نیاز جامعۀ امروز ایران به یک سردار ملی بقیه از ص 2
موقعیت که مردم روی آن صحه بگذارند خیلی فاصله است.
همانطور که همه ما می دانیم، فضای سیاسی و اجتماعی حاکم بر ایران در حال حاضر غیر عادی و فاقد هرگونه آزادی و اصول مدیریت صحیح برای اداره جامعه ایران می باشد.
این کلاف سر در گم و ویروسی که عمیقاً در بند بند تن این وطن رسوخ کرده به این آسانی ها از بین نخواهد رفت، مگر اینکه فعالین سیاسی مبارز و دلسوز وطن، تحت رهبری یک مدیریت صحیح همّت کرده و به پا خیزند و دست از این همه حرف و وعده بدون محتوی بردارند.
انتخاب شیوۀ مبارزاتی که تا کنون به صورت از هم گسیخته انجام گرفته بیشتر به یک داروی مسکن کاذب شباهت داشته تا به یک راه کار مؤثر. به همین خاطر هم تا امروز موفق به معالجه قطعی این مریض لبِ موت که وطن ما ایران است، نشده ایم.
دلیل اینکه تیتر "نیاز روز افزون جامعه امروز ایران به یک سردار ملی" را برای این مقاله انتخاب کرده ام بدبینی و ناامیدی روزافزون مردم از نحوۀ کار و فعالیت های گروه های سیاسی است که بیشتر متوجۀ ضعف و کمبود مدیریت و رهبری می شود که تا کنون نه تنها نتوانسته پاسخگوی خواست های مردم که یکی از موارد آن ایجاد همبستگی مابین نیروهای ملی بوده باشد، بلکه بعلت ازهم گسیختگی این نیروها که از فقدان رهبری ناشی می شود، بیشتر باعث تداوم حکومت جمهوری اسلامی شده. سردار ملی با توجه به خصوصیاتش از جاذبۀ خاصی برخوردار است که می تواند در زمینۀ گردهمائی و همبستگی نیروهای ملی نقش بسزائی ایفا نماید.
همانطور که همه می دانیم پس از رُخداد انقلاب، سیستم حکومت جمهوری اسلامی بر ایران حاکم شد که ۳۰ سال از عمر آن می گذرد و هنوز هم ادامه دارد. در طول این سالها بارها شخصیت هائی در صحنه سیاسی پیدا شدند که مدعی و قصد رهبری مخالفین حکومت را در سر داشتند، ولی به مرور دیدیم که یکی پس از دیگری، یا مثل زنده یاد شاپور بختیار که به قتل رسید و یا شادروان دکتر احمد مدنی که به رحمت ایزدی پیوست و یا اینکه به دلایلی دیگر موقعیتشان را از دست داده و از صحنه خارج شدند.
یکی از دلایلی که مدعیان رهبری اپوزیسیون موفق نشدند به آن جایگاه لازمه راه پیدا کنند، رابطه خیلی نزدیک و آلودگی با بیگانگان بود که متأسفانه هنوز هم بدون توجه به اثرات منفی این دوستی های یک جانبه و بدون توجه به منافع مردم ایران - که بیشتر جنبه ارباب و رعیت دارد- ادامه داده و ترجیح می دهند بجای شخصیت های ملی با عوامل بیگانه به شور و مشورت بپردازند، در صورتیکه تجربه نشان داده دولت های بیگانه به چیزی که توجه ندارند منافع ملت های غیر خودی می باشد.
متأسفانه هنوز که هنوز است در میان اپوزیسیون فردی که از هر نظر قابلیت و مشخصات یک سردار ملی و لایق بعهده گرفتن رهبری اپوزیسیون را داشته باشد مشاهده نشده.
حدود ٢۹ سال پیش که هنوز مدت کوتاهی بود که از تغییر رژیم گذشته بود، شاهزاده رضا پهلوی اعلام پادشاهی کردند و بلافاصله از طرف هوادارانشان بنام رضا شاه دوم نامیده شدند که جامعه ایران نسبت به این حرکت عکس العملهائی متفاوت نشان داد.
از آن تاریخ تا به امروز، شاهزاده بدون توجه به چند تنی دیگر از مدعیان رهبری به فعالیت پرداختند و هر چند گاهی از طریق رسانه ها نظریات و برداشت ها و برنامه هایشان را نسبت به موقعیت ایران و مردم آن طی سخنرانی های متعدد و یا نگارش مقاله و نشر کتاب بیان می داشته اند و تاکنون از این طریق توانسته اند تا حدودی رابطۀ خودشان را با مردم حفظ نمایند.
در این مورد تعدادی از شخصیت های اپوزیسیون که متعلق به گروه ها و ایدئولوژی های مختلف از جمله پادشاهی پارلمانی و جمهوری دموکراسی هستند، اعلام آمادگی نمودند که بدون هیچگونه تعصبی به نوع نظام مورد نظرشان و تنها بخاطر نجات مردم ایران، شاهزاده رضا پهلوی را که شخص موجهی برای به ثمر رساندن این هدف حیاتی تشخیص می دهند به اتفاق آراء برای احراز سمت مدیریت این حرکت انتخاب نمودند.
برای رسمیت پیدا کردن این همکاری که محدود به مقطع اول مبارزات ما تا برکناری حکومت فعلی بود، الزاماً همه پنج نفر حاضرین در جلسه از جمله نگارنده به اضافه شخص شاهزاده و جناب آقای احمد اویسی که بنام شاهد در جلسه حضور داشتند، زیر میثاق نامه را که حاوی چگونگی راه کار نجات ملت ایران و نحوه همکاری این گروه به مدیریت شاهزاده رضا پهلوی بود امضاء کردند و کار این گروه رسمیت پیدا کرد و قرار شد که بصورت جدی و با احساس مسئولیت بسیار به صحنه کارزار وارد شده و بقول معروف با تمام وجودمان بزنیم به قلب لشگر دشمن.
متأسفانه اقدام به اینکار که توأم با خوشحالی و امید بود مدت کوتاهی بیشتر دوام نیاورد و تمام این زحمات و عهد و پیمان ها به فراموشی سپرده شد. حدود دو سال دیگر به زندگی در غربت اضافه شد. هر روز که می گذرد در میان اپوزیسیون و غربت نشینان یأس و ناامیدی بیشتر رسوخ پیدا می کند. تا آنجا که از اعتماد مردم نسبت به اپوزیسیون دیگر چیزی باقی نمانده و همه نسبت به یکدیگر بدبین هستند.
به عقیده نگارنده و خیلی از پیش کسوتان سیاسی، اشتباه بزرگی که شاهزاده در این سی سال گذشته مرتکب شده اند این بوده که بجای اینکه بیایند در نقش یک سردار ملی وارد گود سیاست شوند رُل یک شاه بی تاج و تخت را بازی کرده اند که در اطاق انتظار نشسته و منتظر این هستند که نوبتشان شود و صدایشان بزنند و بگویند که همه چیز مهیاست، تشریف بیاورید در مراسم تاج گذاری شرکت کنید. ولی متأسفانه دست یابی به این خواست ها آنچنان که بعضی ها تصور می کنند به این سادگی ها نیست.
مسائل ایران پیچیده تر از این حرفهاست. رسوخ پیدا کردن به فضای رعب و وحشت حاکم بر ایران و نجات مردم
بقیه در ص
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر