتر رسوخ پیدا می کند. تا آنجا که از اعتماد مردم نسبت به اپوزیسیون دیگر چیزی باقی نمانده و همه نسبت به یکدیگر بدبین هستند.
به عقیده نگارنده و خیلی از پیش کسوتان سیاسی، اشتباه بزرگی که شاهزاده در این سی سال گذشته مرتکب شده اند این بوده که بجای اینکه بیایند در نقش یک سردار ملی وارد گود سیاست شوند رُل یک شاه بی تاج و تخت را بازی کرده اند که در اطاق انتظار نشسته و منتظر این هستند که نوبتشان شود و صدایشان بزنند و بگویند که همه چیز مهیاست، تشریف بیاورید در مراسم تاج گذاری شرکت کنید. ولی متأسفانه دست یابی به این خواست ها آنچنان که بعضی ها تصور می کنند به این سادگی ها نیست.
مسائل ایران پیچیده تر از این حرفهاست. رسوخ پیدا کردن به فضای رعب و وحشت حاکم بر ایران و نجات مردم
بقیه در ص
نیاز جامعۀ امروز ایران به یک سردار ملی
نیاز جامعۀ امروز ایران به یک سردار ملی بقیه از ص 6
همانقدر سخت و خطرناک است که اگر خواسته باشیم تاجی را از میان شیرهای درنده برداریم. باید قبول کرد دست به این کار زدن بدون استقبال از خطر و نبرد با شیرهای درنده امکان پذیر نخواهد بود.
مدتها پیش از طرف شاهزاده کتابی تحت عنوان« نسیم دگرگونی» برای نگارنده فرستاده شد. بعد از اتمام مطالعه کتاب شاهزاده باید عرض کنم به هیچ موردی که بشود به آن ایراد گرفت برخورد نکردم. سراسر محتوای کتاب دال بر احساسات پاک و عشق بی حد ایشان به میهن شان می باشد.
تنها کافی است که شما به خطوط صفحات ۱٢۳ – ۱۱۹ که مربوط به پیام ایشان به جوانان ایران است رجوع فرمائید تا پی به صحت عرایض نگارنده ببرید.
اما با تمام محسناتی که این کتاب دارد و به آن نیز اشاره شد نباید مانع از این شود که واقعیت را با شما عزیزان درمیان بگذارم.
این درست است که معنای خطوط و کلماتی که شاهزاده به آن متوسل شده و تکیه بر آن کرده بسیار خوش آیند و به خواننده گرمی خاصی می دهد ولی متأسفانه این لحظات لذت بخش زودگذر و بعد از چند دقیقه ای که از مطالعه کتاب می گذرد، خواننده تازه پی به این می برد که تمامی این حرف ها جنبه تئوری داشته و از آرزوهای یک انسان پاک و منزه تجاوز نمی کند. تا موقعیکه طرح اجرائی مربوط به چگونگی و نحوه به ثمر رساندن برآورد این آرزوها که بستگی مستقیم دارد به کادر مدیریت موجه و رهبری و داشتن امکانات کافی مهیا نباشد، این حرف های قشنگ و به ظاهر امیدوارکننده همینطور که در این سی سال گذشته بارها گفته و شنیده شده، همچنان به اجراء گذاشته نخواهد شد و کاری هم صورت نخواهد گرفت و چنانچه هر چه زودتر قدم های اساسی در این زمینه برداشته نشود - همانطور که تا امروز شاهد بر آن بوده ایم- آب از آب تکان نخواهد خورد.
قبول کنیم که هر چیزی قیمتی دارد و برای بدست آوردن آن باید قیمتش را پرداخت.
با تمام دخالت هائی که بیگانگان در تغییر رژیم و حمایتی که از اپوزیسیون بخصوص مذهبیون مخالف رژیم بعمل آوردند که بر هیچکس پوشیده نیست، نباید از حق گذشت که آیت الله خمینی و پیروانش به همین مُفتی ها هم به این قدرت و مقام نرسیدند. برای رسیدن به مقصودشان می بایستی قیمت زیادی می پردازند. به همین خاطر هم خیلی از آنان زندگی شان را روی آن گذاشتند.
چنانچه رژیم پهلوی همچنان بر سر قدرت و حکومت باقی مانده بود، یقیناً شاهزاده رضا پهلوی بعد از پدر تاجدارشان با تأیید مجلسین به مقام پادشاهی ایران مفتخر می شدند، ولی امروز که سی سال آزگار را پشت سر گذاشته ایم و رژیم و سیستم حکومتی دیگری بر ایران حکومت می کند، لازمه اش این است که چنانچه شما قصد برگشت و احیاء مجدد نظام پادشاهی و یا نظام دیگری داشته باشید، قاعدتاً باید در دو مرحله این حرکت به اجراء گذاشته شود.
در مرحله اول باید راه حلی برای کنار گذاشتن و پس گرفتن حاکمیت از این شیادان محیل که همچنان می تازند و می برند کرد و بعد از آن در مورد چگونگی نوع نظام و اداره مملکت را که شامل مرحله دوم می باشد، اندیشید. در مورد اینکه چگونه می توانیم از خان اول که چیره شدن به این حکومت و برچیدن بساط آنان است بگذریم - که باید گفت به مراتب از مرحله دوم مهمتر و سخت تر است – باید بگویم که نقش اصلی را آن سردار ملی که در واقع حلال مشکلات خواهد بود بازی خواهد کرد که دارای خصوصیاتی است که قبلاً بدان اشاره کردم.
شاهزاده عزیز و گرامی،
حالا این گوی و این میدان. اگر چنانچه محسناتی را که شامل خصوصیات یک سردار ملی می باشد در وجود خودتان می بینید و مطمئن هستید که می توانید نقش واقعی یک سردار ملی که موفق به سازماندهی و یکپارچگی نیروهای ملی و رهبری مبارزات مردم ایران بر علیه ظلم و بیدادگری حکومت جمهوری اسلامی را بعهده بگیرید، با اعلام آمادگی و فراخواندن اپوزیسیون وارد کارزار مبارزاتی شده و قضاوت اینکه آیا شاهزاده رضا پهلوی به مرتبه یک سردار ملی رسیده و لایق آن می باشند را به مردم ایران و تاریخ واگذار کنیم. در غیر اینصورت، ملت ایران و اپوزیسیون از شاهزاده این انتظار را دارند که در اولین فرصت بخاطر مسئولیتی که در مقابل ملت ایران دارند و بخاطر روشن شدن تکلیف خیلی از کسانی که سالها به وجود و موقعیت استثنائی شاهزاده دل و امید بسته اند، آنان را از تصمیمی که در رابطه با امتناع از قبول مسئولیت مورد بحث حالا به هر دلیلی و مصلحتی که می خواهد باشد مطلع فرمایند.
با بهترین آرزوها برای ملت ایران
مونیخ – آلمان، ٢ آبان ماه ۱۳۸۷ ، ٢۳ اکتبر ٢۰۰۸
برگزاری جشن مهرگان در استکهُلم- سوئد
روز شنبه چهارم اکتبر، جبهة ملی در سوئد، طبق روال همه ساله آئین مهرگان را در محل جبهة ملی در استکهُلم برگزار کرد.
در این جشن که با استقبال ایرانیان مقیم استکهُلم روبرو شد، شماری از هم میهنان از جمله، مسئولان جبهة ملی در سوئد، اعضاء شورا، هواداران و دوستداران جبهة ملی در سوئد شرکت کرده بودند.
این مراسم طبق برنامه قبلی اعلام شده از ساعت 6 بعد از ظهر آغاز گردید.
سخنرانان در این جشن عبارت بودند از: آقایان عباس شمسا و علی صادقی که پیرامون تاریخچة جشن مهرگان و چگونگی پدید آمدن و استمرار آن تا امروز مطالبی بیان کردند که مورد توجه قرار گرفت. سپس اشعاری از لسان الغیب حافظ خوانده شد.
این مراسم پس از صرف شام با شادی و شادمانی تا پاسی از شب ادامه داشت
مسئول تشکیلات فرهنگی جبهة ملی در سوئد
عباس آهوچشم
همانقدر سخت و خطرناک است که اگر خواسته باشیم تاجی را از میان شیرهای درنده برداریم. باید قبول کرد دست به این کار زدن بدون استقبال از خطر و نبرد با شیرهای درنده امکان پذیر نخواهد بود.
مدتها پیش از طرف شاهزاده کتابی تحت عنوان« نسیم دگرگونی» برای نگارنده فرستاده شد. بعد از اتمام مطالعه کتاب شاهزاده باید عرض کنم به هیچ موردی که بشود به آن ایراد گرفت برخورد نکردم. سراسر محتوای کتاب دال بر احساسات پاک و عشق بی حد ایشان به میهن شان می باشد.
تنها کافی است که شما به خطوط صفحات ۱٢۳ – ۱۱۹ که مربوط به پیام ایشان به جوانان ایران است رجوع فرمائید تا پی به صحت عرایض نگارنده ببرید.
اما با تمام محسناتی که این کتاب دارد و به آن نیز اشاره شد نباید مانع از این شود که واقعیت را با شما عزیزان درمیان بگذارم.
این درست است که معنای خطوط و کلماتی که شاهزاده به آن متوسل شده و تکیه بر آن کرده بسیار خوش آیند و به خواننده گرمی خاصی می دهد ولی متأسفانه این لحظات لذت بخش زودگذر و بعد از چند دقیقه ای که از مطالعه کتاب می گذرد، خواننده تازه پی به این می برد که تمامی این حرف ها جنبه تئوری داشته و از آرزوهای یک انسان پاک و منزه تجاوز نمی کند. تا موقعیکه طرح اجرائی مربوط به چگونگی و نحوه به ثمر رساندن برآورد این آرزوها که بستگی مستقیم دارد به کادر مدیریت موجه و رهبری و داشتن امکانات کافی مهیا نباشد، این حرف های قشنگ و به ظاهر امیدوارکننده همینطور که در این سی سال گذشته بارها گفته و شنیده شده، همچنان به اجراء گذاشته نخواهد شد و کاری هم صورت نخواهد گرفت و چنانچه هر چه زودتر قدم های اساسی در این زمینه برداشته نشود - همانطور که تا امروز شاهد بر آن بوده ایم- آب از آب تکان نخواهد خورد.
قبول کنیم که هر چیزی قیمتی دارد و برای بدست آوردن آن باید قیمتش را پرداخت.
با تمام دخالت هائی که بیگانگان در تغییر رژیم و حمایتی که از اپوزیسیون بخصوص مذهبیون مخالف رژیم بعمل آوردند که بر هیچکس پوشیده نیست، نباید از حق گذشت که آیت الله خمینی و پیروانش به همین مُفتی ها هم به این قدرت و مقام نرسیدند. برای رسیدن به مقصودشان می بایستی قیمت زیادی می پردازند. به همین خاطر هم خیلی از آنان زندگی شان را روی آن گذاشتند.
چنانچه رژیم پهلوی همچنان بر سر قدرت و حکومت باقی مانده بود، یقیناً شاهزاده رضا پهلوی بعد از پدر تاجدارشان با تأیید مجلسین به مقام پادشاهی ایران مفتخر می شدند، ولی امروز که سی سال آزگار را پشت سر گذاشته ایم و رژیم و سیستم حکومتی دیگری بر ایران حکومت می کند، لازمه اش این است که چنانچه شما قصد برگشت و احیاء مجدد نظام پادشاهی و یا نظام دیگری داشته باشید، قاعدتاً باید در دو مرحله این حرکت به اجراء گذاشته شود.
در مرحله اول باید راه حلی برای کنار گذاشتن و پس گرفتن حاکمیت از این شیادان محیل که همچنان می تازند و می برند کرد و بعد از آن در مورد چگونگی نوع نظام و اداره مملکت را که شامل مرحله دوم می باشد، اندیشید. در مورد اینکه چگونه می توانیم از خان اول که چیره شدن به این حکومت و برچیدن بساط آنان است بگذریم - که باید گفت به مراتب از مرحله دوم مهمتر و سخت تر است – باید بگویم که نقش اصلی را آن سردار ملی که در واقع حلال مشکلات خواهد بود بازی خواهد کرد که دارای خصوصیاتی است که قبلاً بدان اشاره کردم.
شاهزاده عزیز و گرامی،
حالا این گوی و این میدان. اگر چنانچه محسناتی را که شامل خصوصیات یک سردار ملی می باشد در وجود خودتان می بینید و مطمئن هستید که می توانید نقش واقعی یک سردار ملی که موفق به سازماندهی و یکپارچگی نیروهای ملی و رهبری مبارزات مردم ایران بر علیه ظلم و بیدادگری حکومت جمهوری اسلامی را بعهده بگیرید، با اعلام آمادگی و فراخواندن اپوزیسیون وارد کارزار مبارزاتی شده و قضاوت اینکه آیا شاهزاده رضا پهلوی به مرتبه یک سردار ملی رسیده و لایق آن می باشند را به مردم ایران و تاریخ واگذار کنیم. در غیر اینصورت، ملت ایران و اپوزیسیون از شاهزاده این انتظار را دارند که در اولین فرصت بخاطر مسئولیتی که در مقابل ملت ایران دارند و بخاطر روشن شدن تکلیف خیلی از کسانی که سالها به وجود و موقعیت استثنائی شاهزاده دل و امید بسته اند، آنان را از تصمیمی که در رابطه با امتناع از قبول مسئولیت مورد بحث حالا به هر دلیلی و مصلحتی که می خواهد باشد مطلع فرمایند.
با بهترین آرزوها برای ملت ایران
مونیخ – آلمان، ٢ آبان ماه ۱۳۸۷ ، ٢۳ اکتبر ٢۰۰۸
برگزاری جشن مهرگان در استکهُلم- سوئد
روز شنبه چهارم اکتبر، جبهة ملی در سوئد، طبق روال همه ساله آئین مهرگان را در محل جبهة ملی در استکهُلم برگزار کرد.
در این جشن که با استقبال ایرانیان مقیم استکهُلم روبرو شد، شماری از هم میهنان از جمله، مسئولان جبهة ملی در سوئد، اعضاء شورا، هواداران و دوستداران جبهة ملی در سوئد شرکت کرده بودند.
این مراسم طبق برنامه قبلی اعلام شده از ساعت 6 بعد از ظهر آغاز گردید.
سخنرانان در این جشن عبارت بودند از: آقایان عباس شمسا و علی صادقی که پیرامون تاریخچة جشن مهرگان و چگونگی پدید آمدن و استمرار آن تا امروز مطالبی بیان کردند که مورد توجه قرار گرفت. سپس اشعاری از لسان الغیب حافظ خوانده شد.
این مراسم پس از صرف شام با شادی و شادمانی تا پاسی از شب ادامه داشت
مسئول تشکیلات فرهنگی جبهة ملی در سوئد
عباس آهوچشم
سخنی پیرامون گفت و گوهای
سخنی پیرامون گفت و گوهای ... بقیه از ص 1
تحویل دادن شاه که در آن زمان برای مداوا در آمریکا بسر می برد، به جمهوری اسلامی شدند. برژینسکی که می دانست بدون موافقت رئیس جمهور آمریکا و با توجه به آزادی رسانه های خبری در کشورش قادر به پذیرفتن این پیشنهاد نیست، با بیان آنکه تحویل شاه با غرور ملی ما سازگار نیست، جلسه را ترک کرد.
ابراهیم یزدی که طراح این دیدار بود و به عنوان وزیر خارجه همراه با مهدی بازرگان و چمران در این گفت و گو حضور داشت، می گوید درخواست مذاکره نه از سوی بازرگان که از سوی برژینسکی داده شد.
از افشاگری رابرت گیتس وزیر دفاع آمریکا و سخنان ابراهیم یزدی وزیر خارجه دولت موقت می توان استنباط کرد که در این دیدیار که بی شک به اصرار چمران و یزدی و به پیشنهاد بازرگان صورت گرفته است، هر یک از دو طرف در جهت خواستها و منافع خود حرکت می کرده اند. برژینسکی می خواسته بگوید، گرچه بدون حمایت بی دریغ آمریکا انقلاب اسلامی به پیروزی نمی رسید، با وجود آنکه بعد از پیروزی سیاست غالب در ایران اسلامی، سیاست انگلستان می باشد. با این وجود ما حاضریم جمهوری اسلامی را بپذیریم و همه قراردادهای فروش جنگ افزار به ایران را محترم بشماریم چرا که هر دوی ما دشمن مشترکی در همسایگی شمال ایران داریم.
در این گفتار اعتراف به اینکه استراتژی آمریکا در بردن شاه و آوردن خمینی در درجه نخست بر پایه دشمنی با روسیه شوروی قرار داشته است، آشکار می شود.
از پیشنهاد بازرگان هم مفهوم می شود که یاران بازرگان که گرایش آمریکایی آنها بر کسی پوشیده نبوده و نیست، به او تفهیم کرده بودند که تا زمانی که شاه زنده است، خمینی از تکرار 28 مردادی دیگر و سرنگونی انقلاب اسلامی در وحشت و اضطراب بسر می برد، چنانچه بتوانیم قبول پیشنهادهای برژینسکی را در گروه تحویل شاه بگذاریم می توانیم هم به ترس خمینی پایان دهیم، هم در ازاء این خدمت به بقای دولت خود یاری رسانیم و هم رابطه با آمریکا را بهبود بخشیم.
اما بهشتی و سردمداران حزب جمهوری اسلامی که به محتوای مذاکرات پی برده یا از آن آگاه شده بودند، با صدور بیانیه ای با این عنوان که «آقای بازرگان، چرا با برژینسکی ملاقات کردید؟» و ذکر آنکه «در روزهایی که رهبر انقلاب شدیدترین حملات را به امپریالیسم های جهانخوار آغاز کرده اند ملاقات نخست وزیر با مشاور امنیتی کارتر چه معنی دارد؟» باعث شدند تا جوانانی که خود را دانشجویان پیرو خط امام می نامیدند به سفارت آمریکا در تهران حمله بردند و اعضاء سفارت را به گروگان بگیرند.
سرانجام بازرگان که در اعتراض به مخالفان گفت «نه امام محمدرضا شاه است و نه من هویدا» با استعفاء شتابزده خود نشان داد که هم خمینی سختگیرتر از شاه است و هم او بی اراده تر از هویدا.
***
شهبال نوابی شاعر افغان
چیستــم؟
گُم شدم در خویش، تـا کـه وطـن گُــم کــرده ام
مُرده ای بـی صــاحبم، گــور و کـفن گُم کرده ام
نی زَ نـَم، نی مرد و نی نامر، آخر چیستم؟
من که در خود، خوی و بوی مرد و زن گُم کرده ام
نِی به دل ذوق تپـیدن، نِـی بــه جــان نــورِ یقـین
در سرِ شوریده، شورِ زیستن گُم کرده ام
گمـرهــان را، من کــه عُـمری رهنما بودم، کنون:
حالتی دارم که راه خویشتن گُم کرده ام!
حــاصل از تقــلیدِ غیـر، جـز خود فــراموشی نبود
نــاگــشوده راهِ نــو، راهِ کُــهن گُـــم کــرده ام
نفـس بـی انصــاف کِــی ســر در گـریبان می کند
از کمـالِ بی تمیزی ها، یَـخَن* گُم کرده ام
رفـت از دستــم صــد افسوس، مُفــت ایــام شباب
کِــی بــدست آیـد دوباره، آنچه من گُـم کرده ام
در دیارِ غیر تنها زیستن تلخست، تلخ
هم دیــار و هــم زبــان و هم سخن گُــم کرده ام
___________________
*- یَـخَن، یخدان: صندوقی که رخت و لباس در آن نهند
***
خوانندگان گرامی می توانند مطالب خود را جهت چاپ در
نشریه جبهه ملی خارج کشور، به نشانی زیر بفرستند.
راه تماس با سازمان جوانان جبهه ملی خارج از کشور:
www.javanane-melli.de
info@javanane-melli.de
نشريه
???? ??? ?????
خارج کشور
با مسئوليت هوشنگ کردستانی زير نظر
هيأت تحريريه
هوشنگ کردستانی، مهندس مسعود هارون- مهدوی، دکتر اميرهوشمند ممتاز و دکتر حسن کیانزاد هر ماه يک بار در خارج از کشور انتشار می يابد
نوشتارهای با نام نويسنده در نشريه جبهه ملی ايران خارج کشور، الزاماً نظر جبهه ملی ايران نيست
تحویل دادن شاه که در آن زمان برای مداوا در آمریکا بسر می برد، به جمهوری اسلامی شدند. برژینسکی که می دانست بدون موافقت رئیس جمهور آمریکا و با توجه به آزادی رسانه های خبری در کشورش قادر به پذیرفتن این پیشنهاد نیست، با بیان آنکه تحویل شاه با غرور ملی ما سازگار نیست، جلسه را ترک کرد.
ابراهیم یزدی که طراح این دیدار بود و به عنوان وزیر خارجه همراه با مهدی بازرگان و چمران در این گفت و گو حضور داشت، می گوید درخواست مذاکره نه از سوی بازرگان که از سوی برژینسکی داده شد.
از افشاگری رابرت گیتس وزیر دفاع آمریکا و سخنان ابراهیم یزدی وزیر خارجه دولت موقت می توان استنباط کرد که در این دیدیار که بی شک به اصرار چمران و یزدی و به پیشنهاد بازرگان صورت گرفته است، هر یک از دو طرف در جهت خواستها و منافع خود حرکت می کرده اند. برژینسکی می خواسته بگوید، گرچه بدون حمایت بی دریغ آمریکا انقلاب اسلامی به پیروزی نمی رسید، با وجود آنکه بعد از پیروزی سیاست غالب در ایران اسلامی، سیاست انگلستان می باشد. با این وجود ما حاضریم جمهوری اسلامی را بپذیریم و همه قراردادهای فروش جنگ افزار به ایران را محترم بشماریم چرا که هر دوی ما دشمن مشترکی در همسایگی شمال ایران داریم.
در این گفتار اعتراف به اینکه استراتژی آمریکا در بردن شاه و آوردن خمینی در درجه نخست بر پایه دشمنی با روسیه شوروی قرار داشته است، آشکار می شود.
از پیشنهاد بازرگان هم مفهوم می شود که یاران بازرگان که گرایش آمریکایی آنها بر کسی پوشیده نبوده و نیست، به او تفهیم کرده بودند که تا زمانی که شاه زنده است، خمینی از تکرار 28 مردادی دیگر و سرنگونی انقلاب اسلامی در وحشت و اضطراب بسر می برد، چنانچه بتوانیم قبول پیشنهادهای برژینسکی را در گروه تحویل شاه بگذاریم می توانیم هم به ترس خمینی پایان دهیم، هم در ازاء این خدمت به بقای دولت خود یاری رسانیم و هم رابطه با آمریکا را بهبود بخشیم.
اما بهشتی و سردمداران حزب جمهوری اسلامی که به محتوای مذاکرات پی برده یا از آن آگاه شده بودند، با صدور بیانیه ای با این عنوان که «آقای بازرگان، چرا با برژینسکی ملاقات کردید؟» و ذکر آنکه «در روزهایی که رهبر انقلاب شدیدترین حملات را به امپریالیسم های جهانخوار آغاز کرده اند ملاقات نخست وزیر با مشاور امنیتی کارتر چه معنی دارد؟» باعث شدند تا جوانانی که خود را دانشجویان پیرو خط امام می نامیدند به سفارت آمریکا در تهران حمله بردند و اعضاء سفارت را به گروگان بگیرند.
سرانجام بازرگان که در اعتراض به مخالفان گفت «نه امام محمدرضا شاه است و نه من هویدا» با استعفاء شتابزده خود نشان داد که هم خمینی سختگیرتر از شاه است و هم او بی اراده تر از هویدا.
***
شهبال نوابی شاعر افغان
چیستــم؟
گُم شدم در خویش، تـا کـه وطـن گُــم کــرده ام
مُرده ای بـی صــاحبم، گــور و کـفن گُم کرده ام
نی زَ نـَم، نی مرد و نی نامر، آخر چیستم؟
من که در خود، خوی و بوی مرد و زن گُم کرده ام
نِی به دل ذوق تپـیدن، نِـی بــه جــان نــورِ یقـین
در سرِ شوریده، شورِ زیستن گُم کرده ام
گمـرهــان را، من کــه عُـمری رهنما بودم، کنون:
حالتی دارم که راه خویشتن گُم کرده ام!
حــاصل از تقــلیدِ غیـر، جـز خود فــراموشی نبود
نــاگــشوده راهِ نــو، راهِ کُــهن گُـــم کــرده ام
نفـس بـی انصــاف کِــی ســر در گـریبان می کند
از کمـالِ بی تمیزی ها، یَـخَن* گُم کرده ام
رفـت از دستــم صــد افسوس، مُفــت ایــام شباب
کِــی بــدست آیـد دوباره، آنچه من گُـم کرده ام
در دیارِ غیر تنها زیستن تلخست، تلخ
هم دیــار و هــم زبــان و هم سخن گُــم کرده ام
___________________
*- یَـخَن، یخدان: صندوقی که رخت و لباس در آن نهند
***
خوانندگان گرامی می توانند مطالب خود را جهت چاپ در
نشریه جبهه ملی خارج کشور، به نشانی زیر بفرستند.
راه تماس با سازمان جوانان جبهه ملی خارج از کشور:
www.javanane-melli.de
info@javanane-melli.de
نشريه
???? ??? ?????
خارج کشور
با مسئوليت هوشنگ کردستانی زير نظر
هيأت تحريريه
هوشنگ کردستانی، مهندس مسعود هارون- مهدوی، دکتر اميرهوشمند ممتاز و دکتر حسن کیانزاد هر ماه يک بار در خارج از کشور انتشار می يابد
نوشتارهای با نام نويسنده در نشريه جبهه ملی ايران خارج کشور، الزاماً نظر جبهه ملی ايران نيست
۱۳۸۷ آبان ۱۰, جمعه
بحران در خاورمیانة غرب
هوشنگ کُردستانی
بحران در خاورمیانة غربی
حدود سه هفته است که ارتش اسرائیل حملات گسترده ای را به کشور لبنان آغاز کرده که در اثر آن افزون بر مناطق نظامی حزب الله، بسیاری از مناطق غیرنظامی آن کشور نیز در هم کوبیده شده و شمار زیادی از مردم بیگناه در اثر آن جان باخته اند. حزب الله نیز متقابلاً با موشکهایی که گفته می شود جمهوری اسلامی در اختیارشان گذارده است، مناطق مسکونی شمال اسرائیل به ویژه شهر حیفا، سومین شهر بزرگ اسرائیل را مورد حمله قرار داده که در اثر آن شماری از مردم غیر نظامی اسرائیل جان خود را از دست داده اند. پیرامون این حمله که آنرا ششمین جنگ میان اسرائیل و اعراب می توان به حساب آورد، دیدگاه متفاوت و متضاد وجود دارد.
نخست، دیدگاهی است که این اقدام را برای اسرائیل دفاع مشروع می نامد. دوم، دیدگاهی که خرابی ها، ویرانی های پدید آمده و کشته شدن مردم بیگناه را غیر قابل قبول توجیه می کند.
پیرامون شروع این درگیری ها، حزب الله مدعی است که هشت تن از نظامیان اسرائیل وارد منطقه متعلق به آنها شده و حزب الله شش تن از آنان را کشته و دو تن را به گروگان گرفته است.
اسرائیل، اما ادعا می کند که این شبه نظامیان حزب الله بودند که وارد خاک اسرائیل شده، شش نظامی را کشته و دو تن دیگر را به گروگان گرفته و همراه خود برده اند.
حال چنانچه هر کدام از این ادعاها را درست فرض کنیم، تفسیر این رویداد و نتایج مورد انتظار از آن با هم فرق می کند. اکر ادعای اسرائیل درست باشد که شبهه نظامیان حزب الله وارد اسرائیل شده اند، باید بر این باور بود، حزب الله که از جانب سردمـداران جمهوری اسـلامیتأمین مالی می شود برای اسرائیل دام گسترده تا نخست ارتش اسرائیل را وارد لبنان کرده و او را گرفتار سازد. سپس با ایجاد یک بحران بزرگ منطقه ای توجه افکار عمومی مردم جهان را از پرونده هسته ای جمهوری اسلامی بسوی رویدادهای لبنان منحرف کرده و آنرا دست کم برای مدتی از دستور کارشورای امنیت سازمان ملل خارج سازد، ضمن آنکه با ایجاد این درگیری، توده های مردم مسلمان و به ویژه اعراب را بر علیه اسرائیل شورانده و جمهوری اسلامی را به عنوان تنها حامی مردم فلسطین و حزب الله لبنان مطرح نماید.
این امکان وجود دارد که اسرائیل که در برآورد قدرت تسلیحاتی حزب الله دچار اشتباه محاسبه شده باشد، دانسته یا نادانسته در این دام افتاده باشد. اگر ادعای حزب الله درست فرض شود، مسئله بطور کلی فرق می کند. در آن صورت می توان حدس زد که جنگ اسرائیل با لبنان، ابعاد گسترده تری یافته و پای سوریه و شاید ایران هم به میان کشیده شود.
کمک های نظامی و تسلیحاتی آمریکا به ارتش اسرائیل، وتو قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل پیرامون آتش بس فوری، توسط این کشور، برخی از فعل و انفعالات نظامی واحدهای ارتش آمریکا مستقر در امارت نشین های جنوب خلیج فارس و موضع گیری جمهوری اسلامی - در اینکه به حمایت حزب الله وارد جنگ نخواهد شد - همه را شاید بتوان در این راستا توجیه کرد.
چنانچه حزب الله با نفوذ در خاک اسرائیل، باعث آغاز این جنگ شده باشد، بی شک اسرائیل در دامی که حزب الله برایش گسترده افتاده است.
برای آنکه واکنش خشن نظامی اسرائیل به ویژه به بخش های شمالی لبنان و در هم کوبیدن مراکز غیرنظامی و کشتار مردم بیگناه که شاید خود مخالف حزب الله بوده اند، واکنش های تندی در میان کشورهای مختلف و شورای امنیت سازمان ملل پدید آورده است.
در واقع کشتار مردم غیرنظامی لبنان توسط ارتش اسرائیل همانند کشته شدن مردم بیگناه اسرائیل بدست چریک های انتحاری از دید انسانی قابل توجه و قبول نیست.
همین حملات گسترده و گاه بی دلیل، باعث شد که آخوندی بنام شیخ فضل الله اکنون قهرمان بسیاری از مردم مسلمان و عرب گردد.
اما نگرش من نسبت به مسئله اسرائیل و فلسطین و خاورمیانه عربی همواره این بوده و هست که تا هنگامی که طبق قطعنامه سال 1948 سازمان ملل دراین سرزمین دو کشور و دو ملت یهود و مسلمان به وجود نیاید، خاورمیانه عربی رو به صلح و آرامش نخواهد رفت.
از این دیدگاه من با موضع اسحاق رابین، شیمون پرز و بسیاری سیاستمداران و روشنفکران و نیـز بخش بزرگـی از مردم اسرائیل موافق هستم که در پی یافتن راه کار اجرای قطعنامه سازمان ملل بوده و هستند.
اصولاً در شرایط نه جنگ و نه صلح میان دو ملت، همواره تندروترین و بی منطق ترین افراد، در هر دو کشور قدرت را در دست می گیرند و به آتش جنگ و دشمنی دامن می زنند.
باید پذیرفت که در شرایط کنونی دنیا «زور» کاربرد و کارایی را که در گذشته از آن برخوردار بود از دست داده است. در سده بیست و یکم اختلاف ملی و مرزی را نه با «زور» که با گفت و شنود صادقانه می توان حل و فصل کرد.
عدم اجراء این قطعنامه و عدم تشکیل دولت فلسطین، این امکان را به سردمداران جمهوری اسلامی می دهد تا به حزب الله و گروه های تندرو فلسطینی کمک مالی کرده و با دامن زدن به آتش اختلاف در منطقه، افکار مردم ایران را از گرفتاریهای و تنگناهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی داخلی به مسایل خارجی معطوف دارد.
در ایران زیر سلطه جمهوری اسلامی به جای آنکه درآمد سرشار نفت و گاز صرف ایجاد کارخانه و واحدهای تولیدی، طرحهای آبادانی و سازندگی، گسترش شبکه های راه و راه آهن، ایجاد کار، رفع بیکاری و ایجاد زیرساختهای اقتصادی شود، بخش مهمی از آن توسط آخوندها و وابستگان آنها مورد سوءاستفاده قرار می گیرد و بخش مهم دیگری از آن مصروف کمک به جریانهای تندرو اسلامی در کشورهای دیگر می گردد. شاید بد نباشد یادآور شویم که وزیر کار جمهوری اسلامی اخیراً اعلام کرده در چهار ماه گذشته تعداد 320 هزار تن از کارگران بیکار شده اند. یعنی ماهانه 80 هزار تن. این بیکاری وحشتناک که باعث از هم پاشیده شدن خانواده ها خواهد شد، بدلیل تصویب قوانین جدید کار و فروش کارخانه ها به بخش به اصطلاح «خصوصی» است.
کارفرمایان با استفاده از قوانین جدیدکارگران را بیکار می کنند و بخش خصوصی برای تبدیل زمین کارخانه برای ایجاد مجتمع های ساختمانی به آنها نیاز ندارد.
اگر قرار است ریشه تروریسم در خاورمیانه عربی خشکانده شود یا کاهش یابد، باید قطعنامه سال 1948 سازمان ملل در مورد ایجاد دو کشور اسرائیل و فلسطین اجرا گردد و همچنین دست سردمداران جمهوری اسلامی از منبع هر درآمد نفت و گاز ایران کوتاه شود.
در شرایط حساس کنونی به نظر می رسد تنها راه کار فوری رفع بحران، استقرار سربازان سازمان ملل یا اتحاد اروپا در مرزهای دو کشور اسرائیل و لبنان باشد
بحران در خاورمیانة غربی
حدود سه هفته است که ارتش اسرائیل حملات گسترده ای را به کشور لبنان آغاز کرده که در اثر آن افزون بر مناطق نظامی حزب الله، بسیاری از مناطق غیرنظامی آن کشور نیز در هم کوبیده شده و شمار زیادی از مردم بیگناه در اثر آن جان باخته اند. حزب الله نیز متقابلاً با موشکهایی که گفته می شود جمهوری اسلامی در اختیارشان گذارده است، مناطق مسکونی شمال اسرائیل به ویژه شهر حیفا، سومین شهر بزرگ اسرائیل را مورد حمله قرار داده که در اثر آن شماری از مردم غیر نظامی اسرائیل جان خود را از دست داده اند. پیرامون این حمله که آنرا ششمین جنگ میان اسرائیل و اعراب می توان به حساب آورد، دیدگاه متفاوت و متضاد وجود دارد.
نخست، دیدگاهی است که این اقدام را برای اسرائیل دفاع مشروع می نامد. دوم، دیدگاهی که خرابی ها، ویرانی های پدید آمده و کشته شدن مردم بیگناه را غیر قابل قبول توجیه می کند.
پیرامون شروع این درگیری ها، حزب الله مدعی است که هشت تن از نظامیان اسرائیل وارد منطقه متعلق به آنها شده و حزب الله شش تن از آنان را کشته و دو تن را به گروگان گرفته است.
اسرائیل، اما ادعا می کند که این شبه نظامیان حزب الله بودند که وارد خاک اسرائیل شده، شش نظامی را کشته و دو تن دیگر را به گروگان گرفته و همراه خود برده اند.
حال چنانچه هر کدام از این ادعاها را درست فرض کنیم، تفسیر این رویداد و نتایج مورد انتظار از آن با هم فرق می کند. اکر ادعای اسرائیل درست باشد که شبهه نظامیان حزب الله وارد اسرائیل شده اند، باید بر این باور بود، حزب الله که از جانب سردمـداران جمهوری اسـلامیتأمین مالی می شود برای اسرائیل دام گسترده تا نخست ارتش اسرائیل را وارد لبنان کرده و او را گرفتار سازد. سپس با ایجاد یک بحران بزرگ منطقه ای توجه افکار عمومی مردم جهان را از پرونده هسته ای جمهوری اسلامی بسوی رویدادهای لبنان منحرف کرده و آنرا دست کم برای مدتی از دستور کارشورای امنیت سازمان ملل خارج سازد، ضمن آنکه با ایجاد این درگیری، توده های مردم مسلمان و به ویژه اعراب را بر علیه اسرائیل شورانده و جمهوری اسلامی را به عنوان تنها حامی مردم فلسطین و حزب الله لبنان مطرح نماید.
این امکان وجود دارد که اسرائیل که در برآورد قدرت تسلیحاتی حزب الله دچار اشتباه محاسبه شده باشد، دانسته یا نادانسته در این دام افتاده باشد. اگر ادعای حزب الله درست فرض شود، مسئله بطور کلی فرق می کند. در آن صورت می توان حدس زد که جنگ اسرائیل با لبنان، ابعاد گسترده تری یافته و پای سوریه و شاید ایران هم به میان کشیده شود.
کمک های نظامی و تسلیحاتی آمریکا به ارتش اسرائیل، وتو قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل پیرامون آتش بس فوری، توسط این کشور، برخی از فعل و انفعالات نظامی واحدهای ارتش آمریکا مستقر در امارت نشین های جنوب خلیج فارس و موضع گیری جمهوری اسلامی - در اینکه به حمایت حزب الله وارد جنگ نخواهد شد - همه را شاید بتوان در این راستا توجیه کرد.
چنانچه حزب الله با نفوذ در خاک اسرائیل، باعث آغاز این جنگ شده باشد، بی شک اسرائیل در دامی که حزب الله برایش گسترده افتاده است.
برای آنکه واکنش خشن نظامی اسرائیل به ویژه به بخش های شمالی لبنان و در هم کوبیدن مراکز غیرنظامی و کشتار مردم بیگناه که شاید خود مخالف حزب الله بوده اند، واکنش های تندی در میان کشورهای مختلف و شورای امنیت سازمان ملل پدید آورده است.
در واقع کشتار مردم غیرنظامی لبنان توسط ارتش اسرائیل همانند کشته شدن مردم بیگناه اسرائیل بدست چریک های انتحاری از دید انسانی قابل توجه و قبول نیست.
همین حملات گسترده و گاه بی دلیل، باعث شد که آخوندی بنام شیخ فضل الله اکنون قهرمان بسیاری از مردم مسلمان و عرب گردد.
اما نگرش من نسبت به مسئله اسرائیل و فلسطین و خاورمیانه عربی همواره این بوده و هست که تا هنگامی که طبق قطعنامه سال 1948 سازمان ملل دراین سرزمین دو کشور و دو ملت یهود و مسلمان به وجود نیاید، خاورمیانه عربی رو به صلح و آرامش نخواهد رفت.
از این دیدگاه من با موضع اسحاق رابین، شیمون پرز و بسیاری سیاستمداران و روشنفکران و نیـز بخش بزرگـی از مردم اسرائیل موافق هستم که در پی یافتن راه کار اجرای قطعنامه سازمان ملل بوده و هستند.
اصولاً در شرایط نه جنگ و نه صلح میان دو ملت، همواره تندروترین و بی منطق ترین افراد، در هر دو کشور قدرت را در دست می گیرند و به آتش جنگ و دشمنی دامن می زنند.
باید پذیرفت که در شرایط کنونی دنیا «زور» کاربرد و کارایی را که در گذشته از آن برخوردار بود از دست داده است. در سده بیست و یکم اختلاف ملی و مرزی را نه با «زور» که با گفت و شنود صادقانه می توان حل و فصل کرد.
عدم اجراء این قطعنامه و عدم تشکیل دولت فلسطین، این امکان را به سردمداران جمهوری اسلامی می دهد تا به حزب الله و گروه های تندرو فلسطینی کمک مالی کرده و با دامن زدن به آتش اختلاف در منطقه، افکار مردم ایران را از گرفتاریهای و تنگناهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی داخلی به مسایل خارجی معطوف دارد.
در ایران زیر سلطه جمهوری اسلامی به جای آنکه درآمد سرشار نفت و گاز صرف ایجاد کارخانه و واحدهای تولیدی، طرحهای آبادانی و سازندگی، گسترش شبکه های راه و راه آهن، ایجاد کار، رفع بیکاری و ایجاد زیرساختهای اقتصادی شود، بخش مهمی از آن توسط آخوندها و وابستگان آنها مورد سوءاستفاده قرار می گیرد و بخش مهم دیگری از آن مصروف کمک به جریانهای تندرو اسلامی در کشورهای دیگر می گردد. شاید بد نباشد یادآور شویم که وزیر کار جمهوری اسلامی اخیراً اعلام کرده در چهار ماه گذشته تعداد 320 هزار تن از کارگران بیکار شده اند. یعنی ماهانه 80 هزار تن. این بیکاری وحشتناک که باعث از هم پاشیده شدن خانواده ها خواهد شد، بدلیل تصویب قوانین جدید کار و فروش کارخانه ها به بخش به اصطلاح «خصوصی» است.
کارفرمایان با استفاده از قوانین جدیدکارگران را بیکار می کنند و بخش خصوصی برای تبدیل زمین کارخانه برای ایجاد مجتمع های ساختمانی به آنها نیاز ندارد.
اگر قرار است ریشه تروریسم در خاورمیانه عربی خشکانده شود یا کاهش یابد، باید قطعنامه سال 1948 سازمان ملل در مورد ایجاد دو کشور اسرائیل و فلسطین اجرا گردد و همچنین دست سردمداران جمهوری اسلامی از منبع هر درآمد نفت و گاز ایران کوتاه شود.
در شرایط حساس کنونی به نظر می رسد تنها راه کار فوری رفع بحران، استقرار سربازان سازمان ملل یا اتحاد اروپا در مرزهای دو کشور اسرائیل و لبنان باشد
یکصدمین سالگرد انقلاب مشروطه
هوشنگ کُردستانی
یکصدمین سالگرد انقلاب مشروطه
اوضاع اسفناک و غیرقابل تحمّل زندگی مردم ایران در سالهای پایانی سدة نوزدهم و آغاز سدة بیستم که ناشی از فقر و نداری، بیکاری و بی پناهی، عدم امنیت مالی و جانی، زورگویی پادشاهان و شاهزادگان، دخالت کاسب کاران دین در زندگی خصوصی و اجتماعی، همراه با عقب ماندگی ایران از کاروان پیشرفت و ترقی دنیای پس از انقلاب صنعتی و نیز فشارهای رقابت آمیز دو دولت استعماری روس و انگلیس برای دست اندازی هر چه بیشتر در سیاست و اقتصاد کشور، شرایطی را پدید آورده بود که جامعه آماده فداکاری در راستای یک تغییر بنیادی و سازنده بود که به بساط خودکامگی شاهان و درباریان، شریعتمداران دین فروش و یکه تازی بیگانگان پایان دهد. و در چنین اوضاع و احوال نابسامان اقتصادی و سیاسی بود که شعار مشروطه طلبی، عدالت خواهی، برابری مردم در برابر قانون که پایان یک دورة سیاه و دهشتناک و آغاز دنیای بهتری را نوید می داد، با استقبال توده مردم روبرو شد.
در شرایط ناگوار اقتصادی آن روز ایران که جامعه آمادگی تغییر و تحوّل در جهت رهایی از استبداد و خودکامگی را داشت، شماری از ایرانیانی که برای تحصیل یا مأموریت به خارج سفر کرده بودند و امنیت و رفاه مردم و پیشرفت های علمی و فنی آن سرزمین ها را مشاهده و با اوضاع رقّت بار ایران مقایسه می نمودند، به این نتیجه رسیدند که وجود و اقتدار حکومت قانون که حاکم بر مناسبات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی میان مردم و دولتمردان است، عامل بزرگ پیشرفت و ترقی این کشورهاست. از این رو، شعار عدالت خواهی و مشروطه طلبی را مطرح کردند و با انتشار روزنامه و کتاب که در خارج چاپ و به ایران فرستاده می شد، مردمی را که آماده تغییر و تحوّل بودند با مزایای حکومت قانون و زیان های بی قانونی آشنا می نمودند.
بدیـن شکل بود کـه یک حـرکت مـردمی در جهت استقرار قانون و حکومت مشروطه شکل گرفت که تنها محدود به تهران نبود و سـایر شهرهـا از جمله تبـریز، رشت و اصفهان را نیز در بر می گرفت.
از آنجا که برخی از پیشگامان نهضت مشروطه معتقد بودند که وجود قانون اساسی است که باعث رفاه و ترقی کشورهای پیشرفته شده و گمان داشتند که این قوانین اساسی برگرفته از قرآن است و عنوان می کردند که استقرار قانون اساسی در ایران یعنی اجرای قوانین اسلام، شماری از روحانیون بیداردل و خوش نام که از اوضاع نابسامان حاکم برکشور آگاه بودند و فقر و بدبختی مردم را بر نمی تافتند به حمایت از نهضت مشروطه خواهی برخاستند که در تهران آیت الله سیدمحمد طباطبائی و آیت الله سید عبداله بهبهانی در رأس بودند. روحانیون و مراجع تقلید تراز اوّل شیعه مقیم کربلا و نجف هم طی فتواهایی حقانیت نهضت و خواست مردم را در استقرار مشروطیت، مورد حمایت و پشتیبانی قرار دادند.
حرکت پرشور مردم در تهران و شهرستان ها مظفرالدین شاه را واداشت که با خواست رهبران مشروطه موافقت و فرمـان مشروطیت را امضـاء نماید. بدین شکل انقلاب مشروطه در 14 مرداد 1285 خورشیدی/ پنجم اوت 1906 میلادی به پیروزی رسید و اکنون صد سال از آن تاریخ می گذرد.
پیرامون دخالت های سیاست های خارجی در پیروزی انقلاب مشروطه، کتابهای زیادی نوشته شده است. آنچه مسلم است هواداری دولت انگلستان از نهضت مشروطه و مخالفت دولت روسیه با آن با توجه به سیاست و منافع آن دو کشور در ایران طبیعی بنظر می رسید.
با پیروزی انقلاب مشروطه، سلطنت استبدادی تبدیل به نظام مشروطه و پادشاه خودکامه تبدیل به پادشاه مشروطه می گردید که قدرت اجرایی نداشت و با این تغییر، قدرت دربار روسیه تزاری در ایران کاهش می یافت که پیروزی بزرگی برای رقیب آن دولت، یعنی انگلستان بود.
بی تردید رهبران نهضت مشروطه از تضاد سیاسی میان دو دولت استعماری آگاه بودند و از آن حداکثر استفاده را نمودند یعنی در برابر مخالفت روسیه از حمایت انگلستان برخوردار شدند.
رهبران مشروطه متوجه این حقیقت بودند که دولت انگلستان در ایران همزمان سیاست دوگانه ای در پیش گرفته و ضمن اینکه در تهران و تبریز از مشروطه خواهان حمایت می کنند در مناطق دیگری که صاحب قدرت و نفوذ است به سرکوب آزادیخواهان می پردازد. همچنین مشاهده می کردند که افزون بر حمایت مسئولان سفارت انگلیس از آزادیخواهان، درباریان تحت الحمایه و وابسته به آن دولت و نیز بسیاری از اعضاء لژهای فراماسیونری وابسته به گراند لُژ اسکاتلند نیز از پیشتیبانان و حتی رهبران نهضت هستند. با این وجود، چون برقراری مشروطه را به سود مردم و در جهت پیشرفت کشور و جبران عقب ماندگی برآورد می کردند، برای پیروزی نهضت سیاسی لازم می دانستند از تضاد سیاسی دو دولت استعماری آن روز، بیشترین استفاده را ببرند.
پس از نشیب و فرازهای بسیار، سرانجام نهضت مشروطه پیروز شد. پیروزی نهضت و پیروزی مردم، شکست دو نهاد قدرتمند جامعه، یعنی استبداد سلطنتی و شریعتمداران دین فروش بود. از این رو، این دو نهاد دست در دست هم برای جبران شکست خود و تبدیل آن به پیروزی شعار «مشروعه» را در برابر «مشروطه» عنوان کرده و با اطمینان از پشتیبانی دولت روسیه با مشروطه خواهان به مبارزه برخاستند. ولی با شکست «مشروعه خواهان» و پیروزی مجدد مشروطه خواهان، فرار محمدعلی شاه نماد سلطنت استبدادی و به دار آویخته شدن شیخ فضل الله نوری، روحانی مرتجع بار دیگر حکومت قانون در ایران پا گرفت.
استقرار نهادهای قانونی نظام مشروطه، همچون گزینش مجلس شورای ملی، وزارت دادگستری، آموزش و پرورش - که تا آن زمان در حوزه قدرت روحانیون بود -، ارتش و نیروهای انتظامی و ... که از دست آوردهای انقلاب مشروطه می باشد از آنچنان جایگاه ویژه ای در جامعه ایران برخوردار شد که حتی پس از شکست نظام مشروطه و استقرار نظام «مشروعه» سردمدارانِ دین سالار حکومت اسلامی هم نتوانستند آن را به حالت نخست برگردانند.
پس از پیروزی مجدد مشروطه خواهان که مرگ استبداد مذهبی و شکست سیاست روسیه را بهمراه داشت، سیاست دولت انگلیس هم نسبت به حکومت مشروطه و مشروطه خواهان تغییر کرد و برای تضعیف آن با دولت روسیه که اهرمهای قدرتش، خود را در ایران از دست داده و از مشروطه خواهان شکست خورده بود، وارد بده بِستان سیاسی شد و پس از گفت و گوهای محرمانه میان دو دولت سرانجام ناگزیر از پذیرش و ا مضاء طرح پیشنهادی انگلیس یعنی توافق نامه 1907 شد که بر اساس آن ایران به دو منطقه نفوذ میان روس و انگلیس تقسیم می شد.
پس از انعقاد این توافق نامه بود که هر دو دولت روس و انگلیس به اتفاق به مخالفت با حکومت مشروطه و دخالت در امور ایران پرداختند که تا سالهای پایانی جنگ اول جهانی و پیروزی انقلاب کمونیستی روسیه ادامه داشت. پس از انقلاب روسیه، نفوذ انگلستان در ایران بصورت تنها عنصر غالب سیاسی در آمد که گفتار پیرامون آن خارج از بحث امروز ماست.
در اینجا لازم است اشاره کنیم که اگر چه رهبران نهضت مشروطه با ایجاد یک نهضت مردمی و سودبری از تضاد سیاست های خارجی نظام مشروطه را بنیان گذاردند ولی نتوانستند علت اصلی انگیزه حمایت دولت انگلیس از نهضت را بخوبی برآوُرد و پیش بینی کرده و خود را برای رویاروئی با آن آماده سازند. این عدم توجه و آینده نگری یکبار دیگر در نهضت ملی شد صنعت نفت تکرار شد.
مصدق برای ملی کردن صنعت نفت و کوتاه کردن دست دولت انگلستان از منابع ملی و دخالت در امور داخلی ایران از تضاد سیاست آمریکا و انگلیس بخوبی استفاده کرد ولی اینکه آمریکا پس از ملّی شدن صنعت نفت چه سیاستی را ممکن است پیش گیرد، مورد توجه قرار نگرفت.
نکته بسیار مهم که ملت به ویژه نسل جوان ما باید به آن توجه کافی مبذول دارند این است که در هر سه شکست نهضت های آزادیخواهانه ملت ایران در یکصد سال گذشته یعنی نهضت مشروطیت، نهضت ملی شدن صنعت نفت و نهضت آزادیخواهی سال 1357 که در میانه راه منحرف و منجر به تسلّط استبداد مذهبی شد، بخش بزرگی از شریعتمداران همواره نقش اساسی داشته و امروز هم بزرگترین مانع و سدّ راه برقراری آزادی و استقرار حاکمیت ملی، می باشند.
یکصدمین سالگرد انقلاب مشروطه
اوضاع اسفناک و غیرقابل تحمّل زندگی مردم ایران در سالهای پایانی سدة نوزدهم و آغاز سدة بیستم که ناشی از فقر و نداری، بیکاری و بی پناهی، عدم امنیت مالی و جانی، زورگویی پادشاهان و شاهزادگان، دخالت کاسب کاران دین در زندگی خصوصی و اجتماعی، همراه با عقب ماندگی ایران از کاروان پیشرفت و ترقی دنیای پس از انقلاب صنعتی و نیز فشارهای رقابت آمیز دو دولت استعماری روس و انگلیس برای دست اندازی هر چه بیشتر در سیاست و اقتصاد کشور، شرایطی را پدید آورده بود که جامعه آماده فداکاری در راستای یک تغییر بنیادی و سازنده بود که به بساط خودکامگی شاهان و درباریان، شریعتمداران دین فروش و یکه تازی بیگانگان پایان دهد. و در چنین اوضاع و احوال نابسامان اقتصادی و سیاسی بود که شعار مشروطه طلبی، عدالت خواهی، برابری مردم در برابر قانون که پایان یک دورة سیاه و دهشتناک و آغاز دنیای بهتری را نوید می داد، با استقبال توده مردم روبرو شد.
در شرایط ناگوار اقتصادی آن روز ایران که جامعه آمادگی تغییر و تحوّل در جهت رهایی از استبداد و خودکامگی را داشت، شماری از ایرانیانی که برای تحصیل یا مأموریت به خارج سفر کرده بودند و امنیت و رفاه مردم و پیشرفت های علمی و فنی آن سرزمین ها را مشاهده و با اوضاع رقّت بار ایران مقایسه می نمودند، به این نتیجه رسیدند که وجود و اقتدار حکومت قانون که حاکم بر مناسبات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی میان مردم و دولتمردان است، عامل بزرگ پیشرفت و ترقی این کشورهاست. از این رو، شعار عدالت خواهی و مشروطه طلبی را مطرح کردند و با انتشار روزنامه و کتاب که در خارج چاپ و به ایران فرستاده می شد، مردمی را که آماده تغییر و تحوّل بودند با مزایای حکومت قانون و زیان های بی قانونی آشنا می نمودند.
بدیـن شکل بود کـه یک حـرکت مـردمی در جهت استقرار قانون و حکومت مشروطه شکل گرفت که تنها محدود به تهران نبود و سـایر شهرهـا از جمله تبـریز، رشت و اصفهان را نیز در بر می گرفت.
از آنجا که برخی از پیشگامان نهضت مشروطه معتقد بودند که وجود قانون اساسی است که باعث رفاه و ترقی کشورهای پیشرفته شده و گمان داشتند که این قوانین اساسی برگرفته از قرآن است و عنوان می کردند که استقرار قانون اساسی در ایران یعنی اجرای قوانین اسلام، شماری از روحانیون بیداردل و خوش نام که از اوضاع نابسامان حاکم برکشور آگاه بودند و فقر و بدبختی مردم را بر نمی تافتند به حمایت از نهضت مشروطه خواهی برخاستند که در تهران آیت الله سیدمحمد طباطبائی و آیت الله سید عبداله بهبهانی در رأس بودند. روحانیون و مراجع تقلید تراز اوّل شیعه مقیم کربلا و نجف هم طی فتواهایی حقانیت نهضت و خواست مردم را در استقرار مشروطیت، مورد حمایت و پشتیبانی قرار دادند.
حرکت پرشور مردم در تهران و شهرستان ها مظفرالدین شاه را واداشت که با خواست رهبران مشروطه موافقت و فرمـان مشروطیت را امضـاء نماید. بدین شکل انقلاب مشروطه در 14 مرداد 1285 خورشیدی/ پنجم اوت 1906 میلادی به پیروزی رسید و اکنون صد سال از آن تاریخ می گذرد.
پیرامون دخالت های سیاست های خارجی در پیروزی انقلاب مشروطه، کتابهای زیادی نوشته شده است. آنچه مسلم است هواداری دولت انگلستان از نهضت مشروطه و مخالفت دولت روسیه با آن با توجه به سیاست و منافع آن دو کشور در ایران طبیعی بنظر می رسید.
با پیروزی انقلاب مشروطه، سلطنت استبدادی تبدیل به نظام مشروطه و پادشاه خودکامه تبدیل به پادشاه مشروطه می گردید که قدرت اجرایی نداشت و با این تغییر، قدرت دربار روسیه تزاری در ایران کاهش می یافت که پیروزی بزرگی برای رقیب آن دولت، یعنی انگلستان بود.
بی تردید رهبران نهضت مشروطه از تضاد سیاسی میان دو دولت استعماری آگاه بودند و از آن حداکثر استفاده را نمودند یعنی در برابر مخالفت روسیه از حمایت انگلستان برخوردار شدند.
رهبران مشروطه متوجه این حقیقت بودند که دولت انگلستان در ایران همزمان سیاست دوگانه ای در پیش گرفته و ضمن اینکه در تهران و تبریز از مشروطه خواهان حمایت می کنند در مناطق دیگری که صاحب قدرت و نفوذ است به سرکوب آزادیخواهان می پردازد. همچنین مشاهده می کردند که افزون بر حمایت مسئولان سفارت انگلیس از آزادیخواهان، درباریان تحت الحمایه و وابسته به آن دولت و نیز بسیاری از اعضاء لژهای فراماسیونری وابسته به گراند لُژ اسکاتلند نیز از پیشتیبانان و حتی رهبران نهضت هستند. با این وجود، چون برقراری مشروطه را به سود مردم و در جهت پیشرفت کشور و جبران عقب ماندگی برآورد می کردند، برای پیروزی نهضت سیاسی لازم می دانستند از تضاد سیاسی دو دولت استعماری آن روز، بیشترین استفاده را ببرند.
پس از نشیب و فرازهای بسیار، سرانجام نهضت مشروطه پیروز شد. پیروزی نهضت و پیروزی مردم، شکست دو نهاد قدرتمند جامعه، یعنی استبداد سلطنتی و شریعتمداران دین فروش بود. از این رو، این دو نهاد دست در دست هم برای جبران شکست خود و تبدیل آن به پیروزی شعار «مشروعه» را در برابر «مشروطه» عنوان کرده و با اطمینان از پشتیبانی دولت روسیه با مشروطه خواهان به مبارزه برخاستند. ولی با شکست «مشروعه خواهان» و پیروزی مجدد مشروطه خواهان، فرار محمدعلی شاه نماد سلطنت استبدادی و به دار آویخته شدن شیخ فضل الله نوری، روحانی مرتجع بار دیگر حکومت قانون در ایران پا گرفت.
استقرار نهادهای قانونی نظام مشروطه، همچون گزینش مجلس شورای ملی، وزارت دادگستری، آموزش و پرورش - که تا آن زمان در حوزه قدرت روحانیون بود -، ارتش و نیروهای انتظامی و ... که از دست آوردهای انقلاب مشروطه می باشد از آنچنان جایگاه ویژه ای در جامعه ایران برخوردار شد که حتی پس از شکست نظام مشروطه و استقرار نظام «مشروعه» سردمدارانِ دین سالار حکومت اسلامی هم نتوانستند آن را به حالت نخست برگردانند.
پس از پیروزی مجدد مشروطه خواهان که مرگ استبداد مذهبی و شکست سیاست روسیه را بهمراه داشت، سیاست دولت انگلیس هم نسبت به حکومت مشروطه و مشروطه خواهان تغییر کرد و برای تضعیف آن با دولت روسیه که اهرمهای قدرتش، خود را در ایران از دست داده و از مشروطه خواهان شکست خورده بود، وارد بده بِستان سیاسی شد و پس از گفت و گوهای محرمانه میان دو دولت سرانجام ناگزیر از پذیرش و ا مضاء طرح پیشنهادی انگلیس یعنی توافق نامه 1907 شد که بر اساس آن ایران به دو منطقه نفوذ میان روس و انگلیس تقسیم می شد.
پس از انعقاد این توافق نامه بود که هر دو دولت روس و انگلیس به اتفاق به مخالفت با حکومت مشروطه و دخالت در امور ایران پرداختند که تا سالهای پایانی جنگ اول جهانی و پیروزی انقلاب کمونیستی روسیه ادامه داشت. پس از انقلاب روسیه، نفوذ انگلستان در ایران بصورت تنها عنصر غالب سیاسی در آمد که گفتار پیرامون آن خارج از بحث امروز ماست.
در اینجا لازم است اشاره کنیم که اگر چه رهبران نهضت مشروطه با ایجاد یک نهضت مردمی و سودبری از تضاد سیاست های خارجی نظام مشروطه را بنیان گذاردند ولی نتوانستند علت اصلی انگیزه حمایت دولت انگلیس از نهضت را بخوبی برآوُرد و پیش بینی کرده و خود را برای رویاروئی با آن آماده سازند. این عدم توجه و آینده نگری یکبار دیگر در نهضت ملی شد صنعت نفت تکرار شد.
مصدق برای ملی کردن صنعت نفت و کوتاه کردن دست دولت انگلستان از منابع ملی و دخالت در امور داخلی ایران از تضاد سیاست آمریکا و انگلیس بخوبی استفاده کرد ولی اینکه آمریکا پس از ملّی شدن صنعت نفت چه سیاستی را ممکن است پیش گیرد، مورد توجه قرار نگرفت.
نکته بسیار مهم که ملت به ویژه نسل جوان ما باید به آن توجه کافی مبذول دارند این است که در هر سه شکست نهضت های آزادیخواهانه ملت ایران در یکصد سال گذشته یعنی نهضت مشروطیت، نهضت ملی شدن صنعت نفت و نهضت آزادیخواهی سال 1357 که در میانه راه منحرف و منجر به تسلّط استبداد مذهبی شد، بخش بزرگی از شریعتمداران همواره نقش اساسی داشته و امروز هم بزرگترین مانع و سدّ راه برقراری آزادی و استقرار حاکمیت ملی، می باشند.
وحشت سردمداران جمهوری اسلامی
هوشنگ کردستانی
وحشت سردمداران جمهوری اسلامی
از سرنگونی
مسافرت محمد خاتمی رئیس جمهور سابق رژیم اسلامی به آمریکا و سپس سفر نمایندة احمدی نژاد به فرانسه، نشان دهندة آن است که تصمیم های احتمالی شورای امنیت سازمان ملل پیرامون تحریم های شدید اقتصادی، سردمداران جمهوری اسلامی را دچار خوف و وحشت کرده است.
بی تردید مسافرت محمد خاتمی به آمریکا و استقبال از او با موافقت مراکز قدرت در جمهوری اسلامی صورت پذیرفته و رئیس جمهور آمریکا نیز با آن موافق بوده است، از این رو، باید پذیرفت که محمد خاتمی حامل پیامی از سوی سردمداران جمهوری اسلامی پیرامون پرونده هسته ای بوده و دولت آمریکا انتظار دریافت آنرا داشته است.
نطق شدید و تُند جرج بوش که چند روز پس از ورود خاتمی به آمریکا انجام گرفت و طی آن رئیس جمهور آمریکا، جمهوری اسلامی را بزرگترین دشمن آمریکا دانست و آنرا در ردیف «طالبان» اعلام کرد و نیز اظهار نظر یکی از بلندپایگان دولت آمریکا که گفت «جمهوری اسلامی بانک تروریست هاست» نشان می دهد که محتوای پیام جمهوری اسلامی، انتظاری را که دولتمردان آمریکا داشتند برآورده نکرده است. سخنان رئیس شورای امنیت ملی جمهوری اسلامی و مسئول پروندة اتمی که بی درنگ پس از نطق جرج بوش اعلام داشت که ما آماده ایم به مدت سه ماه داوطلبانه کار غنی سازی اورانیوم را متوقف کنیم - گر چه توسط سخنگوی وزارت خارجه اسلامی تکذیب شد - تائیدی بر این فرض است.
پیشنهـادهای ارائه شده جمهوری اسلامی در مسافرت خاتمی به آمـریکا مورد دلخواه و پـذیرش دولت آمریکـا نبوده اسـت. ایـن سخنــان لاریجــانی در مـورد تـوقف داوطلبانه غنی سازی اورانیوم را باید عقب نشینی باز هم بیبشتر جمهوری اسلامی به حساب آورد.
مسافرت خاتمی به آمریکا، پیشنهاد علی لاریجانی و تکذیب آن توسط سخنگوی سابق وزارت خارجه اسلامی و سفر شتاب زده نماینده احمدی نژاد به فرانسه، نشان می دهد که پیرامون مسئله اتمی میان جناح های قدرت در حاکمیتِ اسلامی دیدگاه واحد و یکسانی وجود ندارد.
سران جمهوری اسلامی بخوبی آگاهند که نه تنها دارای پایگاه مردمی نیستند بلکه، اکثریت قریب به اتفاق مردم مخالف نظام هستند. از این رو، می کوشند از هواداری مسلمانان سایر کشورها به ویژه کشورهای عربی برخوردار گردند. سخنان نابخردانه و به دور از شیوه های سیاسی رئیس جمهور اسلامی در مورد حذف اسرائیل از صفحة جغرافیای جهان و حمایت های اغراق آمیز مالی و تبلیغاتی از حماس و حزب الله لبنان و دیگر جریانهای تُندرو اسلامی را تنها در این راستا می توان توجیه کرد.
با این وجود سردمداران اسلامی بخوبی آگاهند که صِرف داشتن هوادار در میان سایر کشورهای مسلمان نمی تواند پایه های لرزان حکومت آنها را حفظ نماید و این مردم ایران هستند که با تکیه بر قدرت ملی، سرنوشت و آینده جمهوری اسلامی را تعیین کرده و رقم خواهند زد.
افزون بر آن، پیرامون بقا و بود و نبود جمهوری اسلامی نیز میان جناحهای آن، دو تفکر و دیدگاه متضاد و متفاوت وجود دارد: یک تفکر معتقد است که آتش افروزی و تا پای یک برخورد نظامی پیش رفتن به صلاح بقای نظام نیست و تفکّر دیگری که معتقد است هر نوع برخورد نظامی باعث می شود مردم پشتِ سرِ نظام قرار گیرند و این بسود بقای آنهاست و جنگ هشت ساله میان ایران و عراق را مثال می آورند. گفته ها و نوشتارهای برخی از شخصیت های سیاسی اپوزیسیون در این که چنانچه جنگی درگیرد ما در کنار نظام قرار می گیریم، به توهم این گروه دامن می زند.
گمان می رود اکنون تفکر نخست توانسته باشد دارندگان تفکّر دوم را متقاعد کند که برخورد نظامی و حتی تحریم های اقتصادی بسود بقای نظام نیست. پیام ارسالی توسط خاتمی برای دولتمردان آمریکا و نیز پیام احمدی نژاد برای ژاک شیراک رئیس جمهور فرانسه - گر چه نشان دهنده ادامة مبارزه قدرت میان جناح هاست - بیان کننده آن نیز هست که سردمداران اسلامی اکنون به این نتیجه رسیده اند که ادامه پافشاری روی غنی سازی اورانیوم بسود آنها نیست و آنها را با قدرت های بزرگ درگیر خواهد کرد.
پنج کشور دارندة حق وِتو در شورای امنیت سازمان ملل بعلاوه آلمان، در هر زمینه ای هم که اختلاف منافع سیاسی و اقتصادی داشته باشند، در اینکه جمهوری اسلامی نمی بایست به جنگ افزار هسته ای مسلح گردد هم عقیده و هم رأی می باشند و به امکان زیاد در شورای امنیت به تحریم علیه جمهوری اسلامی رأی داده و یا دست کم با آن مخالفت نخواهند کرد. افزون بر تصمیم های شورای امنیت، امکان برخورد نظامی میان آمریکا به تنهایی یا همراه با اسرائیل با جمهوری اسلامی وجود دارد.
می توان به این نتیجه رسید که سران جمهوری اسلامی تصمیم دارند برای بقای نظام در نبودِ یک اپوزیسیون قدرتمندِ آزادیخواه که دنیای پیشرفته روی آن حساب کند، خود وارد معامله و زد و بندهای سیاسی و اقتصادی با آنها گردند.
از آنجا که دولت های پیشرفته بیشتر در پیِ کسب منافع اقتصادی و سیاسی خود هستند تا در پی آزادی مردم و استقرار دمکراسی در ایران، این سیاست به امکان زیاد در شرایط کنونی می تواند بسود بقای نظام و به زیان حرکت آزادیخواهی مردم تمام شود.
پیرامون کنار آمدن با غرب به ویژه آمریکا هر یک از جناح های حاکمیت تلاش می کند که حمایت این قدرت ها را نسبت به خود جلب نماید. خاتمی در آمریکا می کوشد حمایت این کشور را نسبت به جناح اصلاح طلب در برابر تُندروها بدست آورد و نماینده احمدی نژاد در پاریس می خواهد نشان دهد که این جناح آنهاست که در جمهوری اسلامی حرف آخر را می زند. احمدی نژاد و جناح وابسته به او می کوشند تا ضمن ارائه پیشنهادهای قابل قبول به غرب، آنرا به جای آمریکا به ژاک شیراک ارائه کند تا این بزرگترین حامی جمهوری اسلامی در اروپا را از خود راضی نگاه دارد
وحشت سردمداران جمهوری اسلامی
از سرنگونی
مسافرت محمد خاتمی رئیس جمهور سابق رژیم اسلامی به آمریکا و سپس سفر نمایندة احمدی نژاد به فرانسه، نشان دهندة آن است که تصمیم های احتمالی شورای امنیت سازمان ملل پیرامون تحریم های شدید اقتصادی، سردمداران جمهوری اسلامی را دچار خوف و وحشت کرده است.
بی تردید مسافرت محمد خاتمی به آمریکا و استقبال از او با موافقت مراکز قدرت در جمهوری اسلامی صورت پذیرفته و رئیس جمهور آمریکا نیز با آن موافق بوده است، از این رو، باید پذیرفت که محمد خاتمی حامل پیامی از سوی سردمداران جمهوری اسلامی پیرامون پرونده هسته ای بوده و دولت آمریکا انتظار دریافت آنرا داشته است.
نطق شدید و تُند جرج بوش که چند روز پس از ورود خاتمی به آمریکا انجام گرفت و طی آن رئیس جمهور آمریکا، جمهوری اسلامی را بزرگترین دشمن آمریکا دانست و آنرا در ردیف «طالبان» اعلام کرد و نیز اظهار نظر یکی از بلندپایگان دولت آمریکا که گفت «جمهوری اسلامی بانک تروریست هاست» نشان می دهد که محتوای پیام جمهوری اسلامی، انتظاری را که دولتمردان آمریکا داشتند برآورده نکرده است. سخنان رئیس شورای امنیت ملی جمهوری اسلامی و مسئول پروندة اتمی که بی درنگ پس از نطق جرج بوش اعلام داشت که ما آماده ایم به مدت سه ماه داوطلبانه کار غنی سازی اورانیوم را متوقف کنیم - گر چه توسط سخنگوی وزارت خارجه اسلامی تکذیب شد - تائیدی بر این فرض است.
پیشنهـادهای ارائه شده جمهوری اسلامی در مسافرت خاتمی به آمـریکا مورد دلخواه و پـذیرش دولت آمریکـا نبوده اسـت. ایـن سخنــان لاریجــانی در مـورد تـوقف داوطلبانه غنی سازی اورانیوم را باید عقب نشینی باز هم بیبشتر جمهوری اسلامی به حساب آورد.
مسافرت خاتمی به آمریکا، پیشنهاد علی لاریجانی و تکذیب آن توسط سخنگوی سابق وزارت خارجه اسلامی و سفر شتاب زده نماینده احمدی نژاد به فرانسه، نشان می دهد که پیرامون مسئله اتمی میان جناح های قدرت در حاکمیتِ اسلامی دیدگاه واحد و یکسانی وجود ندارد.
سران جمهوری اسلامی بخوبی آگاهند که نه تنها دارای پایگاه مردمی نیستند بلکه، اکثریت قریب به اتفاق مردم مخالف نظام هستند. از این رو، می کوشند از هواداری مسلمانان سایر کشورها به ویژه کشورهای عربی برخوردار گردند. سخنان نابخردانه و به دور از شیوه های سیاسی رئیس جمهور اسلامی در مورد حذف اسرائیل از صفحة جغرافیای جهان و حمایت های اغراق آمیز مالی و تبلیغاتی از حماس و حزب الله لبنان و دیگر جریانهای تُندرو اسلامی را تنها در این راستا می توان توجیه کرد.
با این وجود سردمداران اسلامی بخوبی آگاهند که صِرف داشتن هوادار در میان سایر کشورهای مسلمان نمی تواند پایه های لرزان حکومت آنها را حفظ نماید و این مردم ایران هستند که با تکیه بر قدرت ملی، سرنوشت و آینده جمهوری اسلامی را تعیین کرده و رقم خواهند زد.
افزون بر آن، پیرامون بقا و بود و نبود جمهوری اسلامی نیز میان جناحهای آن، دو تفکر و دیدگاه متضاد و متفاوت وجود دارد: یک تفکر معتقد است که آتش افروزی و تا پای یک برخورد نظامی پیش رفتن به صلاح بقای نظام نیست و تفکّر دیگری که معتقد است هر نوع برخورد نظامی باعث می شود مردم پشتِ سرِ نظام قرار گیرند و این بسود بقای آنهاست و جنگ هشت ساله میان ایران و عراق را مثال می آورند. گفته ها و نوشتارهای برخی از شخصیت های سیاسی اپوزیسیون در این که چنانچه جنگی درگیرد ما در کنار نظام قرار می گیریم، به توهم این گروه دامن می زند.
گمان می رود اکنون تفکر نخست توانسته باشد دارندگان تفکّر دوم را متقاعد کند که برخورد نظامی و حتی تحریم های اقتصادی بسود بقای نظام نیست. پیام ارسالی توسط خاتمی برای دولتمردان آمریکا و نیز پیام احمدی نژاد برای ژاک شیراک رئیس جمهور فرانسه - گر چه نشان دهنده ادامة مبارزه قدرت میان جناح هاست - بیان کننده آن نیز هست که سردمداران اسلامی اکنون به این نتیجه رسیده اند که ادامه پافشاری روی غنی سازی اورانیوم بسود آنها نیست و آنها را با قدرت های بزرگ درگیر خواهد کرد.
پنج کشور دارندة حق وِتو در شورای امنیت سازمان ملل بعلاوه آلمان، در هر زمینه ای هم که اختلاف منافع سیاسی و اقتصادی داشته باشند، در اینکه جمهوری اسلامی نمی بایست به جنگ افزار هسته ای مسلح گردد هم عقیده و هم رأی می باشند و به امکان زیاد در شورای امنیت به تحریم علیه جمهوری اسلامی رأی داده و یا دست کم با آن مخالفت نخواهند کرد. افزون بر تصمیم های شورای امنیت، امکان برخورد نظامی میان آمریکا به تنهایی یا همراه با اسرائیل با جمهوری اسلامی وجود دارد.
می توان به این نتیجه رسید که سران جمهوری اسلامی تصمیم دارند برای بقای نظام در نبودِ یک اپوزیسیون قدرتمندِ آزادیخواه که دنیای پیشرفته روی آن حساب کند، خود وارد معامله و زد و بندهای سیاسی و اقتصادی با آنها گردند.
از آنجا که دولت های پیشرفته بیشتر در پیِ کسب منافع اقتصادی و سیاسی خود هستند تا در پی آزادی مردم و استقرار دمکراسی در ایران، این سیاست به امکان زیاد در شرایط کنونی می تواند بسود بقای نظام و به زیان حرکت آزادیخواهی مردم تمام شود.
پیرامون کنار آمدن با غرب به ویژه آمریکا هر یک از جناح های حاکمیت تلاش می کند که حمایت این قدرت ها را نسبت به خود جلب نماید. خاتمی در آمریکا می کوشد حمایت این کشور را نسبت به جناح اصلاح طلب در برابر تُندروها بدست آورد و نماینده احمدی نژاد در پاریس می خواهد نشان دهد که این جناح آنهاست که در جمهوری اسلامی حرف آخر را می زند. احمدی نژاد و جناح وابسته به او می کوشند تا ضمن ارائه پیشنهادهای قابل قبول به غرب، آنرا به جای آمریکا به ژاک شیراک ارائه کند تا این بزرگترین حامی جمهوری اسلامی در اروپا را از خود راضی نگاه دارد
پس از بیست و هشت سال
هوشنگ کردستانی
پس از بیست و هشت سال
در بررسی آنچه که بیست و هشت سال پیش بر ما گذشت نمی توان به این پرسش پاسخ نداد که چه شد و چه اتفاق افتاد که نهضت آزادیخواهانه ملت ایران نه تنها به نتیجه دلخواه نرسید بلکه ناگهان تغییر جهت داد و به پیروزی انقلاب اسلامی و استقرار ولایت فقیه انجامید.
سالهای پنجاه که بالا رفتن بهای نفت و افزایش درآمدهای ملی باعث بهتر شدن شرایط اقتصادی کشور و در نتیجه، بهتر شدن وضعیت زندگی مردم شده بود، شرایطی پدید آمد که طبعاً آزادیهای سیاسی متناسب با آن را می طلبید.
اگر وجود آزادی در یک کشور عامل مهمی در شکوفایی اقتصاد و توسعة ملی می باشد طبیعی است که بهبود زندگی مردم و پیشرفت اقتصادی جامعه نیز برقراری آزادیهای متناسب با آنرا ایجاب می نماید.
پیشرفت اقتصادی باید در ارتباط با گشایش فضای باز سیاسی باشد تا جامعه سامان و تعادل خود را حفظ نماید در غیر اینصورت باعث از هم گسستگی و برهم خوردن نظم جامعه خواهد شد.
با توجه به نیاز جامعه و خواست مردم در جهت تحقق آزادیهای سیاسی و اجراء کامل قانون اساسی بود که جبهه ملی در سال 1356 طی نامة سرگشاده ای به شاه (به امضاء سه تن از سران) ضمن اشاره به شرایط حساس مملکت، اجرا هر چه زودتر قانون اساسی و واگذاری اداره امور کشور به نمایندگان مردم و این که شاه باید سلطنت کند نه حکومت را خواستار گردید.
متأسفانه به این نامه روشنگرانه و وطن پرستانه توجة لازم و بهنگام مبذول نشد و عدم موازنـه و تعــادل میان پیشرفت های اقتصادی و آزادی های سیاسی، رفته رفته و بطور آرام بحـرانی را آفرید که پایان دردناک آن نه بسود ملت بود و نه آزادیخواهان و نه شاه و نظام مشروطه پادشاهی.
عدم توجة بهنگام به خواست های آزادیخواهانة مردم و عدم توجة آینده نگرانة آزادیخواهان، باعث گردید تا رَوَند حوادث در مسیری افتد که سرانجام آن، استقرار فاجعه آمیز و ایران برباد دةِ استبداد مذهبی ولایت فقیه بود.
در تغییر مسیر دردناک این حرکت آزادیخواهانه به سوی استقرار استبداد مذهبی چهار عامل اساسی نقش تعیین کننده داشتند: شاه، اپوزیسیون، قدرتهای بزرگ و روحانیت به رهبری آیت الله خمینی.
شاه صدای آزادیخواهانه مردم را آنگاه شنید که کشور در مسیر انقلاب اسلامی افتاده بود. اپوزیسیون آزادیخواه تا جایی که برای تحقق آزادی و مردم سالاری مبارزه می کرد، بر حق بود. بسیاری از سازمانها و شخصیت های سیاسی تصور می کردند تأیید رهبری خمینی می تواند اپوزیسیون را بسوی ائتلاف و سپس اتحاد سوق دهد و به این مهم توجه نداشتند که آخوندی که تشنة قدرت و عاشق انتقام گرفتن است، پس از سرنگونی نظام، خود را گوشه نشین نخواهد کرد و اداره امور کشور را به دست سیاستمداران خوش باور نخواهد سپرد.
پیرامون نقش دولت های قدرتمند غربی در سرنگونی نظام گذشته و استقرار ولایت فقیه آیت الله خمینی، بسیار گفته و نوشته اند و بحث پیرامون آن در یک نوشتار نمی گنجد. بی شک در آینده پیرامون نقش آنها بیشتر افشاگری خواهد شد و ما در اینجا از آن در می گذریم.
اما روحانیت به رهبری آیت الله خمینی (که از جنبه مالی کاملاً تأمین و از نظر سازمانی دارای شبکه گسترده ای از آخوندها در شهرهای بزرگ و کوچک حتی روستاها بود و شرایط خوب مالی امکان پیوند و پیوستگی این شبکه ها را به رهبری او فراهم می آورد) از خواست قدرت های غربی در برکناری شاه و پایان بخشیدن به نظام مشروطة پادشاهی آگاه و متوجه بود که این قدرتها برای مقابله با نفوذ کمونیسم در منطقه نیاز به ایدئولوژی مذهبی دارند تا نه تنها با روسیة شوروی آن روز مقابله کنند، بلکه اسلام را در جمهوری های شوروی آسیای میانه رواج دهند و بدینوسیله بتوانند آنها را در مبارزه برای فروپاشی شوروی بسیج نمایند. در چنین شرایطی روحانیّت ایران از موقعیت تاریخی بدست آمده هوشیارانه استفاده کرد و نه تنها خلاء قدرت ایجاد شده را پر نمود، بلکه توانست از بهم ریزی سامان کشور جلوگیری کرده و ضمن سرکوب آزادیخواهان، خطر اپوزیسیون چپ و به ویژه مارکسیست ها را نیز دفع نماید. سرانجام شد آنچه که نمی باید می شد.
شاه رفت، نظام سقوط کرد، ملت به آزادی و حاکمیت نرسید. استبداد مذهبی با تمام خشونت هایش مستقر گردید، مردم بدبخت شدند و چند نسل به نابودی کشیده شد.
اکنون 28 سال است که پریشان حالی و ناامیدی جای امیدواری ملی را گرفته، کمر ملت زیر بار استبداد مذهبی خَم شده است.
ما ایرانیان آزادیخواه که به خارج پناه آورده ایم، متأسفانه سالهاست که به عوض یافتن راه کار برای برون رفت از فاجعه بدنبال یافتن «مقصر واقعه» می گردیم و بی آنکه حاضر باشیم صادقانه بپذیریم که همه (از شاه گرفته تا اپوزیسیون) هر کدام به سهم و در حد قدرت و امکان خود در به قدرت رساندن استبداد مذهبی حاکم تأثیر داشته و اشتباه کرده ایم.
آنچه امروز تاریخ و ملت ایران به آن نیاز دارد نه شناخت گُنَهکار یا گُنَهکاران بلکه اتحاد و همبستگی برای رهایی مردم و نجات وطن و سازندگی ایرانِ فردا است.
بیاییم به واقعیت ها و تقدّم ها بیندیشیم و در راستای نیازهای ملی گام برداریم.
پس از بیست و هشت سال
در بررسی آنچه که بیست و هشت سال پیش بر ما گذشت نمی توان به این پرسش پاسخ نداد که چه شد و چه اتفاق افتاد که نهضت آزادیخواهانه ملت ایران نه تنها به نتیجه دلخواه نرسید بلکه ناگهان تغییر جهت داد و به پیروزی انقلاب اسلامی و استقرار ولایت فقیه انجامید.
سالهای پنجاه که بالا رفتن بهای نفت و افزایش درآمدهای ملی باعث بهتر شدن شرایط اقتصادی کشور و در نتیجه، بهتر شدن وضعیت زندگی مردم شده بود، شرایطی پدید آمد که طبعاً آزادیهای سیاسی متناسب با آن را می طلبید.
اگر وجود آزادی در یک کشور عامل مهمی در شکوفایی اقتصاد و توسعة ملی می باشد طبیعی است که بهبود زندگی مردم و پیشرفت اقتصادی جامعه نیز برقراری آزادیهای متناسب با آنرا ایجاب می نماید.
پیشرفت اقتصادی باید در ارتباط با گشایش فضای باز سیاسی باشد تا جامعه سامان و تعادل خود را حفظ نماید در غیر اینصورت باعث از هم گسستگی و برهم خوردن نظم جامعه خواهد شد.
با توجه به نیاز جامعه و خواست مردم در جهت تحقق آزادیهای سیاسی و اجراء کامل قانون اساسی بود که جبهه ملی در سال 1356 طی نامة سرگشاده ای به شاه (به امضاء سه تن از سران) ضمن اشاره به شرایط حساس مملکت، اجرا هر چه زودتر قانون اساسی و واگذاری اداره امور کشور به نمایندگان مردم و این که شاه باید سلطنت کند نه حکومت را خواستار گردید.
متأسفانه به این نامه روشنگرانه و وطن پرستانه توجة لازم و بهنگام مبذول نشد و عدم موازنـه و تعــادل میان پیشرفت های اقتصادی و آزادی های سیاسی، رفته رفته و بطور آرام بحـرانی را آفرید که پایان دردناک آن نه بسود ملت بود و نه آزادیخواهان و نه شاه و نظام مشروطه پادشاهی.
عدم توجة بهنگام به خواست های آزادیخواهانة مردم و عدم توجة آینده نگرانة آزادیخواهان، باعث گردید تا رَوَند حوادث در مسیری افتد که سرانجام آن، استقرار فاجعه آمیز و ایران برباد دةِ استبداد مذهبی ولایت فقیه بود.
در تغییر مسیر دردناک این حرکت آزادیخواهانه به سوی استقرار استبداد مذهبی چهار عامل اساسی نقش تعیین کننده داشتند: شاه، اپوزیسیون، قدرتهای بزرگ و روحانیت به رهبری آیت الله خمینی.
شاه صدای آزادیخواهانه مردم را آنگاه شنید که کشور در مسیر انقلاب اسلامی افتاده بود. اپوزیسیون آزادیخواه تا جایی که برای تحقق آزادی و مردم سالاری مبارزه می کرد، بر حق بود. بسیاری از سازمانها و شخصیت های سیاسی تصور می کردند تأیید رهبری خمینی می تواند اپوزیسیون را بسوی ائتلاف و سپس اتحاد سوق دهد و به این مهم توجه نداشتند که آخوندی که تشنة قدرت و عاشق انتقام گرفتن است، پس از سرنگونی نظام، خود را گوشه نشین نخواهد کرد و اداره امور کشور را به دست سیاستمداران خوش باور نخواهد سپرد.
پیرامون نقش دولت های قدرتمند غربی در سرنگونی نظام گذشته و استقرار ولایت فقیه آیت الله خمینی، بسیار گفته و نوشته اند و بحث پیرامون آن در یک نوشتار نمی گنجد. بی شک در آینده پیرامون نقش آنها بیشتر افشاگری خواهد شد و ما در اینجا از آن در می گذریم.
اما روحانیت به رهبری آیت الله خمینی (که از جنبه مالی کاملاً تأمین و از نظر سازمانی دارای شبکه گسترده ای از آخوندها در شهرهای بزرگ و کوچک حتی روستاها بود و شرایط خوب مالی امکان پیوند و پیوستگی این شبکه ها را به رهبری او فراهم می آورد) از خواست قدرت های غربی در برکناری شاه و پایان بخشیدن به نظام مشروطة پادشاهی آگاه و متوجه بود که این قدرتها برای مقابله با نفوذ کمونیسم در منطقه نیاز به ایدئولوژی مذهبی دارند تا نه تنها با روسیة شوروی آن روز مقابله کنند، بلکه اسلام را در جمهوری های شوروی آسیای میانه رواج دهند و بدینوسیله بتوانند آنها را در مبارزه برای فروپاشی شوروی بسیج نمایند. در چنین شرایطی روحانیّت ایران از موقعیت تاریخی بدست آمده هوشیارانه استفاده کرد و نه تنها خلاء قدرت ایجاد شده را پر نمود، بلکه توانست از بهم ریزی سامان کشور جلوگیری کرده و ضمن سرکوب آزادیخواهان، خطر اپوزیسیون چپ و به ویژه مارکسیست ها را نیز دفع نماید. سرانجام شد آنچه که نمی باید می شد.
شاه رفت، نظام سقوط کرد، ملت به آزادی و حاکمیت نرسید. استبداد مذهبی با تمام خشونت هایش مستقر گردید، مردم بدبخت شدند و چند نسل به نابودی کشیده شد.
اکنون 28 سال است که پریشان حالی و ناامیدی جای امیدواری ملی را گرفته، کمر ملت زیر بار استبداد مذهبی خَم شده است.
ما ایرانیان آزادیخواه که به خارج پناه آورده ایم، متأسفانه سالهاست که به عوض یافتن راه کار برای برون رفت از فاجعه بدنبال یافتن «مقصر واقعه» می گردیم و بی آنکه حاضر باشیم صادقانه بپذیریم که همه (از شاه گرفته تا اپوزیسیون) هر کدام به سهم و در حد قدرت و امکان خود در به قدرت رساندن استبداد مذهبی حاکم تأثیر داشته و اشتباه کرده ایم.
آنچه امروز تاریخ و ملت ایران به آن نیاز دارد نه شناخت گُنَهکار یا گُنَهکاران بلکه اتحاد و همبستگی برای رهایی مردم و نجات وطن و سازندگی ایرانِ فردا است.
بیاییم به واقعیت ها و تقدّم ها بیندیشیم و در راستای نیازهای ملی گام برداریم.
اپوزیسیون و مشکل رهائی میهن!
اپوزیسیون و مشکل رهائی میهن! هوشنگ کردستانی
پس از تسلیم شدن دولت فرانسه – مارشال پتن – در برابر آلمان و استقرار قوای بیگانه در خاک فرانسه در سال 1940 میلادی، شارل دوگُل در لندن پایتخت انگلستان، تأسیس «فرانسة آزاد» را اعلام کرد و سپس دولت موقت فرانسة آزاد را در الجزیره پایتخت الجزایر – که در آن زمان مستعمرة فرانسه بود – تشکیل داد.
پس از اعلام فرانسة آزاد و تشکیل نهضت مقاومت، میهن پرستان و آزادیخواهان فرانسوي از هر طیف و تفکر سیاسی حتی وابستگان به حزب کمونیست به حمایت از آن برخاسته و به نهضت مقاومت پیوستند.
میدان پیکار آزادی، خاک فرانسه بود ولی دولت فرانسة آزاد به دلیل شرایط حاکم بر کشور ناگزیر در خارج تشکیل گردیده بود و از آنجا فعالیت های خود را در فرانسه سامان داده و هدایت می کرد.
ژنرال دوگُل با این اقدام نه تنها مبارزان آزادیخواه را در خاک فرانسه همبسته و متحد ساخت بلکه با پیوستن به متحدین، فرانسه را در ردیف قدرتهای بزرگ درآورد و در کنار آمریکا، روسیه و انگلستان قرار داد و از همین پایگاه توانست پس از پایان جنگ، فرانسه را بعنوان یکی از چهار قدرت پیروز در جنگ، در شورای امنیت سازمان ملل، عضو دایمی و صاحب حق وِتو نماید.
از روزی که دولتِ فرانسه آزاد اعلام شد تا زمانی که ژنرال دوگُل فاتحانه وارد پاریس گردید بیش از چهار سال نگذشت. اما از استقرار جمهوری اسلامی در ایران تا کنون بیش از بیست و هشت سال می گذرد. شمار ایرانیانی که به دلیل استقرار نظام ضد انسانی و ضد ایرانی ولایت فقیه از سرزمین مادری خود جلای وطن کرده اند به مراتب بیش از شمار فرانسویانی است که در سالهای چهل از فرانسه خارج شدند. با این وجود، ما نه تنها موفق به ایجاد یک تشکل و هم آوایی ملّی نشده ایم بلکه، باید اعتراف کنیم که پس از گذشت این همه سال، «هنوز اندر خمِ یک کوچه ایم»!
بی تردید از جهات بسیار، تفاوت هایی میان فرانسه 1940 و ایران پس از سالهای 1980 و نیز شرایط آن روز و امروز دنیا وجود دارد که از جمله می توان از وجود و حضور قوای بیگانه – که عامل بزرگ پیوند ملی در پیکار رهایی است – در فرانسه و همچنین پشتیبانی بی دریغ و همه جانبة متحدین – آمریکا و انگلیس – از نهضت فرانسة آزاد یاد کرد. در صورتیکه ایران به ظاهر توسط قوای نظامی خارجی اشغال نشده است و دولت های قدرتمند صاحب دموکراسی هم نه تنها از مبارزة آزادیخوانة مردم ایران حمایت نکرده اند، بلکه برخی از آنها به ماندگاری نظام اسلامی، پنهان و آشکار یاری رسانده و می رسانند.
با وجود نگرانی های زمامداران اسرائیل و نیز حسّاسیتی که دولتمردان کشورهای قدرتمند به ویژه آمریکا نسبت به اسرائیل نشان می دهند، باز هم هر یک از این کشورها در رویارویی با جمهوری اسلامی سیاست های متضاد و منطبق بر منافع ملی کشور خود را دارند و با وجود آنکه از مخالفت روزافزون مردم ایران نسبت به نظام اسلامی و انزجار از سردمداران آن آگاهی دارند، هیچکدام حاضر به یاری رساندن عملی به نهضت آزادیخواهی ملت ایران نیستند.
با توجه به تفاوت شرایط زمانی و مکانی امروز ایران با فرانسة سالهای 1940 و با وجود تضاد منافع و برنامه های سیاسی هر یک از دولت های قدرتمند نسبت به وضعیت امروز و آیندة ایران، عدم توجّة دولت ها به نهضت آزادی خواهی ملت ایران در این نکته نهفته است که از نظر آنها نهضت مبارزاتی در ایران گرچه بالقوّه وجود دارد ولی با وجود گذشت بیش از بیست و هشت سال هنوز شکل سازمانی قدرتمند نیافته است.
دلایل عدم شکل گیری نیروی سازمان یافتـه نهضت آزادیخواهی پس از گذشت این همه سال، متعددند و پیرامون آن جزوه ها و کتابها بسیار نوشته شده است که نیاز به برشمردن و بازگو کردن آنها نیست، تنها به یک مورد مهّم آن که تاکنون کمتر به آن توجّه شده می پردازیم:
عدم گزینش شعارها و آرمانهای روشن و گویا که در برگیرندة خواستها و مطالبات مردم ایران باشد و بتواند در ابعاد یک همبستگی بزرگ ملّی نقش کارساز و ثمربخش ایفاء نماید باعث گردید که هرگاه خواسته ایم گامی در راستای پدیدآوردن یک جنبش سیاسی در خارج از کشور برداریم، تنها به جنبة مخالف بودن با جمهوری اسلامی اکتفا کرده و آنرا شرط کافی برای افراد در ایجاد چنین تشکلی دانسته ایم، بدون توجّه به این که مخالف جمهوری اسلامی بودن، شرط لازم است و نه کافی.
اپوزیسیوون واقعی، یکدست و منسجم هنگامی می تواند در خارج از کشور شکل و گسترش یابد و مورد حمایت ایرانیان درون کشور و افکار عمومی دنیا قرار گیرد که افراد آن نه تنها نظام مذهبی حاکم را در کلیّت آن نفی و انکار کند، بلکه با شیوه های خودکامگی و استبداد زیر هر نام و هر شکل، مخالف بوده و با اعتقاد راسخ به جدایی دین از حکومت، برای تحقّق آزادی و استقرار حاکمیت مردم در ایران تلاش نماید.
در چنین اپوزیسیونی نه جایی برای هواداران و عاشقان استقرار یک نظام دیکتاتوری دیگر در آینده ایران وجود دارد و نه برای آنهایی که با اعتقاد به تحوّل از درون نظام، در ارتباط تنگاتنگ با جناح های درون حاکمیت اسلامی هستند و وظیفة شان متلاشی کردن نهضت آزادیخواهی ملت ایران از درون و یا خارج کردن آن از مسیر اصیل و درست می باشد.
***
پس از تسلیم شدن دولت فرانسه – مارشال پتن – در برابر آلمان و استقرار قوای بیگانه در خاک فرانسه در سال 1940 میلادی، شارل دوگُل در لندن پایتخت انگلستان، تأسیس «فرانسة آزاد» را اعلام کرد و سپس دولت موقت فرانسة آزاد را در الجزیره پایتخت الجزایر – که در آن زمان مستعمرة فرانسه بود – تشکیل داد.
پس از اعلام فرانسة آزاد و تشکیل نهضت مقاومت، میهن پرستان و آزادیخواهان فرانسوي از هر طیف و تفکر سیاسی حتی وابستگان به حزب کمونیست به حمایت از آن برخاسته و به نهضت مقاومت پیوستند.
میدان پیکار آزادی، خاک فرانسه بود ولی دولت فرانسة آزاد به دلیل شرایط حاکم بر کشور ناگزیر در خارج تشکیل گردیده بود و از آنجا فعالیت های خود را در فرانسه سامان داده و هدایت می کرد.
ژنرال دوگُل با این اقدام نه تنها مبارزان آزادیخواه را در خاک فرانسه همبسته و متحد ساخت بلکه با پیوستن به متحدین، فرانسه را در ردیف قدرتهای بزرگ درآورد و در کنار آمریکا، روسیه و انگلستان قرار داد و از همین پایگاه توانست پس از پایان جنگ، فرانسه را بعنوان یکی از چهار قدرت پیروز در جنگ، در شورای امنیت سازمان ملل، عضو دایمی و صاحب حق وِتو نماید.
از روزی که دولتِ فرانسه آزاد اعلام شد تا زمانی که ژنرال دوگُل فاتحانه وارد پاریس گردید بیش از چهار سال نگذشت. اما از استقرار جمهوری اسلامی در ایران تا کنون بیش از بیست و هشت سال می گذرد. شمار ایرانیانی که به دلیل استقرار نظام ضد انسانی و ضد ایرانی ولایت فقیه از سرزمین مادری خود جلای وطن کرده اند به مراتب بیش از شمار فرانسویانی است که در سالهای چهل از فرانسه خارج شدند. با این وجود، ما نه تنها موفق به ایجاد یک تشکل و هم آوایی ملّی نشده ایم بلکه، باید اعتراف کنیم که پس از گذشت این همه سال، «هنوز اندر خمِ یک کوچه ایم»!
بی تردید از جهات بسیار، تفاوت هایی میان فرانسه 1940 و ایران پس از سالهای 1980 و نیز شرایط آن روز و امروز دنیا وجود دارد که از جمله می توان از وجود و حضور قوای بیگانه – که عامل بزرگ پیوند ملی در پیکار رهایی است – در فرانسه و همچنین پشتیبانی بی دریغ و همه جانبة متحدین – آمریکا و انگلیس – از نهضت فرانسة آزاد یاد کرد. در صورتیکه ایران به ظاهر توسط قوای نظامی خارجی اشغال نشده است و دولت های قدرتمند صاحب دموکراسی هم نه تنها از مبارزة آزادیخوانة مردم ایران حمایت نکرده اند، بلکه برخی از آنها به ماندگاری نظام اسلامی، پنهان و آشکار یاری رسانده و می رسانند.
با وجود نگرانی های زمامداران اسرائیل و نیز حسّاسیتی که دولتمردان کشورهای قدرتمند به ویژه آمریکا نسبت به اسرائیل نشان می دهند، باز هم هر یک از این کشورها در رویارویی با جمهوری اسلامی سیاست های متضاد و منطبق بر منافع ملی کشور خود را دارند و با وجود آنکه از مخالفت روزافزون مردم ایران نسبت به نظام اسلامی و انزجار از سردمداران آن آگاهی دارند، هیچکدام حاضر به یاری رساندن عملی به نهضت آزادیخواهی ملت ایران نیستند.
با توجه به تفاوت شرایط زمانی و مکانی امروز ایران با فرانسة سالهای 1940 و با وجود تضاد منافع و برنامه های سیاسی هر یک از دولت های قدرتمند نسبت به وضعیت امروز و آیندة ایران، عدم توجّة دولت ها به نهضت آزادی خواهی ملت ایران در این نکته نهفته است که از نظر آنها نهضت مبارزاتی در ایران گرچه بالقوّه وجود دارد ولی با وجود گذشت بیش از بیست و هشت سال هنوز شکل سازمانی قدرتمند نیافته است.
دلایل عدم شکل گیری نیروی سازمان یافتـه نهضت آزادیخواهی پس از گذشت این همه سال، متعددند و پیرامون آن جزوه ها و کتابها بسیار نوشته شده است که نیاز به برشمردن و بازگو کردن آنها نیست، تنها به یک مورد مهّم آن که تاکنون کمتر به آن توجّه شده می پردازیم:
عدم گزینش شعارها و آرمانهای روشن و گویا که در برگیرندة خواستها و مطالبات مردم ایران باشد و بتواند در ابعاد یک همبستگی بزرگ ملّی نقش کارساز و ثمربخش ایفاء نماید باعث گردید که هرگاه خواسته ایم گامی در راستای پدیدآوردن یک جنبش سیاسی در خارج از کشور برداریم، تنها به جنبة مخالف بودن با جمهوری اسلامی اکتفا کرده و آنرا شرط کافی برای افراد در ایجاد چنین تشکلی دانسته ایم، بدون توجّه به این که مخالف جمهوری اسلامی بودن، شرط لازم است و نه کافی.
اپوزیسیوون واقعی، یکدست و منسجم هنگامی می تواند در خارج از کشور شکل و گسترش یابد و مورد حمایت ایرانیان درون کشور و افکار عمومی دنیا قرار گیرد که افراد آن نه تنها نظام مذهبی حاکم را در کلیّت آن نفی و انکار کند، بلکه با شیوه های خودکامگی و استبداد زیر هر نام و هر شکل، مخالف بوده و با اعتقاد راسخ به جدایی دین از حکومت، برای تحقّق آزادی و استقرار حاکمیت مردم در ایران تلاش نماید.
در چنین اپوزیسیونی نه جایی برای هواداران و عاشقان استقرار یک نظام دیکتاتوری دیگر در آینده ایران وجود دارد و نه برای آنهایی که با اعتقاد به تحوّل از درون نظام، در ارتباط تنگاتنگ با جناح های درون حاکمیت اسلامی هستند و وظیفة شان متلاشی کردن نهضت آزادیخواهی ملت ایران از درون و یا خارج کردن آن از مسیر اصیل و درست می باشد.
***
یک ملّت، یک ملیّت
هوشنگ کردستانی
یک ملّت، یک ملیّت
استقرار نظام خودکامه و سرکوبگر اسلامی که سردمدارانش بنام نماینده الله بر روی زمین خود را بی نیاز از پاسخگویی به مردم می دانند، در بیست و هشت سالی که گذشت، شرایط دهشتناکی را در کشور ما پدید آورده که هیچ ایرانی از آتش خانمانسوز و ویرانگر آن برکنار نبوده است.
پی آمدها و زیانهای جانی، مالی، معنوی، اقتصادی و فرهنگی این نظام ضد انسانی و ضد ایرانی در برگیرندة همة مردم ایران بطور یکسان و بدون استثناست.
اگر چه بر طبق قانون اساسی جمهوری اسلامی و احکام شریعت، مردم ایران- زنان، مردان و پیروان ادیان- از حقوق یکسان برخوردار نیستند ولی شک نیست که اقوام و مردمان استانها- به ویژه استانهای مرزی- مورد آزار و ستم بیشتری قرار دارند.
برای نقطه پایان گذاردن بر این شرایط دردناک و خاتمه بخشیدن به عمر استبداد مذهبی و تحقق آرمانهای تاریخی ملت ایران (آزادی و حاکمیت مردم) و پدید آوردن یک جامعه زنده، فعال و پویا تنها راه، گردآمدن ایرانیان به زیر پرچم پیکار ملی است.
طرح هر نوع شعار دیگر - از سوی هر حزب، سازمان و شخصیت سیاسی - دانسته و نادانسته، انحراف از راستای درست و خط اصلی مبارزة ملی بوده که دست کم، عامل بزرگ پراکندگی آزادیخواهان در به تأخیر انداختن زمان پیروزی است.
آنچه تاکنون، ما را از خط اصلی مبارزة ملّی در راستای رهایی ایران بازداشته:
- پرداختن به گذشته ای که قابل بازگشت نیست.
- مطرح کردن برنامه هایی که زمان طرح و اجرای آن تنها پس از پیروزی ملّی و رسیدن به آزادی و حاکمیت مردم است.
به انحراف کشاندن مسیر پیکار سرنوشت ساز ملی با مسایلی از قبیل طرح فدرالی شدن استانها و قوم ها و پافشاری روی واژه هایی که به نادرست وارد فرهنگ سیاسی ایران شده اند.
اینها موضوعاتی هستند که طرح آن ها در شرایط کنونی نه تنها کمکی به رهایی ملّی نمی کند بلکه، باعث شده تا بیست و هشت سال استبداد مذهبی بر مملکت حاکم باشد و جان، مال و هستی مردم و سرنوشت امروز و آینده کشور بازیچة امیال و خواستهای نامشروع سردمداران طمّاع و ضد ایرانی قرار گیرد.
اصرار و پافشاری بر تاریخ - بویژه معاصر- که قابل برگشت نبوده وزندگی کردن در گذشته ای که مانع بزرگ پرداختن به مسایل حیاتی امروز بوده و ما را از طرح مسایل اساسی کنون و آینده ایران بازداشته است، به دور از واقع بینی سیاسی و تجربه مبارزاتی است.
شگفتی اینجاست که افزون بر آنکه زندگی کردن در گذشته بدور از خِرَد سیاسی و بازدارندة بررسی مسائل روز است، پافشاری در تحمیل کردن نظریات و دیدگاه ها بر دیگران و اصرار بر اینکه همه باید گذشته تاریخی ایران را تنها از چشم انداز و دیدگاهی که ما به آن می نگریم بنگرند و تفسیرهای ما را بپذیرند، همان کاریست که سردمداران اسلامی کرده و می کنند.
مگر نه آنست که سردمداران اسلامی تلاش دارند تا مردم همانند آنها فکر کرده، بیان و عمل کنند.
برخی از مخالفان استبداد و خودکامگی، ضمن دفاع از اصل آزادی مردم و اعتقاد بر اینکه وجود آزادی در کشور عامل بزرگ پیشرفت، سازندگی و شکوفایی استعدادها است، آگاه یا ناآگاه خواهان آنند که دیگران همچون آنها بیندیشنند و بیان کنند.
مطرح کردن برنامه ها یا اصولی که زمان طرح و اجرای آن موکول به پس از پیروزی ملی و رسیدن به مردم سالاری است، نه تنها کمکی به تغییر دگرگونی شرایط کنونی نمی کند بلکه کمک به بقای استبداد مذهبی حاکم بر کشور است.
طرح گزینش نوع نظام آینده کشور که از حقوق مُسلّم ملت ایران است در شرایط کنونی (که ملّت ایران آزادی تصمیم گرفتن پیرامون آن را ندارد) هیچ مشکلی را حل نمی کند.
بی تردید فردای پیروزی و استقرار دولت موقت ملّی، شرایطی در کشور پدید خواهد آورد که دلایل برتری نظام های سیاسی کشور مطرح شود و مردم آگاهانه نمایندگان مجلس مؤسسان را برگزیند و سرانجام، این مجلس مؤسسان منتخب مردم است که نوع نظام آینده را تعیین و برای تصویب به همه پرسی مردم خواهد گذاشت.
همچنین است طرح مسئله نظام اقتصادی، فرهنگی، مالی، قومی و ...
در شرایطی که ملت ما نیاز به همبستگی و پیوند و یگانگی دارد و تنها نیرویی که می تواند ملت ما را از جهنمی که استبداد مذهبی به ارمغان آورده است رهایی دهد، نیروی بزرگ همبستگی ملّی است. طرح شعارهای ملت ها و ملیت ها واژه های نادرستی که پس از پیروزی حزب کمونیست در روسیه توسط مارکس گرایان وارد فرهنگ سیاسی ما شده، انحراف از راستای درست مبارزة آزادیخواهانة ملت ایران است.
در سال 1917 که در اثر انقلاب یا کودتا، حزب کمونیست در روسیه بقدرت رسید، مدت زمانی کوتاه کشورها و ملت هایی که بصورت مستعمرة روسیه تزاری درآمده بودند آزاد گردیدند. این آزادی زیاد بطول نیانجامید و خیلی زود در پی سیاست کارگزاران انقلاب هر یک از آنها دوباره بصورت ملت های دارای ملیت گوناگون وارد اتحاد شوراها شدند و جمهوری های شوروی را تشکیل دادند. با توجه به واقعیت های تاریخی، مردم این کشورها دارای ملت و ملیت های جداگانه بودند که در دوران تزارها در اثر تجاوز قشون روسیه به زور اشغال و مستعمرة آن کشور گردیده بودند.
به دنبال پیدایش و شکل گیری حرکت های مارکس گرایانه و پس از آن کمونیستی در ایران، مارکس گراها و به ویژه طرفداران روسیة شوروی، بدون توجه تفاوت های شناخته شدة تاریخی میان ایران و روسیه شوروی آن روز، واژه های ملت و ملیّت را (که از شرایط حاکم بر روسیه شوروی ناشی شده بود) به نادرست وارد فرهنگ سیاسی ایران نمودند که بیشتر نشان دهندة عدم آگاهی تاریخی- سیاسی آنان بود.
اقوام غیور و دلاور ساکن در سرزمین ایران بزرگ که در تاریخ پرنشیب و فراز خود دست در دست و به اتفاق هم تمدن کُهن و فرهنگ پربار ایرانی را پدید آورده و با وجود تمامی شکست ها و ناکامی های نظامی و محدود شدن مرزهای جغرافیایی کنونی در پایداری و ماندگاری این سرزمین باستانی فداکاریها و جانبازیها کرده اند، همواره یک ملت و دارای ملیّت «ایرانی» بوده و خواهند بود. کسانی که از سرناآگاهی و یا خوش خدمتی به بیگانه ادعا می کنند که در طول تاریخ ملتی به نام ایران وجود نداشته است از تاریخ و حتّی ادبیات غنی و جهان ما بی اطلاع هستند.
واژه های ملت و ملیّت آن هنگام می تواند مفهوم عملی پیدا کند که مردم کشورهای ساکن در فلات ایران (که در اثر تحولات و دگرگونی های سالهای اخیر بصورت کشورهای آزاد و ناوابسته در آمده اند) اتحادی اقتصادی و سیاسی - همچون کشورهای عضو اتحادیه اروپا - میان خود پدید آورند.
اگر کشورهای اروپایی با وجود فرهنگ و زبان های گوناگون و تاریخی سراسر آکنده از جنگ و خونریزی - بویژه دو جنگ خانمان برانداز اوّل و دوم جهانی - می توانند میان خود اتحادی را پدید آورند که بزرگترین قدرت اقتصادی جهانِ امروز را تشکیل دهد، چرا و به چه دلیل ما مردم سرزمین هایی که در درازای تاریخ دارای فرهنگ، آداب و رسوم، سُنّت ها و گاه زبان مشترک بوده و هستیم قادر به ایجاد چنین اتحادی نگردیم.
برای پدید آوردن چنین اتحادی از ملت ها و ملیّت های گوناگون منطقه، ضروری است که نخست مردم این کشورها به آزادی و مردمی سالاری به مفهوم واقعی دست یابند و زمامدارانی را برگزینند که در راستای منافع مشترک آنها اقدام کنند و این اتحاد را به سامان رسانند.
بی تردید اتحاد سامان یافته از این ملت ها، قدرت اقتصادی و سیاسی بزرگی را بنیان خواهد گذاشت و در معادلات و داد و ستدهای سیاسی - اقتصادی قدرت های آینده جهان، نقش تعیین کننده و بسزائی خواهد داشت.
***
یک ملّت، یک ملیّت
استقرار نظام خودکامه و سرکوبگر اسلامی که سردمدارانش بنام نماینده الله بر روی زمین خود را بی نیاز از پاسخگویی به مردم می دانند، در بیست و هشت سالی که گذشت، شرایط دهشتناکی را در کشور ما پدید آورده که هیچ ایرانی از آتش خانمانسوز و ویرانگر آن برکنار نبوده است.
پی آمدها و زیانهای جانی، مالی، معنوی، اقتصادی و فرهنگی این نظام ضد انسانی و ضد ایرانی در برگیرندة همة مردم ایران بطور یکسان و بدون استثناست.
اگر چه بر طبق قانون اساسی جمهوری اسلامی و احکام شریعت، مردم ایران- زنان، مردان و پیروان ادیان- از حقوق یکسان برخوردار نیستند ولی شک نیست که اقوام و مردمان استانها- به ویژه استانهای مرزی- مورد آزار و ستم بیشتری قرار دارند.
برای نقطه پایان گذاردن بر این شرایط دردناک و خاتمه بخشیدن به عمر استبداد مذهبی و تحقق آرمانهای تاریخی ملت ایران (آزادی و حاکمیت مردم) و پدید آوردن یک جامعه زنده، فعال و پویا تنها راه، گردآمدن ایرانیان به زیر پرچم پیکار ملی است.
طرح هر نوع شعار دیگر - از سوی هر حزب، سازمان و شخصیت سیاسی - دانسته و نادانسته، انحراف از راستای درست و خط اصلی مبارزة ملی بوده که دست کم، عامل بزرگ پراکندگی آزادیخواهان در به تأخیر انداختن زمان پیروزی است.
آنچه تاکنون، ما را از خط اصلی مبارزة ملّی در راستای رهایی ایران بازداشته:
- پرداختن به گذشته ای که قابل بازگشت نیست.
- مطرح کردن برنامه هایی که زمان طرح و اجرای آن تنها پس از پیروزی ملّی و رسیدن به آزادی و حاکمیت مردم است.
به انحراف کشاندن مسیر پیکار سرنوشت ساز ملی با مسایلی از قبیل طرح فدرالی شدن استانها و قوم ها و پافشاری روی واژه هایی که به نادرست وارد فرهنگ سیاسی ایران شده اند.
اینها موضوعاتی هستند که طرح آن ها در شرایط کنونی نه تنها کمکی به رهایی ملّی نمی کند بلکه، باعث شده تا بیست و هشت سال استبداد مذهبی بر مملکت حاکم باشد و جان، مال و هستی مردم و سرنوشت امروز و آینده کشور بازیچة امیال و خواستهای نامشروع سردمداران طمّاع و ضد ایرانی قرار گیرد.
اصرار و پافشاری بر تاریخ - بویژه معاصر- که قابل برگشت نبوده وزندگی کردن در گذشته ای که مانع بزرگ پرداختن به مسایل حیاتی امروز بوده و ما را از طرح مسایل اساسی کنون و آینده ایران بازداشته است، به دور از واقع بینی سیاسی و تجربه مبارزاتی است.
شگفتی اینجاست که افزون بر آنکه زندگی کردن در گذشته بدور از خِرَد سیاسی و بازدارندة بررسی مسائل روز است، پافشاری در تحمیل کردن نظریات و دیدگاه ها بر دیگران و اصرار بر اینکه همه باید گذشته تاریخی ایران را تنها از چشم انداز و دیدگاهی که ما به آن می نگریم بنگرند و تفسیرهای ما را بپذیرند، همان کاریست که سردمداران اسلامی کرده و می کنند.
مگر نه آنست که سردمداران اسلامی تلاش دارند تا مردم همانند آنها فکر کرده، بیان و عمل کنند.
برخی از مخالفان استبداد و خودکامگی، ضمن دفاع از اصل آزادی مردم و اعتقاد بر اینکه وجود آزادی در کشور عامل بزرگ پیشرفت، سازندگی و شکوفایی استعدادها است، آگاه یا ناآگاه خواهان آنند که دیگران همچون آنها بیندیشنند و بیان کنند.
مطرح کردن برنامه ها یا اصولی که زمان طرح و اجرای آن موکول به پس از پیروزی ملی و رسیدن به مردم سالاری است، نه تنها کمکی به تغییر دگرگونی شرایط کنونی نمی کند بلکه کمک به بقای استبداد مذهبی حاکم بر کشور است.
طرح گزینش نوع نظام آینده کشور که از حقوق مُسلّم ملت ایران است در شرایط کنونی (که ملّت ایران آزادی تصمیم گرفتن پیرامون آن را ندارد) هیچ مشکلی را حل نمی کند.
بی تردید فردای پیروزی و استقرار دولت موقت ملّی، شرایطی در کشور پدید خواهد آورد که دلایل برتری نظام های سیاسی کشور مطرح شود و مردم آگاهانه نمایندگان مجلس مؤسسان را برگزیند و سرانجام، این مجلس مؤسسان منتخب مردم است که نوع نظام آینده را تعیین و برای تصویب به همه پرسی مردم خواهد گذاشت.
همچنین است طرح مسئله نظام اقتصادی، فرهنگی، مالی، قومی و ...
در شرایطی که ملت ما نیاز به همبستگی و پیوند و یگانگی دارد و تنها نیرویی که می تواند ملت ما را از جهنمی که استبداد مذهبی به ارمغان آورده است رهایی دهد، نیروی بزرگ همبستگی ملّی است. طرح شعارهای ملت ها و ملیت ها واژه های نادرستی که پس از پیروزی حزب کمونیست در روسیه توسط مارکس گرایان وارد فرهنگ سیاسی ما شده، انحراف از راستای درست مبارزة آزادیخواهانة ملت ایران است.
در سال 1917 که در اثر انقلاب یا کودتا، حزب کمونیست در روسیه بقدرت رسید، مدت زمانی کوتاه کشورها و ملت هایی که بصورت مستعمرة روسیه تزاری درآمده بودند آزاد گردیدند. این آزادی زیاد بطول نیانجامید و خیلی زود در پی سیاست کارگزاران انقلاب هر یک از آنها دوباره بصورت ملت های دارای ملیت گوناگون وارد اتحاد شوراها شدند و جمهوری های شوروی را تشکیل دادند. با توجه به واقعیت های تاریخی، مردم این کشورها دارای ملت و ملیت های جداگانه بودند که در دوران تزارها در اثر تجاوز قشون روسیه به زور اشغال و مستعمرة آن کشور گردیده بودند.
به دنبال پیدایش و شکل گیری حرکت های مارکس گرایانه و پس از آن کمونیستی در ایران، مارکس گراها و به ویژه طرفداران روسیة شوروی، بدون توجه تفاوت های شناخته شدة تاریخی میان ایران و روسیه شوروی آن روز، واژه های ملت و ملیّت را (که از شرایط حاکم بر روسیه شوروی ناشی شده بود) به نادرست وارد فرهنگ سیاسی ایران نمودند که بیشتر نشان دهندة عدم آگاهی تاریخی- سیاسی آنان بود.
اقوام غیور و دلاور ساکن در سرزمین ایران بزرگ که در تاریخ پرنشیب و فراز خود دست در دست و به اتفاق هم تمدن کُهن و فرهنگ پربار ایرانی را پدید آورده و با وجود تمامی شکست ها و ناکامی های نظامی و محدود شدن مرزهای جغرافیایی کنونی در پایداری و ماندگاری این سرزمین باستانی فداکاریها و جانبازیها کرده اند، همواره یک ملت و دارای ملیّت «ایرانی» بوده و خواهند بود. کسانی که از سرناآگاهی و یا خوش خدمتی به بیگانه ادعا می کنند که در طول تاریخ ملتی به نام ایران وجود نداشته است از تاریخ و حتّی ادبیات غنی و جهان ما بی اطلاع هستند.
واژه های ملت و ملیّت آن هنگام می تواند مفهوم عملی پیدا کند که مردم کشورهای ساکن در فلات ایران (که در اثر تحولات و دگرگونی های سالهای اخیر بصورت کشورهای آزاد و ناوابسته در آمده اند) اتحادی اقتصادی و سیاسی - همچون کشورهای عضو اتحادیه اروپا - میان خود پدید آورند.
اگر کشورهای اروپایی با وجود فرهنگ و زبان های گوناگون و تاریخی سراسر آکنده از جنگ و خونریزی - بویژه دو جنگ خانمان برانداز اوّل و دوم جهانی - می توانند میان خود اتحادی را پدید آورند که بزرگترین قدرت اقتصادی جهانِ امروز را تشکیل دهد، چرا و به چه دلیل ما مردم سرزمین هایی که در درازای تاریخ دارای فرهنگ، آداب و رسوم، سُنّت ها و گاه زبان مشترک بوده و هستیم قادر به ایجاد چنین اتحادی نگردیم.
برای پدید آوردن چنین اتحادی از ملت ها و ملیّت های گوناگون منطقه، ضروری است که نخست مردم این کشورها به آزادی و مردمی سالاری به مفهوم واقعی دست یابند و زمامدارانی را برگزینند که در راستای منافع مشترک آنها اقدام کنند و این اتحاد را به سامان رسانند.
بی تردید اتحاد سامان یافته از این ملت ها، قدرت اقتصادی و سیاسی بزرگی را بنیان خواهد گذاشت و در معادلات و داد و ستدهای سیاسی - اقتصادی قدرت های آینده جهان، نقش تعیین کننده و بسزائی خواهد داشت.
***
گفت و گوهای بغداد و انتظارات دوطرف
هوشنگ کردستانی
گفت و گوهای بغداد و انتظارات دوطرف
سه شنبه دوم مرداد - 24 ژوئیه 2007- دور دوم گفت و گوهای نمایندگان جمهوری اسلامی و دولت ایالت متحدة آمریکا در بغداد آغاز شد. حدسیّاتی که پیرامون رئوس گفت و گوها زده می شود، نگرانی ها و پرسش هایی را در مورد آینده جمهوری اسلامی میان ایرانیان آزادیخواه پدید آورده است.
پرسش هایی از این دست:
- چهارچوب گفت و گوها چیست؟ آیا - همانطور که آمریکا گفته است- تنها محدود به مسائل عراق می شود؟ آیا مسئله پرونده اتمی جمهوری اسلامی مورد بحث قرار خواهد گرفت؟ آیا جمهوری اسلامی خواست های آمریکا را خواهد پذیرفت؟ آیا آمریکا در مقابله با جمهوری اسلامی تغییر سیاست خواهد داد؟
می دانیم دولت بوش به پیشنهاد مشاوران خود (محافظه کاران جدید) اقدام به حمله به عراق نمود. حمله ای برای تسلط بیشتر بر منابع انرژی خاورمیانه و زیر نام سرنگونی صدام که حقوق بشر را در عراق پایمال کرده و مجهز به بمب های شیمیایی و جنگ افزار اتمی است و می تواند برای آینده خاورمیانه و دنیا خطرناک باشد.
جنگ باصدام حسین بیشتر از آنچه انتظار می رفت کوتاه بود. عدم مقاومت ارتش عراق و تسلط آسان ارتش آمریکا و متحدان آن بر این کشور این خوش باوری را میان سیاستمداران آمریکا پدید آورد که ماجرا بزودی فیصله خواهد یافت و با استقرار دولت قانونی (که از مسیر انتخابات آزاد در عراق به قدرت خواهد رسید) آمریکا نیروهای خود را از عراق بیرون خواهد برد.
پیش بینی ها درست در نیامد و آمریکا در مرداب عراق روز به روز بیشتر گرفتار آمد. هزینه های کمرشکن، کشته شدن نظامیان آمریکا از سویی و ادامة خونریزی ها، کــشته شدن هر روزة مردم بیگناه و عدم ثبات سیاسی و احتمال جنگ تمام عیار خانگی از سویی دیگر، آمریکا را در شرایط دشوار و حساسی قرار داده است. چنانچه نیروهای خود را از عراق بیرون بـَرَد باعث بی ثباتی بیشتر اوضاع عراق و منطقه خواهد شد. باقی ماندن نیز با عث گسترش مخالفت ها در میان مردم آمریکا و کنگره خواهد گردید.
اکنون دولت بوش دو راه پیش رو دارد، یا خارج کردن نیروهای خود از عراق که با بهم ریختگی اوضاع در عراق و منطقه و گسترش تروریسم همراه خواهد بود یا باقی ماندن که به شکست حزب جمهوری خواه در انتخابات آیندة ریاست جمهوری و نیز انتخابات میان دوره ای مجلس نمایندگان و سنا منجر خواهد شد.
می دانیم که از روز تأسیس کشور عراق تا پیش از حمله نظامی آمریکا و سرنگونی صدام، اقلیت سُنّی بر این کشور حکومت می کردند و استبداد شدیدی بر اکثریت شیعیان و نیز کُردها و سایر اقلیت ها اِعمال می نمودند.
پس از سقوط رژیم بعثی و برگزاری انتخابات، ریاست جمهوری نصیب کُردها شد و اکثریت مجلس به دست اکثریت شیعیان افتاد.
دو جریان از شرایط پدید آمده در عراق ناراضی اند، ُسنّی های عراقی و دولت های سُنّی مذهب عربی بویژه عربستان سعودی. ترورهای کوری که همه روزه در عراق اتفاق می افتد توسط سُنّی های تندروست که بی تردید از حمایت های مالی مراکز مالی عربی برخوردارند و شبه نظامیان شیعه نیز مورد پشتیبانی مالی و لجستیکی جمهوری اسلامی هستند.
ناآرامی های مهارناپذیر، بمب گذاری های پی در پی و عملیات انتخاری در عراق، سیاست مداران و نظامیان آمریکایی را به این نتیجه رسانده که بدون واگذارنمودن بخشی از قدرت به سُنّی ها نه اوضاع در عراق سامان می گیرد و نه کشورهای عربی راضی خواهند بود.
دولتمردان آمریکا کلید حل این معما را در دست سردمداران جمهوری اسلامی می بینند که با نفوذ معنوی، سیاسی و نظامی که بر شبهه نظامیان شیعه دارند قادر خواهند بود آنها را وادار به مصالحه و قبول واگذاری بخشی از قدرت به سُنّی ها نمایند (تا بدین ترتیب با راضی کردن سُنّی ها و نیز کشورهای عربی و آرام شدن اوضاع، آمریکا بتواند پیش از برگزاری انتخابات ریاست جمهوری (در نوامبر 2008) نیروهای خود را از عراق خارج ساخته و برگ برنده ای را که در دست دمکرات هاست از دستشان خارج سازد.
با توجه به پیشینة همکاری جمهوری اسلامی با آمریکا در مسئلة افغانستان، دولتمردان آمریکا این بار نیز امیدوارند برای حل معضل عراق از یاری سردمداران جمهوری اسلامی برخوردار شود.
پس از حملة هوایی آمریکا به افغانستان و عقب نشینی طالبان از این کشور، تنها نیروی سازمان یافته ای که سالها در برابر طالبان ایستادگی کرده بود ائتلاف شمال به رهبری احمد شاه مسعود بود. پس از فرار طالبان، ائتلاف شمال با وجود از دست دادن رهبر خود و با وجود مخالفت آمریکا، نخست در فرودگاه و سپس در شهر کابل مستقر شد. آمریکا راضی نبود که افغانستان زیر کنترل ائتلاف شمال باشد و برای آینده برنامه ای داشت که سران ائتلاف با آن موافق نبودند در چنان شرایطی، جمهوری اسلامی (که بزرگترین حمایت کننده مالی و نظامی ائتلاف شمال بود) به یاری آمریکا شتافت و سران ائتلاف را حاضر به پذیرش طرح آمریکا نمود.
مورد دیگر، هنگامی بود که اسماعیل خان حاکم هرات (که او نیز مورد حمایت جمهوری اسلامی بود) به مخالفت با انتخاب کرزای به ریاست جمهوری برخاست. این بار نیز سران جمهوری اسلامی در راستای همکاری و جلب رضایت آمریکا اسماعیل خان را ناگزیر به پذیرش ریاست جمهوری حامد کرزای نمودند.
اکنون با توجه به سابقة همکاری جمهوری اسلامی در افغانستان، آمریکا امیدوار است برای برون رفت از تنگنای عراق، بار دیگر از همکاری سران جمهوری اسلامی برخوردار شود.
منهدم شدن طالبان که دشمن جمهوری اسلامی بودند یکی از دلایل همکاری جمهوری اسلامی با آمریکا در افغانستان بود. دلیل دیگر آنکه سران جمهوری اسلامی از اینکه ایران دومین هدف یورش آمریکا باشد به شدت وحشت زده شده بودند، به همین روی برای نشان دادن حسن نیّت خود آماده هر نوع همکاری با آمریکا شدند.
شرایط امروز دنیا و خاورمیانه نسبت به زمان حملة آمریکا به افغانستان و عراق تغییر کرده و با توجه به تفاوت اساسی که میان افغانستان و عراق آنروز و ا مروز وجود دارد همکاری جمهوری اسلامی و آمریکا در عراق به همان راحتی در افغانستان نیست. جمهوری اسلامی دیگر نگران حملة نظامی آمریکا به ایران نیست، می داند که آمریکا در گرداب عراق و تا حدودی افغانستان گرفتار شده است.
با توجه به اکثریت شیعه و برخی از اقوام کُردِ نزدیک به سران اسلامی، اکنون جمهوری اسلامی در عراق دست بالا را دارد از این رو بدون گرفتن امتیازهای اساسی تن به همکاری و کنار آمدن با آمریکا نخواهد داد.
مهم ترین خواست سردمداران اسلامی بی شک تضمین بقای نظام آنهاست. به احتمال زیاد در برابر گرفتن چنین تضمینی، در مورد ادامة غنی سازی اورانیوم نیز حاضر خواهند شد پیشنهاد ها و شرایط آمریکا و اروپا را بپذیرند.
وظیفه اپوزیسیون و نقش مردم ایران در این میان چیست؟
اپوزیسیون ملی و آزادیخواه باید تأکید کند که در نبودِ یک نیروی قدرتمند (که افکار عمومی دنیا را متوجة وجود و حضور خود در صحنة سیاسی و اجتماعی ایران سازد) دنیا، به ویژه قدرتهای بزرگ، در مورد منافع ملی و برنامه های سیاسی- نظامی خود در ارتباط با ایران، با جمهوری اسلامی وارد گفتگو شده و کنار خواهد آمد.
نمی توان هم جمهوری اسلامی و ولایت فقیه را عامل تمام بدبختی های 28 ساله گذشته دانست و هم به یکی از جناح های درون حاکمیت (که خود را سرسپردة ولایت فقیه می دانند و برای بقای نظام در سرکوب میهن دوستان آزادیخواه تردید نمی کنند) دل بست و از آنها امید نجات داشت.
اکثریت ملّت ما- که مخالف استبداد مذهبی حاکم هستند و در این نظام همة هستی مالی و آزادیهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی خود را از دست داده اند - باید برای همیشه و قاطعانه به کلیت نظام جمهوری اسلامی پاسخ منفی بدهند، به جناح ها به چشم شرکاء جُرمِ حاکمیت اسلامی بنگرند و به وعده های دروغین و شعارهای عوام پسندانه آنها دل خوش ندارند تا دنیا متوجه شود که سران جمهوری اسلامی نمایندگان حقیقی ملت ایران نیستند و نمی توان و نباید در مواردی که پای منافع ملی و آیندة ایران در میان است با آنها وارد گفت و گو و داد و ستد سیاسی و اقتصادی گردد. **
گفت و گوهای بغداد و انتظارات دوطرف
سه شنبه دوم مرداد - 24 ژوئیه 2007- دور دوم گفت و گوهای نمایندگان جمهوری اسلامی و دولت ایالت متحدة آمریکا در بغداد آغاز شد. حدسیّاتی که پیرامون رئوس گفت و گوها زده می شود، نگرانی ها و پرسش هایی را در مورد آینده جمهوری اسلامی میان ایرانیان آزادیخواه پدید آورده است.
پرسش هایی از این دست:
- چهارچوب گفت و گوها چیست؟ آیا - همانطور که آمریکا گفته است- تنها محدود به مسائل عراق می شود؟ آیا مسئله پرونده اتمی جمهوری اسلامی مورد بحث قرار خواهد گرفت؟ آیا جمهوری اسلامی خواست های آمریکا را خواهد پذیرفت؟ آیا آمریکا در مقابله با جمهوری اسلامی تغییر سیاست خواهد داد؟
می دانیم دولت بوش به پیشنهاد مشاوران خود (محافظه کاران جدید) اقدام به حمله به عراق نمود. حمله ای برای تسلط بیشتر بر منابع انرژی خاورمیانه و زیر نام سرنگونی صدام که حقوق بشر را در عراق پایمال کرده و مجهز به بمب های شیمیایی و جنگ افزار اتمی است و می تواند برای آینده خاورمیانه و دنیا خطرناک باشد.
جنگ باصدام حسین بیشتر از آنچه انتظار می رفت کوتاه بود. عدم مقاومت ارتش عراق و تسلط آسان ارتش آمریکا و متحدان آن بر این کشور این خوش باوری را میان سیاستمداران آمریکا پدید آورد که ماجرا بزودی فیصله خواهد یافت و با استقرار دولت قانونی (که از مسیر انتخابات آزاد در عراق به قدرت خواهد رسید) آمریکا نیروهای خود را از عراق بیرون خواهد برد.
پیش بینی ها درست در نیامد و آمریکا در مرداب عراق روز به روز بیشتر گرفتار آمد. هزینه های کمرشکن، کشته شدن نظامیان آمریکا از سویی و ادامة خونریزی ها، کــشته شدن هر روزة مردم بیگناه و عدم ثبات سیاسی و احتمال جنگ تمام عیار خانگی از سویی دیگر، آمریکا را در شرایط دشوار و حساسی قرار داده است. چنانچه نیروهای خود را از عراق بیرون بـَرَد باعث بی ثباتی بیشتر اوضاع عراق و منطقه خواهد شد. باقی ماندن نیز با عث گسترش مخالفت ها در میان مردم آمریکا و کنگره خواهد گردید.
اکنون دولت بوش دو راه پیش رو دارد، یا خارج کردن نیروهای خود از عراق که با بهم ریختگی اوضاع در عراق و منطقه و گسترش تروریسم همراه خواهد بود یا باقی ماندن که به شکست حزب جمهوری خواه در انتخابات آیندة ریاست جمهوری و نیز انتخابات میان دوره ای مجلس نمایندگان و سنا منجر خواهد شد.
می دانیم که از روز تأسیس کشور عراق تا پیش از حمله نظامی آمریکا و سرنگونی صدام، اقلیت سُنّی بر این کشور حکومت می کردند و استبداد شدیدی بر اکثریت شیعیان و نیز کُردها و سایر اقلیت ها اِعمال می نمودند.
پس از سقوط رژیم بعثی و برگزاری انتخابات، ریاست جمهوری نصیب کُردها شد و اکثریت مجلس به دست اکثریت شیعیان افتاد.
دو جریان از شرایط پدید آمده در عراق ناراضی اند، ُسنّی های عراقی و دولت های سُنّی مذهب عربی بویژه عربستان سعودی. ترورهای کوری که همه روزه در عراق اتفاق می افتد توسط سُنّی های تندروست که بی تردید از حمایت های مالی مراکز مالی عربی برخوردارند و شبه نظامیان شیعه نیز مورد پشتیبانی مالی و لجستیکی جمهوری اسلامی هستند.
ناآرامی های مهارناپذیر، بمب گذاری های پی در پی و عملیات انتخاری در عراق، سیاست مداران و نظامیان آمریکایی را به این نتیجه رسانده که بدون واگذارنمودن بخشی از قدرت به سُنّی ها نه اوضاع در عراق سامان می گیرد و نه کشورهای عربی راضی خواهند بود.
دولتمردان آمریکا کلید حل این معما را در دست سردمداران جمهوری اسلامی می بینند که با نفوذ معنوی، سیاسی و نظامی که بر شبهه نظامیان شیعه دارند قادر خواهند بود آنها را وادار به مصالحه و قبول واگذاری بخشی از قدرت به سُنّی ها نمایند (تا بدین ترتیب با راضی کردن سُنّی ها و نیز کشورهای عربی و آرام شدن اوضاع، آمریکا بتواند پیش از برگزاری انتخابات ریاست جمهوری (در نوامبر 2008) نیروهای خود را از عراق خارج ساخته و برگ برنده ای را که در دست دمکرات هاست از دستشان خارج سازد.
با توجه به پیشینة همکاری جمهوری اسلامی با آمریکا در مسئلة افغانستان، دولتمردان آمریکا این بار نیز امیدوارند برای حل معضل عراق از یاری سردمداران جمهوری اسلامی برخوردار شود.
پس از حملة هوایی آمریکا به افغانستان و عقب نشینی طالبان از این کشور، تنها نیروی سازمان یافته ای که سالها در برابر طالبان ایستادگی کرده بود ائتلاف شمال به رهبری احمد شاه مسعود بود. پس از فرار طالبان، ائتلاف شمال با وجود از دست دادن رهبر خود و با وجود مخالفت آمریکا، نخست در فرودگاه و سپس در شهر کابل مستقر شد. آمریکا راضی نبود که افغانستان زیر کنترل ائتلاف شمال باشد و برای آینده برنامه ای داشت که سران ائتلاف با آن موافق نبودند در چنان شرایطی، جمهوری اسلامی (که بزرگترین حمایت کننده مالی و نظامی ائتلاف شمال بود) به یاری آمریکا شتافت و سران ائتلاف را حاضر به پذیرش طرح آمریکا نمود.
مورد دیگر، هنگامی بود که اسماعیل خان حاکم هرات (که او نیز مورد حمایت جمهوری اسلامی بود) به مخالفت با انتخاب کرزای به ریاست جمهوری برخاست. این بار نیز سران جمهوری اسلامی در راستای همکاری و جلب رضایت آمریکا اسماعیل خان را ناگزیر به پذیرش ریاست جمهوری حامد کرزای نمودند.
اکنون با توجه به سابقة همکاری جمهوری اسلامی در افغانستان، آمریکا امیدوار است برای برون رفت از تنگنای عراق، بار دیگر از همکاری سران جمهوری اسلامی برخوردار شود.
منهدم شدن طالبان که دشمن جمهوری اسلامی بودند یکی از دلایل همکاری جمهوری اسلامی با آمریکا در افغانستان بود. دلیل دیگر آنکه سران جمهوری اسلامی از اینکه ایران دومین هدف یورش آمریکا باشد به شدت وحشت زده شده بودند، به همین روی برای نشان دادن حسن نیّت خود آماده هر نوع همکاری با آمریکا شدند.
شرایط امروز دنیا و خاورمیانه نسبت به زمان حملة آمریکا به افغانستان و عراق تغییر کرده و با توجه به تفاوت اساسی که میان افغانستان و عراق آنروز و ا مروز وجود دارد همکاری جمهوری اسلامی و آمریکا در عراق به همان راحتی در افغانستان نیست. جمهوری اسلامی دیگر نگران حملة نظامی آمریکا به ایران نیست، می داند که آمریکا در گرداب عراق و تا حدودی افغانستان گرفتار شده است.
با توجه به اکثریت شیعه و برخی از اقوام کُردِ نزدیک به سران اسلامی، اکنون جمهوری اسلامی در عراق دست بالا را دارد از این رو بدون گرفتن امتیازهای اساسی تن به همکاری و کنار آمدن با آمریکا نخواهد داد.
مهم ترین خواست سردمداران اسلامی بی شک تضمین بقای نظام آنهاست. به احتمال زیاد در برابر گرفتن چنین تضمینی، در مورد ادامة غنی سازی اورانیوم نیز حاضر خواهند شد پیشنهاد ها و شرایط آمریکا و اروپا را بپذیرند.
وظیفه اپوزیسیون و نقش مردم ایران در این میان چیست؟
اپوزیسیون ملی و آزادیخواه باید تأکید کند که در نبودِ یک نیروی قدرتمند (که افکار عمومی دنیا را متوجة وجود و حضور خود در صحنة سیاسی و اجتماعی ایران سازد) دنیا، به ویژه قدرتهای بزرگ، در مورد منافع ملی و برنامه های سیاسی- نظامی خود در ارتباط با ایران، با جمهوری اسلامی وارد گفتگو شده و کنار خواهد آمد.
نمی توان هم جمهوری اسلامی و ولایت فقیه را عامل تمام بدبختی های 28 ساله گذشته دانست و هم به یکی از جناح های درون حاکمیت (که خود را سرسپردة ولایت فقیه می دانند و برای بقای نظام در سرکوب میهن دوستان آزادیخواه تردید نمی کنند) دل بست و از آنها امید نجات داشت.
اکثریت ملّت ما- که مخالف استبداد مذهبی حاکم هستند و در این نظام همة هستی مالی و آزادیهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی خود را از دست داده اند - باید برای همیشه و قاطعانه به کلیت نظام جمهوری اسلامی پاسخ منفی بدهند، به جناح ها به چشم شرکاء جُرمِ حاکمیت اسلامی بنگرند و به وعده های دروغین و شعارهای عوام پسندانه آنها دل خوش ندارند تا دنیا متوجه شود که سران جمهوری اسلامی نمایندگان حقیقی ملت ایران نیستند و نمی توان و نباید در مواردی که پای منافع ملی و آیندة ایران در میان است با آنها وارد گفت و گو و داد و ستد سیاسی و اقتصادی گردد. **
۱۳۸۷ مهر ۲۱, یکشنبه
برگزاری جشن مهرگان در استکهُلم- سوئد
برگزاری جشن مهرگان در استکهُلم- سوئد
برگزاری جشن مهرگان در استکهُلم- سوئدروز شنبه چهارم اکتبر، جبهة ملی در سوئد، طبق روال همه ساله آئین مهرگان را در محل جبهة ملی در استکهُلم برگزار کرد.
در این جشن که با استقبال ایرانیان مقیم استکهُلم روبرو شد، شماری از هم میهنان از جمله، مسئولان جبهة ملی در سوئد، اعضاء شورا، هواداران و دوستداران جبهة ملی در سوئد شرکت کرده بودند.
این مراسم طبق برنامه قبلی اعلام شده از ساعت 6 بعد از ظهر آغاز گردید.
سخنرانان در این جشن عبارت بودند از: آقایان عباس شمسا و علی صادقی که پیرامون تاریخچة جشن مهرگان و چگونگی پدید آمدن و استمرار آن تا امروز مطالبی بیان کردند که مورد توجه قرار گرفت.
سپس اشعاری از لسان الغیب حافظ خوانده شد.
این مراسم پس از صرف شام با شادی و شادمانی تا پاسی از شب ادامه داشت
مسئول تشکیلات فرهنگی جبهة ملی در سوئد
عباس آهوچشم
۱۳۸۷ شهریور ۲۸, پنجشنبه
پاینده ایران
پاینده ایران
ای آفریدگار پاک ترا پرستش می کنم و از تو یاری می جویم
یورش ددمنشانه روسیه به کشور مستقل گرجستان را محکوم می کنیم
هم میهنان:
یک بار دیگر استعمار خود نمایی کرد و یکپارچگی وآزادی ملتی را پایمال نمود، تاریخ روابط روسیه و همسایگانش سرشار از تجاوز، دورنگی و دشمنی های پنهان و پیدای دولت همسایه آزار روسیه بوده است.
روش اخیر این دولت در مورد تحریم های اقتصادی ایران با وجود میلیاردها دلار داد و ستد تجاری و همچنین نظامی کردن دریاچة مازندران علی رغم مفاد قراردادهای ایران و روسیة شوروی یا درنگِ شک برانگیز در راه اندازی نیروگاهِ عقب افتاده از نظر علمی و فنی همگی مؤید بی ثباتی این دولت در دوستی با همسایگان و ثبات در دشمنی با ایشان است، امروز نیز دولت متجاوز روسیه پس از چچن گوشه دیگری از قفقاز (گرجستان) را به زیر چکمة نظامیان خویش کشیده است.
در زمانی که بلوک شرق فرو پاشید امید آن می رفت که دیگر بهانة مداخله نیروهای بیگانه در سرنوشت ملت ها از بین رفته است اما استعمار این بار در لباس نو به میدان آمد و اولین گام را در بالکان برداشت با زنده کردن دشمنی های فراموش شده وتبدیل تفاوت ها به اختلاف. اکنون نیز روس ها در صدد برآمده اند ضربه ای را که گمان می کنند در بالکان خورده اند در گرجستان جبران کنند. و بهانه را نیز ندانم کاری زمامداران گرجستان به دست ایشان داده است.
حزب ملت ایران که همواره دغدغة سرنوشتِ باشندگان در حوزة فرهنگی ایران را داشته و دارد، ضمن محکوم کردن رویة جنایت باری که روس ها در گرجستان در پیش گرفته اند از مردم گرجستان (از گرج، آلان و اوستیایی) می خواهد که تجربة تجزیة از ایران را به یاد آورند و آگاه باشند تنها همبستگی و توجه به برطرف کردن کمبودها و کوشش در همگراییِ بیشتر است که می تواند سعادت اشان را درپی داشته باشد. نه اتکا به قدرت های توسعه طلب منطقه ای و فرامنطقه ای.
حزب ملت ایران در این زمان لازم می داند عواقب شوم اتکا به قدرت های خارجی را به دلبستگان به نیات خیرِ بیگانگان! هشدار دهد. برای ایستادگی در برابر زورگویی های بیگانه و خودی نباید خود را وامدار بیگانگان کرد. چرا که تنها قدرتی که توانِ ایستادگی در برابر و پیروزی بر تمامی مشکلات را دارد، قدرت بی پایان ملت هاست.
ما از تمامی ملتهای دربند استبداد و گرفتارِ آزمندی قدرت های استعماری می خواهیم به توانایی های خود تکیه نمایند و با ادامة مبارزه آزادیخواهانه تا استقرار حکومتی مردم سالار و کوتاه کردن دست اجانب داخلی وخارجی از سرزمین خود شاهد پیروزی و سرافرازی ملت و کشور خود باشند.
احترام به حقوق بین الملل وظیفة تمام کشورهاست
پیروز باد ملت ایران
بر قرار باد جبهه همبستگی ملی برای مردمسالاری
دبیر خانه حزب ملت ایران، تهران- 29 امرداد 1387 خور شیدی
باور به اصول و هدفهای جبهه ملی ایران
در نیمه دوم خردادماه سال 1387 با انتشار مطالبی غیرواقعی در یکی از رسانه های بیگانه که برنامه های گسترده رادیو و تلویزیونی به زبان فارسی دارد و به دلیل سانسور صاحبان قدرت در ایران گروهی از مردم خبرها را در آن رسانه جستجو می کنند، جبهه ملی ایران مصلحت در آن دید که با هشداری قاطع به بسیاری از پراکنده گویی ها پایان بخشد و از ایجاد شایعات پیشگیری بعمل آورد. ولی این بهانه ای شد که مخالفان جبهه ملی ایران که از مدتها قبل خود را برای ورود به چنین صحنه ای آماده کرده بودند به نوشتن مقالاتی در بعضی از سایت های اینترنتی و استفاده از سایر وسایل ارتباط جمعی اقدام کنند. آنان می خواستند جبهه ملی را که برای حفظ تمامیت ارضی و استقرار حاکمیت ملت و استقلال ایران زمین و فراتر از آن برای رسیدن به آزادی و دموکراسی دهه های متوالی است که با شناخت واقع بینانه مسائل سیاسی و اجتماعی در صحنه سیاست ایران حضوری آشکار دارد بگونه ای معرفی کنند که امید به جبهه ملی بستن خطاست. ولی غافل از آنکه برخورد منطقی و خردورزانه جبهه ملی با وجوه متفاوت مسائل سیاسی و اجتماعی از این سازمان ملی چهره ای متعادل، آینده نگر و مورد قبول اکثریت بزرگی از ملت ایران را ساخته است. آنان بر آن بودند خود را مشیر و مشار این جبهه معرفی کنند تا شاید در فرصتی که برایشان مهیا می کنند به موازات جبهه ملی ایران و اندیشه های روشن و شفافش آنچه در ذهن دارند ولی با اندیشه های جبهه ملی ناهمگون است نظرات جبهه ملی اعلام نمایند. اگر این تحرکات و اقدامات آگاهانه بوده است برخلاف خط مشی جبهه ملی و مصالح ملی مردم ایرانست و اگر از روی ناآگاهی صورت گرفته بدون تأمل باید متوقف شودتا از ایجاد تردید میان مردم ایران بکاهد. جبهه ملی ایران به نیروی ملت ایران متکی است و وابستگی به هیچ بیگانه ای را برای طرفداران آزادی و دموکراسی بر نمی تابد. جبهه ملی ایران سازمانی است مترقی و متکی به اصول دموکراسی و در عین حال برای بقای سازمانی حداقل هایی را که در یک جبهه باید مورد نظر باشد ضروری می شمارد. آنانکه خود را عضو جبهه ملی ایران می دانند باید به همه اصول و اهداف جبهه ملی معتقد باشند. جبهه ملی هیچگاه سازمانی پنهانی نبوده و نیست، اما اگر مطالبی را باید از طریق مصاحبه و اطلاعیه به آگاهی همگان رساند و یا چه کس و چه کسانی در اعلام نظریات رسمی جبهه ملی مسئولیت دارند از ابتدایی ترین اصول تشکیلاتی است که عدم رعایت آن انسجام سازمانی را سست می کند. البته امکان برخورد عقاید و آراء دربارة مسائل روز و گفتگو درباره استراتژی و تاکتیک های لازم در جبهه ملی ایران همیشه وجود دارد ولی به طور قطع بر مبنای اصول هفتگانه مصوب پلنوم آبان ماه سال 1382 می تواند باشد نه جدایِ از آن. همانطور که هیئت های رهبری و اجرایی جبهه ملی با هشداری به موقع به بعضی از تحرکات ویرانگر اشاره کردند نباید اجازه داده شود که مخالفین هدفها و اصول مورد نظر جبهه ملی بحث هایی را به میان یاران جبهه ملی توسعه دهند تا جبهه ملی را که برای استقرار حاکمیت ملی و آزادی و دموکراسی به وجود آمده و سالها در این راه مبارزه کرده است در حرکت و موضع گیری هایش دچار نقصان نمایند. جبهه ملی ایران خواستار ایجاد و استمرار هماهنگی همه نیروهای ملی معتقد به آزادی و دمکراسی است و وفاداران به راه جبهه ملی باید در این راستا کوشا باشند
ای آفریدگار پاک ترا پرستش می کنم و از تو یاری می جویم
یورش ددمنشانه روسیه به کشور مستقل گرجستان را محکوم می کنیم
هم میهنان:
یک بار دیگر استعمار خود نمایی کرد و یکپارچگی وآزادی ملتی را پایمال نمود، تاریخ روابط روسیه و همسایگانش سرشار از تجاوز، دورنگی و دشمنی های پنهان و پیدای دولت همسایه آزار روسیه بوده است.
روش اخیر این دولت در مورد تحریم های اقتصادی ایران با وجود میلیاردها دلار داد و ستد تجاری و همچنین نظامی کردن دریاچة مازندران علی رغم مفاد قراردادهای ایران و روسیة شوروی یا درنگِ شک برانگیز در راه اندازی نیروگاهِ عقب افتاده از نظر علمی و فنی همگی مؤید بی ثباتی این دولت در دوستی با همسایگان و ثبات در دشمنی با ایشان است، امروز نیز دولت متجاوز روسیه پس از چچن گوشه دیگری از قفقاز (گرجستان) را به زیر چکمة نظامیان خویش کشیده است.
در زمانی که بلوک شرق فرو پاشید امید آن می رفت که دیگر بهانة مداخله نیروهای بیگانه در سرنوشت ملت ها از بین رفته است اما استعمار این بار در لباس نو به میدان آمد و اولین گام را در بالکان برداشت با زنده کردن دشمنی های فراموش شده وتبدیل تفاوت ها به اختلاف. اکنون نیز روس ها در صدد برآمده اند ضربه ای را که گمان می کنند در بالکان خورده اند در گرجستان جبران کنند. و بهانه را نیز ندانم کاری زمامداران گرجستان به دست ایشان داده است.
حزب ملت ایران که همواره دغدغة سرنوشتِ باشندگان در حوزة فرهنگی ایران را داشته و دارد، ضمن محکوم کردن رویة جنایت باری که روس ها در گرجستان در پیش گرفته اند از مردم گرجستان (از گرج، آلان و اوستیایی) می خواهد که تجربة تجزیة از ایران را به یاد آورند و آگاه باشند تنها همبستگی و توجه به برطرف کردن کمبودها و کوشش در همگراییِ بیشتر است که می تواند سعادت اشان را درپی داشته باشد. نه اتکا به قدرت های توسعه طلب منطقه ای و فرامنطقه ای.
حزب ملت ایران در این زمان لازم می داند عواقب شوم اتکا به قدرت های خارجی را به دلبستگان به نیات خیرِ بیگانگان! هشدار دهد. برای ایستادگی در برابر زورگویی های بیگانه و خودی نباید خود را وامدار بیگانگان کرد. چرا که تنها قدرتی که توانِ ایستادگی در برابر و پیروزی بر تمامی مشکلات را دارد، قدرت بی پایان ملت هاست.
ما از تمامی ملتهای دربند استبداد و گرفتارِ آزمندی قدرت های استعماری می خواهیم به توانایی های خود تکیه نمایند و با ادامة مبارزه آزادیخواهانه تا استقرار حکومتی مردم سالار و کوتاه کردن دست اجانب داخلی وخارجی از سرزمین خود شاهد پیروزی و سرافرازی ملت و کشور خود باشند.
احترام به حقوق بین الملل وظیفة تمام کشورهاست
پیروز باد ملت ایران
بر قرار باد جبهه همبستگی ملی برای مردمسالاری
دبیر خانه حزب ملت ایران، تهران- 29 امرداد 1387 خور شیدی
باور به اصول و هدفهای جبهه ملی ایران
در نیمه دوم خردادماه سال 1387 با انتشار مطالبی غیرواقعی در یکی از رسانه های بیگانه که برنامه های گسترده رادیو و تلویزیونی به زبان فارسی دارد و به دلیل سانسور صاحبان قدرت در ایران گروهی از مردم خبرها را در آن رسانه جستجو می کنند، جبهه ملی ایران مصلحت در آن دید که با هشداری قاطع به بسیاری از پراکنده گویی ها پایان بخشد و از ایجاد شایعات پیشگیری بعمل آورد. ولی این بهانه ای شد که مخالفان جبهه ملی ایران که از مدتها قبل خود را برای ورود به چنین صحنه ای آماده کرده بودند به نوشتن مقالاتی در بعضی از سایت های اینترنتی و استفاده از سایر وسایل ارتباط جمعی اقدام کنند. آنان می خواستند جبهه ملی را که برای حفظ تمامیت ارضی و استقرار حاکمیت ملت و استقلال ایران زمین و فراتر از آن برای رسیدن به آزادی و دموکراسی دهه های متوالی است که با شناخت واقع بینانه مسائل سیاسی و اجتماعی در صحنه سیاست ایران حضوری آشکار دارد بگونه ای معرفی کنند که امید به جبهه ملی بستن خطاست. ولی غافل از آنکه برخورد منطقی و خردورزانه جبهه ملی با وجوه متفاوت مسائل سیاسی و اجتماعی از این سازمان ملی چهره ای متعادل، آینده نگر و مورد قبول اکثریت بزرگی از ملت ایران را ساخته است. آنان بر آن بودند خود را مشیر و مشار این جبهه معرفی کنند تا شاید در فرصتی که برایشان مهیا می کنند به موازات جبهه ملی ایران و اندیشه های روشن و شفافش آنچه در ذهن دارند ولی با اندیشه های جبهه ملی ناهمگون است نظرات جبهه ملی اعلام نمایند. اگر این تحرکات و اقدامات آگاهانه بوده است برخلاف خط مشی جبهه ملی و مصالح ملی مردم ایرانست و اگر از روی ناآگاهی صورت گرفته بدون تأمل باید متوقف شودتا از ایجاد تردید میان مردم ایران بکاهد. جبهه ملی ایران به نیروی ملت ایران متکی است و وابستگی به هیچ بیگانه ای را برای طرفداران آزادی و دموکراسی بر نمی تابد. جبهه ملی ایران سازمانی است مترقی و متکی به اصول دموکراسی و در عین حال برای بقای سازمانی حداقل هایی را که در یک جبهه باید مورد نظر باشد ضروری می شمارد. آنانکه خود را عضو جبهه ملی ایران می دانند باید به همه اصول و اهداف جبهه ملی معتقد باشند. جبهه ملی هیچگاه سازمانی پنهانی نبوده و نیست، اما اگر مطالبی را باید از طریق مصاحبه و اطلاعیه به آگاهی همگان رساند و یا چه کس و چه کسانی در اعلام نظریات رسمی جبهه ملی مسئولیت دارند از ابتدایی ترین اصول تشکیلاتی است که عدم رعایت آن انسجام سازمانی را سست می کند. البته امکان برخورد عقاید و آراء دربارة مسائل روز و گفتگو درباره استراتژی و تاکتیک های لازم در جبهه ملی ایران همیشه وجود دارد ولی به طور قطع بر مبنای اصول هفتگانه مصوب پلنوم آبان ماه سال 1382 می تواند باشد نه جدایِ از آن. همانطور که هیئت های رهبری و اجرایی جبهه ملی با هشداری به موقع به بعضی از تحرکات ویرانگر اشاره کردند نباید اجازه داده شود که مخالفین هدفها و اصول مورد نظر جبهه ملی بحث هایی را به میان یاران جبهه ملی توسعه دهند تا جبهه ملی را که برای استقرار حاکمیت ملی و آزادی و دموکراسی به وجود آمده و سالها در این راه مبارزه کرده است در حرکت و موضع گیری هایش دچار نقصان نمایند. جبهه ملی ایران خواستار ایجاد و استمرار هماهنگی همه نیروهای ملی معتقد به آزادی و دمکراسی است و وفاداران به راه جبهه ملی باید در این راستا کوشا باشند
اشتراک در:
پستها (Atom)