هوشنگ کُردستانی
بحران در خاورمیانة غربی
حدود سه هفته است که ارتش اسرائیل حملات گسترده ای را به کشور لبنان آغاز کرده که در اثر آن افزون بر مناطق نظامی حزب الله، بسیاری از مناطق غیرنظامی آن کشور نیز در هم کوبیده شده و شمار زیادی از مردم بیگناه در اثر آن جان باخته اند. حزب الله نیز متقابلاً با موشکهایی که گفته می شود جمهوری اسلامی در اختیارشان گذارده است، مناطق مسکونی شمال اسرائیل به ویژه شهر حیفا، سومین شهر بزرگ اسرائیل را مورد حمله قرار داده که در اثر آن شماری از مردم غیر نظامی اسرائیل جان خود را از دست داده اند. پیرامون این حمله که آنرا ششمین جنگ میان اسرائیل و اعراب می توان به حساب آورد، دیدگاه متفاوت و متضاد وجود دارد.
نخست، دیدگاهی است که این اقدام را برای اسرائیل دفاع مشروع می نامد. دوم، دیدگاهی که خرابی ها، ویرانی های پدید آمده و کشته شدن مردم بیگناه را غیر قابل قبول توجیه می کند.
پیرامون شروع این درگیری ها، حزب الله مدعی است که هشت تن از نظامیان اسرائیل وارد منطقه متعلق به آنها شده و حزب الله شش تن از آنان را کشته و دو تن را به گروگان گرفته است.
اسرائیل، اما ادعا می کند که این شبه نظامیان حزب الله بودند که وارد خاک اسرائیل شده، شش نظامی را کشته و دو تن دیگر را به گروگان گرفته و همراه خود برده اند.
حال چنانچه هر کدام از این ادعاها را درست فرض کنیم، تفسیر این رویداد و نتایج مورد انتظار از آن با هم فرق می کند. اکر ادعای اسرائیل درست باشد که شبهه نظامیان حزب الله وارد اسرائیل شده اند، باید بر این باور بود، حزب الله که از جانب سردمـداران جمهوری اسـلامیتأمین مالی می شود برای اسرائیل دام گسترده تا نخست ارتش اسرائیل را وارد لبنان کرده و او را گرفتار سازد. سپس با ایجاد یک بحران بزرگ منطقه ای توجه افکار عمومی مردم جهان را از پرونده هسته ای جمهوری اسلامی بسوی رویدادهای لبنان منحرف کرده و آنرا دست کم برای مدتی از دستور کارشورای امنیت سازمان ملل خارج سازد، ضمن آنکه با ایجاد این درگیری، توده های مردم مسلمان و به ویژه اعراب را بر علیه اسرائیل شورانده و جمهوری اسلامی را به عنوان تنها حامی مردم فلسطین و حزب الله لبنان مطرح نماید.
این امکان وجود دارد که اسرائیل که در برآورد قدرت تسلیحاتی حزب الله دچار اشتباه محاسبه شده باشد، دانسته یا نادانسته در این دام افتاده باشد. اگر ادعای حزب الله درست فرض شود، مسئله بطور کلی فرق می کند. در آن صورت می توان حدس زد که جنگ اسرائیل با لبنان، ابعاد گسترده تری یافته و پای سوریه و شاید ایران هم به میان کشیده شود.
کمک های نظامی و تسلیحاتی آمریکا به ارتش اسرائیل، وتو قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل پیرامون آتش بس فوری، توسط این کشور، برخی از فعل و انفعالات نظامی واحدهای ارتش آمریکا مستقر در امارت نشین های جنوب خلیج فارس و موضع گیری جمهوری اسلامی - در اینکه به حمایت حزب الله وارد جنگ نخواهد شد - همه را شاید بتوان در این راستا توجیه کرد.
چنانچه حزب الله با نفوذ در خاک اسرائیل، باعث آغاز این جنگ شده باشد، بی شک اسرائیل در دامی که حزب الله برایش گسترده افتاده است.
