۱۳۸۷ آبان ۱۵, چهارشنبه

نشريه برونمرزی جبهــــه مـلـــــــی

شماره 48 ، سال چهارم – مهرماه 1387 برابر با اکتبر 2008 نشريه برونمرزی
جبهــــه مـلـــــــی
ارگان نيروهای ملی ايران
ســر مقــالــه


مهندس مسهود هارون مهدوی

نیاز جامعۀ امروز ایران به یک سردار ملی


با توجه به فضای حاکم بر ایران برای تعویض رژیم و تحول اساسی، آیا به یک سردار ملی بیشتر نیاز است، یا اینکه یک شاه و یا رئیس جمهور؟

چنانچه به تاریخ رجوع نمائیم و ریشه و اساس تحولات مثبتی را که در ارتباط با دفاع از منافع و مصالح مردم رُخ داده مورد بررسی قرار دهیم، پی خواهیم برد که پایة اصلی این تحولات تاریخی بر روی دوش و با همت و غیرت شخصیت های استثنائی بوده که قبل از هر چیز از خصوصیات یک سردار ملی بهره مند بوده اند که در رأس آن شهامت، صداقت، قدرت مدیریت و شناخت از جامعه قرار داشته! مهمتر از همه، قبل از توجه به منافع شخصی خودشان، منافع عام برایشان مطرح و قابل اهمیت بوده، اگر چه بعدها به درخواست مردم به ریاست دولت و یا پادشاهی رسیده باشند.
بطور نمونه، می توانیم در اینجا از چند تن از شخصیت های نامدار ملی همچون نادرشاه افشار، رضاشاه کبیر، میرزاتقی خان فراهانی ملقب به امیر کبیر و یا دکتر محمد مصدق نام ببریم.
برای نمونه امیر کبیر در زمینه ایجاد تحول در سطوح جامعه و رفع عقب ماندگی بخصوص در زمینه فرهنگی نسبت به دیگر جوامع متجدد تلاش بسیار نمود. امیرکبیر بعدها بخاطر مخالفت و مبارزه با استبداد و بی عدالتی که در آن زمان از طرف ناصرالدین شاه و اطرافیانش اعمال می شد، به دستور شاه قاجار به قتل رسید. بقیه در ص 2
هوشنگ کردستانی

سخنی پیرامون
گفت و گوهای بازرگان - برژینسکی

مهندس مهدی بازرگان نخست وزیر دولت موقت پس از پیروزی انقلاب اسلامی، در تاریخ یازدهم آبان ماه 1358 برای شرکت در جشن استقلال کشور الجزایر همراه با مصطفی چمران وزیر دفاع و ابراهیم یزدی وزیر خارجه وارد این کشور شد. در این سفر دو روزه دیدار و گفت و گو میان او و زبیگنیو برژینسکی مشاور امنیتی جیمی کارتر رئیس جمهور آمریکا دست داد.
رابرت گیتس وزیر دفاع آمریکا که خود شاهد گفت و گوهای بازرگان - برژینسکی بوده است می گوید: در آغاز، برژینسکی آمادگی دولت آمریکا را برای برقراری روابط دوستانه و به رسمیت شناختن انقلاب اسلامی و معتبر بودن قراردادهای فروش جنگ افزار در زمان شاه به ایران را اعلام کرد و افزود، ما و شما دشمن مشترکی در همسایگی شمال ایران داریم. از این رو، می توانیم با یکدیگر همکاری داشته باشیم.
در پاسخ برژینسکی، بازرگان و همراهــان او، خواسـتار
بقیه در ص 8

در ايـن شمـاره مـی خـوانيـد:

— نیاز جامعة امروز ایران به یک سردار ملی
مهندس مسعود هارون مهدوی
— سخنی پیرامون گفت و گوهای بازرگان - برژینسکی
هوشنگ کردستانی
— خبرهای ورزشی و
خبرهای سیاسی داخل کشور
— جهانی شدن جهانگیر لقائی
— سلاح عشق در جنگِ با قشریت مهدی قاسمی
— برگزاری جشن مهرگان در استُکهلم عباس آهوچشم
— چیستم؟ سروده ای از شهبال نوابی شاعر افغان

۱۳۸۷ آبان ۱۱, شنبه

نیاز جامعۀ امروز ایران به یک سردار ملی

نیاز جامعۀ امروز ایران به یک سردار ملی بقیه از ص 1
دکتر محمد مصدق در اسفند ماه ۱۳٢۹ به نخست وزیری منصوب و با تشکیل جبهه ملی و پشتکار بسیار توانست، با تمام کارشکنی هائی که به تحریک بیگانگان از طرف مخالفین صورت می گرفت، قانون ملی شدن صنعت نفت را به تصویب برساند. این اقدام که با منافع شرکت های بزرگ نفتی دنیای غرب مغایرت داشت، مورد غضب آنان قرار گرفت که به برکناری او از سمت نخست وزیری و زندانی شدن نامبرده ختم شد. دکتر مصدق از آن به بعد می بایستی تا آخرین لحظات حیاتش در تبعید بسر ببرد.
این پاداشی بود که دکتر مصدق بخاطر دفاع از حقوق و منافع و مصالح ملی کشورش دریافت نمود.
رضا شاه در سوم اسفند ماه ۱٢۹۹ با قاطعیت و پشتکار بسیار و شهامتی که از خود نشان داد موفق شد بساط سلسله قاجار را که باعث از هم پاشیدگی جامعه و همه گیر شدن رخوت و فساد شده بود، برای همیشه جمع نموده و به تاریخ بسپارد. او بعد ها با توقعات غیر قانونی و بیجای دُول بیگانه مواجه گردید. رضا شاه که به معنای واقعی یک سرباز بود، بیش از هر چیزی به استقلال میهنش می اندیشید. لذا زیر بار خواست های غیر قانونی بیگانگان نرفت و اجباراً می بایستی از سمت پادشاهی ایران استعفا داده و بنفع فرزندش کنار رود. رضا شاه می بایست به جرم نرفتن زیر بار خواستهای بیگانگان و احساس مسئولیت نسبت به آب و خاک وطنش، تا آخر عمرش در شهر ژوهانس بورگ - آفریقای جنوبی- به زندگی در غربت تن بدهد.
رضا شاه یک انسان خودساخته ای بود که در مدت زمان کوتاهی که پادشاه ایران بود، در زمینه سازندگی ایران نوین نقش بسیار مهمی ایفا کرد.
ابومسلم خراسانی یا عبدالرحمان ابن مسلم مرورودی، موسوم به ابراهیم که نامش در واقع بهزادان بود، یک ایرانی و رادمرد به تمام معنی بود که از ظلم و بیدادگری حکومت بنی امیه به تنگ آمد و به مبارزه با آن برخواست تا اینکه به شکست و سقوط بنی امیه منجر شد و عباسیان را بخلافت رساند.
تنها آرزوئی که همیشه ابومسلم خراسانی داشت، استقلال ایران بود، نهضتِ او را بخاطر جامه سیاهی که به تن داشتند، نهضت سیاه جامگان می نامیدند.
قهرمان ملی دیگر ما بابک خرم دین و گروه وابسته به وی بودند که از سالارمردان عصر خود و به سُرخ جامگان مشهور بودند.
جالب است که بعد از صدها سال دیدیم که در گرجستان حزب مخالف دولت از همین تاکتیک یعنی یکپارچگی رنگ لباس که رنگ نارنجی را انتخاب کرده بودند استفاده و به پیروزی هم رسیدند.
ستارخان و باقرخان که بعدها مردم به پاس از جان گذشتگی و استقبال از خطر و خدمات ارزشمندشان آنانرا به القاب سردار ملی و سالار ملی مفتخر نمودند - که الحق لیاقت این عنوان ها را داشتند- این دو شخصیت ملی با همبستگی یکدیگر توانستند نیروهای اعزامی محمد علی شاه را که به شهر تبریز وارد شده بودند با رشادت بسیار به زانو در بیاورند و این قابل اهمیت بود که هیچ ادعائی هم نسبت به اینکه بخواهند پست و مقامی بگیرند نداشته و تنها فکر و ذکرشان نجات مردم از بند استبداد بود.
میرزا کوچک خان جنگلی که اصلاً گیلانی بود، در بحران جنگ جهانی اول با شهامت و تلاش بسیار توانست سرپرستی گروهی از پارتیزان هائی را که استقلال ایران برایشان از نان شب هم پُر اهمیت تر بود، بعهده بگیرد و در جنگل های گیلان حکومت خود مختاری بوجود آورد و در مقابل بُلشویک ها که از راه بندر پهلوی وارد خاک ایران شده بودند به نبرد پرداخته و در برابر آنان از آب و خاک و استقلال کشورشان ایران دفاع کردند. او بعدها بطریقی بسیار ناجوانمردانه در جنگل به قتل رسید!
البته بسیار از شخصیت های ملی دیگر، امثال کُلُنل محمد تقی خان پسیان و غیره هم بوده اند که بخاطر دفاع از حقوق مردم و استقلال ایران جانشان را از دست دادند که متأسفانه پرداختن به همه آنها از حدود امکان این مقاله خارج می باشد.
تاریخ آینۀ زمان های گذشته است و همیشه قضاوت درستی در مورد کسانیکه بنحوی در بوجود آوردن تاریخ نقش داشته اند کرده. بهمین خاطر بطور نمونه از تعدادی شخصیت هائی که با نثار جانشان و یا با تحمل سختی های بسیار موجب تحولات مثبتی در جامعه زمان خود شده اند نام برده شد که اکثر ما با نام های آنان آشنائی داشته و خاطرات خوبی در ذهن ما از آنان باقی مانده و امروز باید برای ما و بخصوص مدعیان رهبری الگوئی باشند.
چنانچه مروری بر تحولات یکصد سال گذشته دیگر نقاط جهان نمائیم، با نام شخصیت های متعددی برخورد می کنیم که جوامع بشری همیشه بخوبی از آنان یاد کرده و مورد احترام دوست و دشمن قرار گرفته اند. از جمله: ماهاتما گاندی در هندوستان، مائو تسه تونگ در چین، پاتریس لومومبا در آفریقا، چه گوارا در آمریکای لاتین، مارتین لوتر کینگ در آمریکای شمالی، ولادیمیر اولیانوف مشهور به لنین در روسیه، ناپلئون بناپارت و ژنرال شارل دو گُل در فرانسه و نلسون ماندِلا که با فداکاری های بسیار موجب تحولاتی در آفریقای جنوبی شد، می باشند. خوشبختانه نلسون ماندلا هنوز در قید حیات است و از نادر کسانی است که توانست شاهد نتایج پرارزش مبارزات خود و هموطنانش باشد.
در ارتباط با کشور خودمان ایران، در حال حاضر از تنها کسی که می توانیم نام ببریم مهندس امیر انتظام است که عملاً نشان داد نسبت به بقیه فعالین سیاسی در داخل ایران از یک روحیه مقاوم و ثبات در مبارزه که توأم با افکار ملی و مخالف با هرگونه سیستم استبدادی می باشد برخوردار است. امیر انتطام با علم به اینکه می باید از خیلی مواهب بگذرد، سال ها در اسارت بودن را به زیر بار نرفتن این چنین سیستم حکومتی که عاری از هرگونه رعایت حقوق اولیه انسانهاست ترجیح داد. البته باید عرض کنم تا رسیدن مهندس امیر انتظام به مرتبه یک سـردار ملی و احـراز این
بقیه در ص

یارب انصافی بده آن شیخِ دعوی دار را

یارب انصافی بده آن شیخِ دعوی دار را
تا بخواری ننگرد رندانِ دُردی خوار را
شرع را آزار اهل دل تصور کرده اند
زآن نمـوده پیشـه خود شیـوه آزار را
عبدالرحمن جامی
***

نامة سرگشاده علی کریمی بازیکن تیم ملی فوتبال
علی کریمی بازیکن تیم ملی فوتبال از باشگاه پرسپولیس و چهره سرشناس بین المللی فوتبال ایران با انتشار نامة سرگشاده ای خطاب به رئیس فدراسیون فوتبال، از تیم ملی خداحافظی کرد.
این نامه حاوی فاکت های مهم و جالبی است که از عرق ملی و میهن دوستی و اعتقاد ملی پوشان ما به مردم و ردکنندة سخنان مسئولان ورزش جمهوری اسلامی که می کوشند بی لیاقتی و عدم شایستگی خود را در بازی های المپیک پکن که باعث سرشکستگی دور از انتظار شد، به گردن قهرمانان ملی بیاندازند. علی کریمی در نامه خود می نویسد:
«با آنکه بیش از صد بار افتخار پوشیدن پیراهن تیم ملی را داشته ام، همچنان این پیراهن برایم عزیز و مقدس است» و می افزاید: «با تمام علاقه و عنایتی که در راه رسیدن به تیم ملی دارم، نوعی احساس تحمیلی مرا رنج می دهد». با توجه به جوّ فعلی، ضمن عذرخواهی از مردم خوب و فهیم و تمامی آنهایی که با محبت و مِهر صادقانه مرا پذیرا شده اند به خاطر مصلحت تیم ملی و با آرزوی توفیق برای دوستان ملی پوش، دعاگوی آنان در راه پرفراز و نشیب تا جام جهانی هستم». و اضافه می کند: «امیدوارم مردم خوب شرایط مرا درک کرده باشند و بدانند این تصمیم سخت و مشگل را صرفاً به خاطر مصلحت تیم ملی گرفته ام. زمانی با حضورم به تیم ملی خدمت می کردم و امروز با خداحافظی از تیم ملی، به جام جهانی و خوشحالی تمام ملت عزیز ایران».
ننگ بر آنان که بی کفایتی و بی لیاقتی خود را در به نابودی کشاندن استعدادهای جوانان ما، بر گردن ملی پوشان و پهلوانان میهن دوست و مردمی ایران می اندازند.

تیم فوتبال نوجوانان ایران قهرمان آسیا

تیم فوتبال نوجوانان زیر 16 سال ایران در مسابقه نهایی نوجوانان آسیا که در کشور ازبکستان انجام شده، تیم فوتبال کرة جنوبی را 2 بر 1 شکست داد و قهرمان این دوره از مسابقه های آسیایی گردید.
تیم نوجوانان ایران همچنین برای شرکت در جام جهانی نوجوانان که در سال 2009 در نیجریه برگزار خواهد شد، انتخاب شده است.
ما این پیروزی را به نوجوانان و جامعه ورزشی شادباش می گوییم.
نامه خانواده هاي جانباختگان فاجعه قتل هاي
زنجيره اي

هم ميهنان
در آستانه دهمين سالگرد فاجعه قتل هاي سياسي آذر 1377ياد جانباختگان اين جنايت ها، داريوش و پروانه فروهر، محمد مختاري و محمد جعفر پوينده را به همراه ياد يکايک قربانيان قتل هاي سياسي در ايران گرامي مي داريم. ما همچنان بر خواست خود براي افشاي تمامي حقايق در مورد اين جنايت هاي ضد بشري و تشکيل دادگاهي صالح براي رسيدگي به اين جنايت ها پاي مي فشاريم. کشتار دگرانديشان در ايران که به صورت سازمان يافته و ازدرون نهادهاي حکومتي انجام شده، زخمِ بازي است بر وجدان عمومي جامعه ايران. هر يک از ما در جايگاه خويش خود را مسئول دادخواهي اين جنايت ها مي دانيم .
با اميد به استقرار آزادي و عدالت در ايران!
خانواده هاي فروهر، مختاري، پوينده

****

تجمع کارگران کارخانه قند
حدود 150 تن از کارگران کارخانه سردسیر که نزدیک به یک سال است حقوق و مزایای خود را دریافت نکرده اند، از روز 7 مهرماه 1387 همراه با زن و فرزندان خود در محل کارخانه اجتماع نموده و خواهان حقوق و مزایای عقب افتاده و تعین تکلیف وضعیت خود شدند.
کارگران این کارخانه قند در بدترین شرایط زندگی بسر می برند و حتی توانایی فرستادن فرزندانشان را به مدارس ندارند.

اجتماع سیل زدگان ماکو
مردم سیل زده و آسیب دیده ماکو که از شرایط مناسبی برخوردار نیستند، برای دریافت تجهیزات روزانه که به آنها وعده داده شده و عملی نگردیده است، در اجتماعی که بیش از 5 هزار تن در آن شرکت داشتند، مقابل فرمانداری گرد آمدند و به وضعیت سخت زندگی خود در شرایطی که فصل سرما آغاز شده است، اعتراض نمودند

سلاح عشق در جنگِ با قشریت

مهدی قاسمی
سلاح عشق در جنگِ با قشریت

مردم آزاده باید عشق را


بخش آخر

تو نه کار افتاده ای نه عاشقی
مُرده ای کِی عشق را تو لایقی
باز قدمی بالاتر
هر که او در عشق مُحکم شد قدم
در گذشت از کُفر و از اسلام هَم
عشق را با کافری خویشی بُوَد
کافری خود مغزِ درویشی بُوَد
و حافظ شیراز نیز که آن همه در درکِ شرعیات استخوان خرد کرده و قرآن را بانواع روایات به حافظه سپرده است، سرانجام به این نکته می رسد که:
عشقت رسَد به فریاد، وَر خود بَسان حافظ
قرآن ز بَر بخوانی دَر چهارده رَوایت
واضح است اگر راه جستن به خدا که همان «عشق تمام» است و حلول در این چشمة نور که مفهوم همان بازگشت به ریشه است، بدینگونه که عارفان برگزیده اند، مقبول عام شود در دکة سوداگران شریعت دیگر چه متاعی باقی خواهد ماند؟
امام و مفتی و فقیه و مجتهد دیگر بکجا بیآویزند؟
بر سر این هزار هزار ساله و توضیح المسائل و آداب غسل و ناخن گیری و حق امام و خُمس و مشکلات شکیات چه خواهد آمد اگر بسیار شوند آنها که می گویند:
من نخواهم لطف حق از واسطِه
که هلاکِ خلق شُد این واسِطه
من نخواهم دایه، مادر خوشتر است
مُِوسیم من، دایة من مادر است
اگر خداوند بر پیامبر اولوالعزم خود (موسی) خشم می گیرد و می خروشد که چرا بندة صافی او را به اتهام اجتناب از بخشنامه های «پیامبرانه» آزرده است، و تعلیم می دهد بجای این نسخه ها:
آتشی از عشق در دل بر فروز
سر بسَر فکر و عبادت را بسوز
و سرانجام اگر «عشق» اسطرلاب اسرار خدا باشد و جای «عبادات» را پُر کند – آنوقت رزق این خیل عظیم متولیان دین پناه از کجا می رسد؟
نطفة جنگ و جنگی حتی خونبار در همین جا بسته می شود و حلاج ها بر سَر دار دشمن جان می دهند – بوسعید ها را به محاکمه می خوانند – و مثنوی در شمار نجاسات قرار می گیرد با اینهمه سلاح این مردم بند گسل، شکستنی نیست.
آن طرف – بر زمین و زمان می تازد – بر کنگره های قدرت چنگ می اندازد – و این طرف – به درون دلها راه می برد.
آن یک – تقلا می کند تا «اندیشه» را در قفس حبس کند و این یک – قفس را می شکند.
آن یک- با نافرهنگ قشریت- نسخة رستگاری می پیچد که اگر نپذیرفتی، تیغ جانگیر را نیز بر آن الصاق می کند و این یک – با فرهنگ «آزادگی» و بشارت «خودمختاری» داروی عشق را تجویز می کند.
که با طبیعت و طلب آدمیزاد می خواند.
آن یک- به انهدام آنچه بود قیام می کند و این یک – سَر آن ندارد که به معتقداتِ تو اعلان جنگ دهند.
وصیتش این است که آزاده باش- اندیشه را در قالب ها زندانی مکن:
جنگِ هفتاد و دو ملت همه را عُذر بِنه
چون ندیدند حقیقت رَهِ افسانه زدند
پس:
پای در نِه همچو مَردان و مترس
در گذر او کُفر و ایمان و متَرس
در کشاکش این جدال آشتی ناپذیر است که زاهد پاورچین بسوی قدرت می خزد و عارف به «مصالح» بنای یک فرهنگ پویا بدل می شود و ارزش های تازه ای می آفریند که اگر چه ناپیدا ولی پُر اثر، تجاوز نافرهنگ را که شکار اندیشه را عزم کرده است – مانع می شود.
قشریت و قالب ها و قفس هایش را می شکند و به رویش های فکر میدان می دهد.
خدمت عارفان و چراغ نورافشان عشقشان در پایداری فرهنگی ایران بدینگونه بود.
سِرّ جاودانگی سنائی و عطار و مولانا و حافظ، در آن معرکه های قهر و انتقام و در زیر سایة سهمگین قدرت آشکار و نهان مفتی و فقیه و خلیفه را در چنین نبرد جانانه ای باید جست.
آنها می دانستند که از حقیقت دفاع می کنند، و آنکس که پشت به حقیقت دارد چرا بترسد و نگوید که تعلیم شیخان همچو آب شوری است که مریدان نادان از آن می نوشند و کور می شوند.
ترکِ این تزویر کُن شیخ نَقور
آب شوری جمع کرده، چَند کُور
کاین مُریدان من و من آبِ شور
می خورند از من هَمی گردند کور
ارزیابی باور مولوی ها و عطارها و سنایی ها و حافظ ها و بوسعیدها و حلاج ها و بایزید ها با معیارهای امروزی شاید راه بجایی نبرد، اما در هر حال با همین معیارها می توان تشخیص داد که نقش عشق و عرفان در پهنة دفاع از فرهنگی که به شبیخون نافرهنگ تعبد و قشریت گرفتار آمده تا چه پایه تابناک و ستایش انگیز بوده است.

dc

نیاز جامعۀ امروز ایران به یک سردار ملی

نیاز جامعۀ امروز ایران به یک سردار ملی بقیه از ص 2
موقعیت که مردم روی آن صحه بگذارند خیلی فاصله است.
همانطور که همه ما می دانیم، فضای سیاسی و اجتماعی حاکم بر ایران در حال حاضر غیر عادی و فاقد هرگونه آزادی و اصول مدیریت صحیح برای اداره جامعه ایران می باشد.
این کلاف سر در گم و ویروسی که عمیقاً در بند بند تن این وطن رسوخ کرده به این آسانی ها از بین نخواهد رفت، مگر اینکه فعالین سیاسی مبارز و دلسوز وطن، تحت رهبری یک مدیریت صحیح همّت کرده و به پا خیزند و دست از این همه حرف و وعده بدون محتوی بردارند.
انتخاب شیوۀ مبارزاتی که تا کنون به صورت از هم گسیخته انجام گرفته بیشتر به یک داروی مسکن کاذب شباهت داشته تا به یک راه کار مؤثر. به همین خاطر هم تا امروز موفق به معالجه قطعی این مریض لبِ موت که وطن ما ایران است، نشده ایم.
دلیل اینکه تیتر "نیاز روز افزون جامعه امروز ایران به یک سردار ملی" را برای این مقاله انتخاب کرده ام بدبینی و ناامیدی روزافزون مردم از نحوۀ کار و فعالیت های گروه های سیاسی است که بیشتر متوجۀ ضعف و کمبود مدیریت و رهبری می شود که تا کنون نه تنها نتوانسته پاسخگوی خواست های مردم که یکی از موارد آن ایجاد همبستگی مابین نیروهای ملی بوده باشد، بلکه بعلت ازهم گسیختگی این نیروها که از فقدان رهبری ناشی می شود، بیشتر باعث تداوم حکومت جمهوری اسلامی شده. سردار ملی با توجه به خصوصیاتش از جاذبۀ خاصی برخوردار است که می تواند در زمینۀ گردهمائی و همبستگی نیروهای ملی نقش بسزائی ایفا نماید.
همانطور که همه می دانیم پس از رُخداد انقلاب، سیستم حکومت جمهوری اسلامی بر ایران حاکم شد که ۳۰ سال از عمر آن می گذرد و هنوز هم ادامه دارد. در طول این سالها بارها شخصیت هائی در صحنه سیاسی پیدا شدند که مدعی و قصد رهبری مخالفین حکومت را در سر داشتند، ولی به مرور دیدیم که یکی پس از دیگری، یا مثل زنده یاد شاپور بختیار که به قتل رسید و یا شادروان دکتر احمد مدنی که به رحمت ایزدی پیوست و یا اینکه به دلایلی دیگر موقعیتشان را از دست داده و از صحنه خارج شدند.
یکی از دلایلی که مدعیان رهبری اپوزیسیون موفق نشدند به آن جایگاه لازمه راه پیدا کنند، رابطه خیلی نزدیک و آلودگی با بیگانگان بود که متأسفانه هنوز هم بدون توجه به اثرات منفی این دوستی های یک جانبه و بدون توجه به منافع مردم ایران - که بیشتر جنبه ارباب و رعیت دارد- ادامه داده و ترجیح می دهند بجای شخصیت های ملی با عوامل بیگانه به شور و مشورت بپردازند، در صورتیکه تجربه نشان داده دولت های بیگانه به چیزی که توجه ندارند منافع ملت های غیر خودی می باشد.
متأسفانه هنوز که هنوز است در میان اپوزیسیون فردی که از هر نظر قابلیت و مشخصات یک سردار ملی و لایق بعهده گرفتن رهبری اپوزیسیون را داشته باشد مشاهده نشده.
حدود ٢۹ سال پیش که هنوز مدت کوتاهی بود که از تغییر رژیم گذشته بود، شاهزاده رضا پهلوی اعلام پادشاهی کردند و بلافاصله از طرف هوادارانشان بنام رضا شاه دوم نامیده شدند که جامعه ایران نسبت به این حرکت عکس العملهائی متفاوت نشان داد.
از آن تاریخ تا به امروز، شاهزاده بدون توجه به چند تنی دیگر از مدعیان رهبری به فعالیت پرداختند و هر چند گاهی از طریق رسانه ها نظریات و برداشت ها و برنامه هایشان را نسبت به موقعیت ایران و مردم آن طی سخنرانی های متعدد و یا نگارش مقاله و نشر کتاب بیان می داشته اند و تاکنون از این طریق توانسته اند تا حدودی رابطۀ خودشان را با مردم حفظ نمایند.
در این مورد تعدادی از شخصیت های اپوزیسیون که متعلق به گروه ها و ایدئولوژی های مختلف از جمله پادشاهی پارلمانی و جمهوری دموکراسی هستند، اعلام آمادگی نمودند که بدون هیچگونه تعصبی به نوع نظام مورد نظرشان و تنها بخاطر نجات مردم ایران، شاهزاده رضا پهلوی را که شخص موجهی برای به ثمر رساندن این هدف حیاتی تشخیص می دهند به اتفاق آراء برای احراز سمت مدیریت این حرکت انتخاب نمودند.
برای رسمیت پیدا کردن این همکاری که محدود به مقطع اول مبارزات ما تا برکناری حکومت فعلی بود، الزاماً همه پنج نفر حاضرین در جلسه از جمله نگارنده به اضافه شخص شاهزاده و جناب آقای احمد اویسی که بنام شاهد در جلسه حضور داشتند، زیر میثاق نامه را که حاوی چگونگی راه کار نجات ملت ایران و نحوه همکاری این گروه به مدیریت شاهزاده رضا پهلوی بود امضاء کردند و کار این گروه رسمیت پیدا کرد و قرار شد که بصورت جدی و با احساس مسئولیت بسیار به صحنه کارزار وارد شده و بقول معروف با تمام وجودمان بزنیم به قلب لشگر دشمن.
متأسفانه اقدام به اینکار که توأم با خوشحالی و امید بود مدت کوتاهی بیشتر دوام نیاورد و تمام این زحمات و عهد و پیمان ها به فراموشی سپرده شد. حدود دو سال دیگر به زندگی در غربت اضافه شد. هر روز که می گذرد در میان اپوزیسیون و غربت نشینان یأس و ناامیدی بیشتر رسوخ پیدا می کند. تا آنجا که از اعتماد مردم نسبت به اپوزیسیون دیگر چیزی باقی نمانده و همه نسبت به یکدیگر بدبین هستند.
به عقیده نگارنده و خیلی از پیش کسوتان سیاسی، اشتباه بزرگی که شاهزاده در این سی سال گذشته مرتکب شده اند این بوده که بجای اینکه بیایند در نقش یک سردار ملی وارد گود سیاست شوند رُل یک شاه بی تاج و تخت را بازی کرده اند که در اطاق انتظار نشسته و منتظر این هستند که نوبتشان شود و صدایشان بزنند و بگویند که همه چیز مهیاست، تشریف بیاورید در مراسم تاج گذاری شرکت کنید. ولی متأسفانه دست یابی به این خواست ها آنچنان که بعضی ها تصور می کنند به این سادگی ها نیست.
مسائل ایران پیچیده تر از این حرفهاست. رسوخ پیدا کردن به فضای رعب و وحشت حاکم بر ایران و نجات مردم
بقیه در ص

نیاز جامعۀ امروز ایران به یک سردار ملی

نیاز جامعۀ امروز ایران به یک سردار ملی بقیه از ص 6
همانقدر سخت و خطرناک است که اگر خواسته باشیم تاجی را از میان شیرهای درنده برداریم. باید قبول کرد دست به این کار زدن بدون استقبال از خطر و نبرد با شیرهای درنده امکان پذیر نخواهد بود.
مدتها پیش از طرف شاهزاده کتابی تحت عنوان« نسیم دگرگونی» برای نگارنده فرستاده شد. بعد از اتمام مطالعه کتاب شاهزاده باید عرض کنم به هیچ موردی که بشود به آن ایراد گرفت برخورد نکردم. سراسر محتوای کتاب دال بر احساسات پاک و عشق بی حد ایشان به میهن شان می باشد.
تنها کافی است که شما به خطوط صفحات ۱٢۳ – ۱۱۹ که مربوط به پیام ایشان به جوانان ایران است رجوع فرمائید تا پی به صحت عرایض نگارنده ببرید.
اما با تمام محسناتی که این کتاب دارد و به آن نیز اشاره شد نباید مانع از این شود که واقعیت را با شما عزیزان درمیان بگذارم.
این درست است که معنای خطوط و کلماتی که شاهزاده به آن متوسل شده و تکیه بر آن کرده بسیار خوش آیند و به خواننده گرمی خاصی می دهد ولی متأسفانه این لحظات لذت بخش زودگذر و بعد از چند دقیقه ای که از مطالعه کتاب می گذرد، خواننده تازه پی به این می برد که تمامی این حرف ها جنبه تئوری داشته و از آرزوهای یک انسان پاک و منزه تجاوز نمی کند. تا موقعیکه طرح اجرائی مربوط به چگونگی و نحوه به ثمر رساندن برآورد این آرزوها که بستگی مستقیم دارد به کادر مدیریت موجه و رهبری و داشتن امکانات کافی مهیا نباشد، این حرف های قشنگ و به ظاهر امیدوارکننده همینطور که در این سی سال گذشته بارها گفته و شنیده شده، همچنان به اجراء گذاشته نخواهد شد و کاری هم صورت نخواهد گرفت و چنانچه هر چه زودتر قدم های اساسی در این زمینه برداشته نشود - همانطور که تا امروز شاهد بر آن بوده ایم- آب از آب تکان نخواهد خورد.
قبول کنیم که هر چیزی قیمتی دارد و برای بدست آوردن آن باید قیمتش را پرداخت.
با تمام دخالت هائی که بیگانگان در تغییر رژیم و حمایتی که از اپوزیسیون بخصوص مذهبیون مخالف رژیم بعمل آوردند که بر هیچکس پوشیده نیست، نباید از حق گذشت که آیت الله خمینی و پیروانش به همین مُفتی ها هم به این قدرت و مقام نرسیدند. برای رسیدن به مقصودشان می بایستی قیمت زیادی می پردازند. به همین خاطر هم خیلی از آنان زندگی شان را روی آن گذاشتند.
چنانچه رژیم پهلوی همچنان بر سر قدرت و حکومت باقی مانده بود، یقیناً شاهزاده رضا پهلوی بعد از پدر تاجدارشان با تأیید مجلسین به مقام پادشاهی ایران مفتخر می شدند، ولی امروز که سی سال آزگار را پشت سر گذاشته ایم و رژیم و سیستم حکومتی دیگری بر ایران حکومت می کند، لازمه اش این است که چنانچه شما قصد برگشت و احیاء مجدد نظام پادشاهی و یا نظام دیگری داشته باشید، قاعدتاً باید در دو مرحله این حرکت به اجراء گذاشته شود.
در مرحله اول باید راه حلی برای کنار گذاشتن و پس گرفتن حاکمیت از این شیادان محیل که همچنان می تازند و می برند کرد و بعد از آن در مورد چگونگی نوع نظام و اداره مملکت را که شامل مرحله دوم می باشد، اندیشید. در مورد اینکه چگونه می توانیم از خان اول که چیره شدن به این حکومت و برچیدن بساط آنان است بگذریم - که باید گفت به مراتب از مرحله دوم مهمتر و سخت تر است – باید بگویم که نقش اصلی را آن سردار ملی که در واقع حلال مشکلات خواهد بود بازی خواهد کرد که دارای خصوصیاتی است که قبلاً بدان اشاره کردم.
شاهزاده عزیز و گرامی،
حالا این گوی و این میدان. اگر چنانچه محسناتی را که شامل خصوصیات یک سردار ملی می باشد در وجود خودتان می بینید و مطمئن هستید که می توانید نقش واقعی یک سردار ملی که موفق به سازماندهی و یکپارچگی نیروهای ملی و رهبری مبارزات مردم ایران بر علیه ظلم و بیدادگری حکومت جمهوری اسلامی را بعهده بگیرید، با اعلام آمادگی و فراخواندن اپوزیسیون وارد کارزار مبارزاتی شده و قضاوت اینکه آیا شاهزاده رضا پهلوی به مرتبه یک سردار ملی رسیده و لایق آن می باشند را به مردم ایران و تاریخ واگذار کنیم. در غیر اینصورت، ملت ایران و اپوزیسیون از شاهزاده این انتظار را دارند که در اولین فرصت بخاطر مسئولیتی که در مقابل ملت ایران دارند و بخاطر روشن شدن تکلیف خیلی از کسانی که سالها به وجود و موقعیت استثنائی شاهزاده دل و امید بسته اند، آنان را از تصمیمی که در رابطه با امتناع از قبول مسئولیت مورد بحث حالا به هر دلیلی و مصلحتی که می خواهد باشد مطلع فرمایند.
با بهترین آرزوها برای ملت ایران
مونیخ – آلمان، ٢ آبان ماه ۱۳۸۷ ، ٢۳ اکتبر ٢۰۰۸
برگزاری جشن مهرگان در استکهُلم- سوئد

روز شنبه چهارم اکتبر، جبهة ملی در سوئد، طبق روال همه ساله آئین مهرگان را در محل جبهة ملی در استکهُلم برگزار کرد.
در این جشن که با استقبال ایرانیان مقیم استکهُلم روبرو شد، شماری از هم میهنان از جمله، مسئولان جبهة ملی در سوئد، اعضاء شورا، هواداران و دوستداران جبهة ملی در سوئد شرکت کرده بودند.
این مراسم طبق برنامه قبلی اعلام شده از ساعت 6 بعد از ظهر آغاز گردید.
سخنرانان در این جشن عبارت بودند از: آقایان عباس شمسا و علی صادقی که پیرامون تاریخچة جشن مهرگان و چگونگی پدید آمدن و استمرار آن تا امروز مطالبی بیان کردند که مورد توجه قرار گرفت. سپس اشعاری از لسان الغیب حافظ خوانده شد.
این مراسم پس از صرف شام با شادی و شادمانی تا پاسی از شب ادامه داشت
مسئول تشکیلات فرهنگی جبهة ملی در سوئد
عباس آهوچشم

سخنی پیرامون گفت و گوهای

سخنی پیرامون گفت و گوهای ... بقیه از ص 1
تحویل دادن شاه که در آن زمان برای مداوا در آمریکا بسر می برد، به جمهوری اسلامی شدند. برژینسکی که می دانست بدون موافقت رئیس جمهور آمریکا و با توجه به آزادی رسانه های خبری در کشورش قادر به پذیرفتن این پیشنهاد نیست، با بیان آنکه تحویل شاه با غرور ملی ما سازگار نیست، جلسه را ترک کرد.
ابراهیم یزدی که طراح این دیدار بود و به عنوان وزیر خارجه همراه با مهدی بازرگان و چمران در این گفت و گو حضور داشت، می گوید درخواست مذاکره نه از سوی بازرگان که از سوی برژینسکی داده شد.
از افشاگری رابرت گیتس وزیر دفاع آمریکا و سخنان ابراهیم یزدی وزیر خارجه دولت موقت می توان استنباط کرد که در این دیدیار که بی شک به اصرار چمران و یزدی و به پیشنهاد بازرگان صورت گرفته است، هر یک از دو طرف در جهت خواستها و منافع خود حرکت می کرده اند. برژینسکی می خواسته بگوید، گرچه بدون حمایت بی دریغ آمریکا انقلاب اسلامی به پیروزی نمی رسید، با وجود آنکه بعد از پیروزی سیاست غالب در ایران اسلامی، سیاست انگلستان می باشد. با این وجود ما حاضریم جمهوری اسلامی را بپذیریم و همه قراردادهای فروش جنگ افزار به ایران را محترم بشماریم چرا که هر دوی ما دشمن مشترکی در همسایگی شمال ایران داریم.
در این گفتار اعتراف به اینکه استراتژی آمریکا در بردن شاه و آوردن خمینی در درجه نخست بر پایه دشمنی با روسیه شوروی قرار داشته است، آشکار می شود.
از پیشنهاد بازرگان هم مفهوم می شود که یاران بازرگان که گرایش آمریکایی آنها بر کسی پوشیده نبوده و نیست، به او تفهیم کرده بودند که تا زمانی که شاه زنده است، خمینی از تکرار 28 مردادی دیگر و سرنگونی انقلاب اسلامی در وحشت و اضطراب بسر می برد، چنانچه بتوانیم قبول پیشنهادهای برژینسکی را در گروه تحویل شاه بگذاریم می توانیم هم به ترس خمینی پایان دهیم، هم در ازاء این خدمت به بقای دولت خود یاری رسانیم و هم رابطه با آمریکا را بهبود بخشیم.
اما بهشتی و سردمداران حزب جمهوری اسلامی که به محتوای مذاکرات پی برده یا از آن آگاه شده بودند، با صدور بیانیه ای با این عنوان که «آقای بازرگان، چرا با برژینسکی ملاقات کردید؟» و ذکر آنکه «در روزهایی که رهبر انقلاب شدیدترین حملات را به امپریالیسم های جهانخوار آغاز کرده اند ملاقات نخست وزیر با مشاور امنیتی کارتر چه معنی دارد؟» باعث شدند تا جوانانی که خود را دانشجویان پیرو خط امام می نامیدند به سفارت آمریکا در تهران حمله بردند و اعضاء سفارت را به گروگان بگیرند.
سرانجام بازرگان که در اعتراض به مخالفان گفت «نه امام محمدرضا شاه است و نه من هویدا» با استعفاء شتابزده خود نشان داد که هم خمینی سختگیرتر از شاه است و هم او بی اراده تر از هویدا.

***
شهبال نوابی شاعر افغان

چیستــم؟

گُم شدم در خویش، تـا کـه وطـن گُــم کــرده ام
مُرده ای بـی صــاحبم، گــور و کـفن گُم کرده ام
نی زَ نـَم، نی مرد و نی نامر، آخر چیستم؟
من که در خود، خوی و بوی مرد و زن گُم کرده ام
نِی به دل ذوق تپـیدن، نِـی بــه جــان نــورِ یقـین
در سرِ شوریده، شورِ زیستن گُم کرده ام
گمـرهــان را، من کــه عُـمری رهنما بودم، کنون:
حالتی دارم که راه خویشتن گُم کرده ام!
حــاصل از تقــلیدِ غیـر، جـز خود فــراموشی نبود
نــاگــشوده راهِ نــو، راهِ کُــهن گُـــم کــرده ام
نفـس بـی انصــاف کِــی ســر در گـریبان می کند
از کمـالِ بی تمیزی ها، یَـخَن* گُم کرده ام
رفـت از دستــم صــد افسوس، مُفــت ایــام شباب
کِــی بــدست آیـد دوباره، آنچه من گُـم کرده ام
در دیارِ غیر تنها زیستن تلخست، تلخ
هم دیــار و هــم زبــان و هم سخن گُــم کرده ام
___________________
*- یَـخَن، یخدان: صندوقی که رخت و لباس در آن نهند


***



خوانندگان گرامی می توانند مطالب خود را جهت چاپ در
نشریه جبهه ملی خارج کشور، به نشانی زیر بفرستند.
راه تماس با سازمان جوانان جبهه ملی خارج از کشور:
www.javanane-melli.de
info@javanane-melli.de

نشريه
???? ??? ?????
خارج کشور
با مسئوليت هوشنگ کردستانی زير نظر
هيأت تحريريه
هوشنگ کردستانی، مهندس مسعود هارون- مهدوی، دکتر اميرهوشمند ممتاز و دکتر حسن کیانزاد هر ماه يک بار در خارج از کشور انتشار می يابد
نوشتارهای با نام نويسنده در نشريه جبهه ملی ايران خارج کشور، الزاماً نظر جبهه ملی ايران نيست