برای آنکه واکنش خشن نظامی اسرائیل به ویژه به بخش های شمالی لبنان و در هم کوبیدن مراکز غیرنظامی و کشتار مردم بیگناه که شاید خود مخالف حزب الله بوده اند، واکنش های تندی در میان کشورهای مختلف و شورای امنیت سازمان ملل پدید آورده است.
در واقع کشتار مردم غیرنظامی لبنان توسط ارتش اسرائیل همانند کشته شدن مردم بیگناه اسرائیل بدست چریک های انتحاری از دید انسانی قابل توجه و قبول نیست.
همین حملات گسترده و گاه بی دلیل، باعث شد که آخوندی بنام شیخ فضل الله اکنون قهرمان بسیاری از مردم مسلمان و عرب گردد.
اما نگرش من نسبت به مسئله اسرائیل و فلسطین و خاورمیانه عربی همواره این بوده و هست که تا هنگامی که طبق قطعنامه سال 1948 سازمان ملل دراین سرزمین دو کشور و دو ملت یهود و مسلمان به وجود نیاید، خاورمیانه عربی رو به صلح و آرامش نخواهد رفت.
از این دیدگاه من با موضع اسحاق رابین، شیمون پرز و بسیاری سیاستمداران و روشنفکران و نیـز بخش بزرگـی از مردم اسرائیل موافق هستم که در پی یافتن راه کار اجرای قطعنامه سازمان ملل بوده و هستند.
اصولاً در شرایط نه جنگ و نه صلح میان دو ملت، همواره تندروترین و بی منطق ترین افراد، در هر دو کشور قدرت را در دست می گیرند و به آتش جنگ و دشمنی دامن می زنند.
باید پذیرفت که در شرایط کنونی دنیا «زور» کاربرد و کارایی را که در گذشته از آن برخوردار بود از دست داده است. در سده بیست و یکم اختلاف ملی و مرزی را نه با «زور» که با گفت و شنود صادقانه می توان حل و فصل کرد.
عدم اجراء این قطعنامه و عدم تشکیل دولت فلسطین، این امکان را به سردمداران جمهوری اسلامی می دهد تا به حزب الله و گروه های تندرو فلسطینی کمک مالی کرده و با دامن زدن به آتش اختلاف در منطقه، افکار مردم ایران را از گرفتاریهای و تنگناهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی داخلی به مسایل خارجی معطوف دارد.
در ایران زیر سلطه جمهوری اسلامی به جای آنکه درآمد سرشار نفت و گاز صرف ایجاد کارخانه و واحدهای تولیدی، طرحهای آبادانی و سازندگی، گسترش شبکه های راه و راه آهن، ایجاد کار، رفع بیکاری و ایجاد زیرساختهای اقتصادی شود، بخش مهمی از آن توسط آخوندها و وابستگان آنها مورد سوءاستفاده قرار می گیرد و بخش مهم دیگری از آن مصروف کمک به جریانهای تندرو اسلامی در کشورهای دیگر می گردد. شاید بد نباشد یادآور شویم که وزیر کار جمهوری اسلامی اخیراً اعلام کرده در چهار ماه گذشته تعداد 320 هزار تن از کارگران بیکار شده اند. یعنی ماهانه 80 هزار تن. این بیکاری وحشتناک که باعث از هم پاشیده شدن خانواده ها خواهد شد، بدلیل تصویب قوانین جدید کار و فروش کارخانه ها به بخش به اصطلاح «خصوصی» است.
کارفرمایان با استفاده از قوانین جدیدکارگران را بیکار می کنند و بخش خصوصی برای تبدیل زمین کارخانه برای ایجاد مجتمع های ساختمانی به آنها نیاز ندارد.
اگر قرار است ریشه تروریسم در خاورمیانه عربی خشکانده شود یا کاهش یابد، باید قطعنامه سال 1948 سازمان ملل در مورد ایجاد دو کشور اسرائیل و فلسطین اجرا گردد و همچنین دست سردمداران جمهوری اسلامی از منبع هر درآمد نفت و گاز ایران کوتاه شود.
در شرایط حساس کنونی به نظر می رسد تنها راه کار فوری رفع بحران، استقرار سربازان سازمان ملل یا اتحاد اروپا در مرزهای دو کشور اسرائیل و لبنان باشد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر