۱۳۸۷ دی ۱۳, جمعه

نشريه برونمرزی جبهــــه مـلـــــــی

شماره 49 ، سال پنجم – آبان ماه 1387 برابر با نوامبر 2008
نشريه برونمرزی
جبهــــه مـلـــــــی
ارگان نيروهای ملی ايران
ســر مقــالــه

هوشنگ کردستانی

فراسوی واقعیت

ضرب المثلی معروف می گوید: «آنان که حقیقت را بیان می کنند انسانهای شجاعی هستند».
در انتخابات اخیر ریاست جمهوری آمریکا، اُباما بر رقیبان خود چیره گردید و به عنوان چهل و ششمین رئیس جمهور آمریکا برگزیده شد. «باراک اُباما» آمریکایی سیاه پوستی است که پدری کنیایی و برادر و خواهری اندونزیایی و کنیایی دارد. پیشینه سیاسی او تنها سه سال سناتوری در سنای آمریکاست.
رسانه های خبری آمریکا و بسیاری از کشورهای دیگر، پس از پیروزی او، ویژگی های زیادی برای او برشمردند. گفته شد، او در سایه استعداد، پشتکار و شهامتی که داراست موفق شد نخست رقیب قدرتمند و صاحب نامی چون هیلاری کلینتون را در صحنه شطرنج حزب دمکرات «مات» نماید و سپس با اختلاف فاحش بر «مک کین» نامزد حزب جمهوریخواه چیره گردد و نیز قدرت بیان و استعداد او در سخنوری و تأثیر آن بر مردم، خاطره نطق های «آبراهام لینکلن» رئیس جمهور مشهور آمریکا که طرفدار لغو برده داری بود و «مارتین لوترکینگ» رهبر فقید سیاه پوستان این کشور را در اذهان زنده می کرد.
رئیس جمهوری است که نه تنها بحران مالی و اقتصادی و کنونی آمریکا، بلکه بحران مالی جهانی را پایان خواهد بخشید و سیاست خارجی دیگری، خلاف هشت سال گذشته، برای ایالات متحده آمریکا در پیش خواهد گرفت.
آنچه به آنها اشاره رفت، «واقعیت» های موجود است ولی الزاماً همة «حقیقت» نیست.
با توجه به ناکارایی دولت جمهوری خواه در جلوگیری از بحران مالی و اقتصادی داخلی و نیز ناتوانی و شکست سیاست خارجی، معماران و طراحان سیاست آمریکا، سرانجام متوجه شدند که سیاست خارجی یکه تازانة دولت جمهوری خواه که طرح ها و برنامه های از پیش تنظیم شـده
بقیه در ص 5
پاینده ایران
ای آفریدگار پاک، ترا پرستش می کنم و از تو یاری می جویم

16 آذر
روز دانشجو گرامی باد

هم میهنان:
حماسۀ شانزدهم آذرماه 1332 پیام آور ایستادگی خونین نگهبانان روشنائی در برابر یورش وحشیانۀ قراولان تاریکی است که می­توان از آن به عنوان درخشانترین جلوه­های ستیز با سلطه گری که فصلی نو در جنبش دانشجوئی ایران پدید آورد، نام برد.
دانشجویان و جوانان گرامی: جوانان آرمان خواه رهروان مصدق بزرگ پنجاه و پنج سال پیش در چنین روزی که از شبیخون دشمن خشمگین بودند، سینه سپر گلوله­های کودتاگران کردند و خون جوشان سه دانشجوی دانشکده فنی، مصطفی بزرگ نیا، مهدی شریعت رضوی و احمد قندچی درخت تناور جنبش ملی ایران را آبیاری کرد.
بقیه در ص 7
در ايـن شمـاره مـی خـوانيـد:

— فراسوی واقعیت هوشنگ کردستانی
— 16 آذر روز دانشجو گرامی باد
دبیرخانه حزب ملت ایران
— یاد و نام پروانه و داریوش فروهر ...
پیام جبهه ملی ایران (نشریه داخلی)
— یکم آذر یادآور جنایتی فجیع
دبیرخانه حزب ملت ایران
— نقدی بر کتاب «همه مردان شاه» ایرج حدیدی
— جهانی شدن (بخش پایانی) جهانگیر لقائی — دانشجویان آزادیخواه این شایسته ترین فرزندان ...
پیام جبهه ملی ایران (نشریه داخلی)
— خبرهای داخلی و ورزشی
— سخنی با رسول خادم قهرمان نام آور کُشتی
— درود به کوروش سروده ای از ادیب برومند

یاد و نام پروانه و داریوش فروهر

پیام جبهه ملی ایران (نشریه داخلی)
تهران، 21 آبان ماه 1387

یاد و نام پروانه و داریوش فروهر
و سایر قربانیان قتل های زنجیره ای گرامی باد

اول آذر ماه 1387 مصادف با دهمین سالگرد شهادت پیشگامان فداکار نهضت ملی ایران پروانه و داریوش فروهر و همچنین نویسندگان مردم دوست و آزادیخواه پوینده، مختاری و شریف می باشد. قتل این آزادگان میهن دوست آنچنان فجیع و تکان دهنده و باورنکردنی بود که رئیس جمهوری وقت جمهوری اسلامی آنها را «جنایات نفرت انگیز» نامید. معلوم نیست که آغاز این قتل ها از چه زمان و تعداد آنها چند مورد بوده است. موارد فوق الذکر تنها مواردی است که دقیقاً افشا گردیده و حاکمیت جمهوری اسلامی آنها را به عنوان قتل هایی که توسط برخی عناصر خودسر وزارت اطلاعات صورت گرفته پذیرفته است.
به دنبال برملا شدن این جنایات نفرت انگیز ظاهراً چند تن از مأموران وزارت اطلاعات بازداشت شدند و عامل اصلی آن قتل ها به نام سعید امامی یا سعید اسلامی معرفی گردید که وی نیز به صورت خودکشی در زندان از میان برداشته شد و راز این جنایات و آمران و عاملان واقعی آنها هیچگاه معرفی نشدند و تنها چند مأمور اجرایی دون پایه مدت کوتاهی را در زندان به سر برده و بعد آزاد شدند. از نظر ملت ایران پرونده معروف به قتل های زنجیره ای هیچگاه بسته نشده و این ملت قتل مظلومانه هموطنان شرافتمند خود را همواره چون بغضی فروخفته در گلو احساس می کند و یاد و نام قربانیان آن جنایات را هرگز فراموش نخواهد کرد و این سئوال همچنان باقی است که آیا سزاوار است که حاکمیتی که اولین وظیفه اش حفظ امنیت و جان و مال و ناموس شهروندان و افراد ملت است خود مرتکب قتل پنهانی و سازمان یافته مخالفین سیاسی خود به آن صورت فجیع بشود؟

در گذشت روانشاد بانو نصیبه فروحی - یحیی زاده مادر دوست و همرزم گرامی، آقای موسی یحیی زاده را صمیمانه به ایشان تسلیت می گوییم.
هیأت اجرایی جبهه ملی خارج از کشور
***
در گذشت روانشاد همشیرة گرامیِ آقای دکتر حسین موسویان عضو هیأت اجرایی جبهه ملی را به ایشان و بازماندگان صمیمانه تسلیت می گوییم.
هیأت اجرایی جبهه ملی خارج از کشور
يكم آذر ياد آور جنايتي فجيع
هم ميهنان
يكم آذر سالروز جنايتي فجيع در خاطره مردمان خوب كشورمان است، و امروز ده سال از آن روز سياه مي گذرد روزي كه داريوش و پروانه فروهر رهبران حزب ملت ايران و دو نويسنده فرهيخته، محمد مختاري و محمد جعفر پوينده به شهادت رسيدند.

حزب ملت ايران
يكم آذر ماه سال هفتاد و هفت رايكي از روزهاي دردناك تاريخ اين سرزمين دانسته و سوگ همگاني اعلام مي دارد. و بدين سبب از تمامي هم ميهنان در هر گوشه گيتي و سازمانهاي مدافع حقوق انساني در ايران و ديگر كشورهاي جهان مي خواهد با پاسداشت اين روز بهر شيوه ممكن و بدور از خشونت فرياد اعتراض خود را بر ضد استبداد و خود كامگي به گوش جهانيان برسانند و خشونت و عمليات تروريستي را اعم از دولتي و غير دولتي محكوم سازند.

درود بر شهيدان راه آزادي و استقلال ايران زمين درود بر جانباختگان و قربانيان قتل هاي سياسي
در ايران
بر قرار باد همبستگي مردم مبارز و آزاديخواه

دبير خانه حزب ملت ايران، تهران، ۱۲ آبان 1387
dc

همه مردان شاه

ایرج حدیدی

همه مردان شاه

بهترین کتابی که به تازگی خوانده ام، کتاب «همه مردان شاه» بوده است. نویسنده این کتاب استیفن کینگز، خبرنگار معروف روزنامه معروف نیویورک تایمز آمریکا در آن روزگار بود. این کتاب را آقای شهریار خواجیّان به پارسی ترجمه کرده و نشر اختران منتشر نموده است.
به نظر حقیر این کتاب واجد ظرافت و اصالت و ژرفای مضمون و معنی است و ژرف بینی و ژرف نگری توام با سلامت و صداقت گفتار مؤلف در این کتاب بالنسبه مشهود است و نیز ترجمه آن پخته و با حفظ اصالت و امانت می باشد.
آنچه در کتاب نگاشته شده است، نسبت به ده ها کتاب و مقاله ای که تاکنون در این زمینه انتشار یافته اند، ارزشمند و در خور امعان نظر و فراخور مطالعه است.
مؤلف که خود آمریکایی و خبرنگار روزنامه ای آمریکایی است، به وضوح اذعان می کند که با کودتای شوم 28 مرداد 1332 این دولت آمریکا بود که ملعبه و بازیچه دست انگلیسی ها و سیاست استعماری و مزورانه آن دولت شد و با مشارکت و سرمایه های مادی و عوامل سیاسی خود تاریخ 25 ساله حکومت استبدادی و خودکامه محمدرضا شاه را تأیید و نثبیت نمود و رویدادهای پس از سقوط آن حکومت از جمله انقلاب اسلامی 1357 را زمینه ساز گردید.
این کودتا نه تنها در ایران بلاخیز و برای مردم بلاکش آن خسارات و تباهی های جبران ناپذیری به همراه داشت، بلکه عرصة خاورمیانه و جهان سوم را در لهیب سوزان اختلاف و افتراق و جنگ و ستیز و نابسامانی و ناهنجاری سوزانید و طراحان و موجدان این کودتا یعنی انگلیس و آمریکا خود برای مدت درازی طرفی نبستند و از این ماجرا قبایی برای خود ندوختند، بل خود که مسبب و معرکه گردان آن بودند، گرفتار واکنش های منفی و مخرب و عوارض و عواقب ویرانگر و انحرافی آن شدند. بعنوان مثال، تروریسم بین المللی و ظهور سازمانهای مخوف و مخربی همچون سازمان القاعده و برپایی حکومت های بنیادگرا و قشری همانند طالبان در افغانستان و ... شدند. این آتشی بود که خود برافروختند و بیش از همه خود در شراره های بی امان آن می سوزند. آمریکایی که تا پیش از کودتای 28 مرداد پایگاه و جایگاهی آبرومندانه و مردمی در ایران داشت، با همداستانی و همگامی با انگلیسی ها در این ماجراجویی آبروی چندین دهه ای خود را در ایران از دست داد و به جای آن بذر نفرت و انزجار را در میان ملت ما پراکند و یا این خبط و خطای تاریخی و محاسبات اشتباه آمیز خود حوادثی چونان حکومت مذهبی شدیداً ضد آمریکایی برای خود در ایران به بار آورد که عوارض آن برای آمریکا از جمله گروگان گیری و اشغال سفارت آمریکا در ایران و دیگر رویدادهای اسفبار را می توان برشمرد.
در اینجا برای ارزش و اعتبار کتاب و پیش نگری و واقع گرائی مؤلف آن، گفتار او را عیناً از صفحه 12 دیباچه آن دربارة شخصیت مصدق و کودتای 28 مرداد و پی آمدها و اثرات فاجعه آمیز آن می آوریم.
«محمد مصدق در زمان خود چهره ای تابناک و بی رقیب بود. وی یکی از بزرگترین امپراتوری های عصر را به لرزه انداخت، و دنیای سرمایه داری را تغییر داد مردم در همه جا او را می شناختند. رهبران جهان و دنیای سرمایه داری به دنبال نفوذ بر او و سپس برافکندنش بودند، بنابراین هیچ کس حیرت نکرد وقتی «نشریه تایم» وی را بالتر از «هاری ترومن»، «دیوید آیزنهاور» و «وینستون چرچیل» به عنوان مرد سال 1957 میلادی برگزید. عملیات «آژاکس» یا چکمه – نام رمز کودتا علیه مصدق- ضایعه ای عظیم برای ایران، خاورمیانه و جهان استعمارزده به بار آورد، زیرا نخستین بار بود که ایالات متحده یک دولت خارجی را سرنگون کرد و تا سالیان آینده الگویی بر جای نهاد تا ملیون تن انسان های جهان ایالات متحده را از دریچه آن بنگرند».
مؤلف کتاب «همة مردان شاه» برای تأیید و مستند کردن گفتار خود ما را به کتاب خاطرات «مونتی وودهاوس انگلیسی» طراح کودتا 28 مرداد حراست می دهد و در دیباچة کتاب خودگفتار «هاوس» را به شرح زیر می آورد، «به آسانی می توان عملیات «آژاکس» را به مثابة اولین گام به سوی انقلاب 1357 ایران دید، آنچه ما پیش بینی نمی کردیم که شاه به قدرت نوینی دست پیدا می کند که نه دولت ایالات متحده و نه وزارت خارجه انگلیس توانایی هدایت وی را در مسیری منطقی پیدا بکنند. در ابتدا ما فقط آرامش یافتیم که خطری علیه منافع بریتانیا رفع شده است».
فرجام سخن آنکه اگر کودتای فاجعه آمیز 28 مرداد در ایران روی نمی داد و ایران و ایرانی می توانست با رهبری داهیانه و وطن دوستانة زنده یاد مصدق و همرزمان واقعی او در یک بستر سالم و طیفی با ارزش های فرهنگی و پیشینه و هویت تاریخی خود آرام آرام و به تدریج به سوی آزادی های فردی و جمعی و دمکراسی واقعی پیش رود و با گذشت زمان به یک جامعه آزاد و دموکرات، پخته، بالغ، مترقی و متعالی در همة زمینه های زندگی، مبدل می شد و اعتلاء، عظمت و حیثیت حقیقی و در خور و سزاوار خود را دوباره ایفاء می کرد، همان راهی که ملت هند با استفاده از فرصت های تاریخی خویش به رهبری مردانی چون «گاندی»، «نهرو»، «ابوالکلام آزاد» و دیگر مردان ملی خود رفت بر جایگاه واقعی و در خورِ خویش را در جامعه جهانی بدست آورد. ÷

جهـانی شـدن Globalisation

جهانگیر لقائی (آلمان)

جهـانی شـدن Globalisation
بخش پایانی

موج چهارم جهانی شدن- قرن 19 میلادی
در سال 1800 انگلستان به همران اسکاتلند و ایرلند «پادشاهی متحد بریتانیای کبیر» را پایه گذاری نمودند و آن را سرزمین مادری کلونی ها و قلب امپراتوری بریتانیا نامیدند. این امپراتوری یک چهارم خشکی ها و یک چهارم جمعیت دنیای آن زمان را در بر می گرفت و بزرگترین از نظر مساحت و متنوع ترین (از نظر فرهنگ، آداب و رسوم، زبان و نژاد و ...) امپراتوری تمام تاریخ بشریت نام گرفت. در سالهای پایانی قرن نوزدهم (1880) تقسیم جهان میان قدرتهای بزرگ به اوج خود رسید. قدرتهای بزرگ یعنی کشورهای اروپایی، روسیه و آمریکای جوان در یک رقابت سخت و قدرتمندانه، تقریباً تمام قسمتهای هنوز آزاد آذربایجان را میان خود تقسیم کردند. نیروی کار ارزان، تهیة مواد خام کارخانجات صنعتی و تصاحب سرزمین های از نظر نظامی مهم، از جمله دلایل هجوم قدرتهای بزرگ به سرزمینهای جدید بودند. نتیجة عملی و مهم این تهاجمات و تصاحب ها همانا تشدید روند جهانی شدن تحت سیطرة تولید کالایی و یا به زبان دیگر تولید سرمایه داری بود.
نقش عجیب و شگفت انگیز کارل مارکس در این برهة تاریخی نه تنها درک و تبیین این واقعیت بود که بورژوازی می خواهد جهانی «همشکل و همانند خویش» بیافریند بلکه با طرح شعار «پرولتارهای سراسر جهان متحد شوید!» جهان همشکل دیگری در مقابل سرمایه داری قرار داد. او می نویسد:
«کمونیست ها عار دارند که مقاصد و نظریات خویش را پنهان سازند. آنها آشکارا اعلام می کنند که تنها از طریق واژگون ساختن همة نظام اجتماعی موجود، از راه جبر، وصول به هدف هایشان میسر است. بگذار طبقات حاکمه در مقابل انقلاب کمونیستی بر خود بلرزند. پرولتارها در این میان چیزی جز زنجیر خود را از دست نمی دهند، ولی جهانی را بدست خواهند آورد. پرولتارهای سراسر جهان متحد شوید!» م. ح. ک. ص 49 و 50.
آرزوی داشتن دنیایی همشکل، بدون مرز و تحت یک قانون و حاکمیت واحد در قدیمی ترین عقاید و ادیان بشری وجود داشته است. اعتقاد به دنیای پس از مرگ که در آن گویا همه به اعمالشان در یک قلمروی واحد، بدون در نظر گرفتن موقعیت اجتماعی و یا اقتصادیشان و تحت حاکمیت مستقیم خود خداوند که عادل ترین است، خود جلوه ایست از آرزوی جهانی شدن از زمانهای بسیار دور تاریخ. بسیاری از فیلسوفان و نظریه پردازان مانند افلاطون و ارسطو در دوران باستان و هگل و مارکس در دوران پس از روشنگری، تلاش کردند تا با تدوین مکاتب فلسفی جهانشمول که بطور باورنکردنی تمام قلمروهای شناخت اعم از خود شناخت، انسان، اجتماع، تاریخ، اخلاق، دین، زیبایی شناسی و غیره را در بر می گیرند، ابتدا جهان همشکل و تابع قانون واحد را در دستگاه های فکری بشر طرح ریزی کنند. در فلسفة هگل و به تبع آن در فلسفة مارکس یک تمایل به توضیح همة پدیده های جهان به کمک منطق دیالکتیک مشاهده می شود. ولی اگر تا زمان مارکس وظیفة فیلسوفان فقط توضیح جهان بود از زمان او به بعد بقول خودش فیلسوفان وظیفة تغیری جهان را هم باید بدوش می کشیند. بدین ترتیب سالهای پایانی قرن نوزدهم و سالهای آغازین قرن بیستم جهان شاهد رقابت و نزاع دو گروه بزرگ اندیشمندان و فیلسوفان طرفدار دو راه مختلف جهانی شدن راه سرمایه داری و راه کمونیستی می باشد.
در سال 1917 انقلابی حرفه ای و اندیشمند بزرگ مارکسیسم ولادیمیر ایلیچ لنین در روسیه قدرت سیاسی را به دست آورد. با عروج او به قدرت یکی دیگر از دردناکترین روندهای یکسان سازی در گوشه ای دیگر از جهان آغاز شد. ابتدا تمام روشنفکران دیگراندیش سر به نیست شدند و سپس و بویژه در دوران دیگر رهبران شوروی مردم تقریباً همه باید در خانه های شبیه به هم زندگی می کردند، لباسها و کفش های شبیه به هم می پوشیدند، از امکانات شبیه به هم استفاده می کردند و از همه بدتر مثل هم فکر می کردند. رهبران شوروی از هیچ جنایتی در این راه فروگذار نکردند. آنان داعیة گسترش انقلاب سوسیالیستی رادر همة جهان داشتند و آن را محتوم می دانستند. از پایان جنگ جهانی دوم به بعد این قلمروی یکسان سازی روسی، اروپای شرقی را هم در بر گرفت.
در سال 1933 در آلمان یکسان ساز دیگری به قدرت رسید. آدولف هیتلر بعدها معلوم شد که هیتلر قصد داشته است پس از تسخیر همة جهان، نسل بشر را به اصطلاح از روی الگو برداری از یک زوج آریایی اصلاح کند. به بیان دیگر او یک قدم از روسها هم جلوتر بوده و می خواسته است که قیافه ها هم شبیه هم باشند.
در سال 1949 در چین یکسان سازی دیگری به قدرت رسید. مائوتسه تونگ دهقان زاده ای که همة مردم چین را شبیه دهقانان کرد. کامبوج، لائوس و ویتنام نیز تحت تأثیر انقلاب چین کم و بیش در این راستا پیش رفتند.
راه کمونیستی جهانی سازی در هیچیک از تجربیات روسی و چینی آن به نتیجة مطلوب نائل نیامد. آنها اکنون هر دو تسلیم راه سرمایه داری جهانی سازی شده اند و چهار نعل می تازند تا شاید عقب ماندگی دهه های گذشته شان را جبران کنند. در این راه اکنون چنان اصول انسانی کارگران چینی در قرن بیست و یکم نادیده گرفته می شود که کارگران فرانسوی رمان ژرمینال باید به حال آنان گریه کنند. از سوی دیگر مخالفان کنونی جهانی شدن که اغلب از کمونیست های سابق می باشند فراموش کرده اند که خودشان تا چندی پیش چگونه برای جهانی شدن کمونیستی می جنگیدند و چشم بر تمام فجایعی که از این راه بر مردم تحت سلطة چنین کشورهایی وارد می آمد می بستند. شعار «پرولتاریای سراسر جهان متحد شوید!» محل تحقق پیدا کرد ولی محل دوام نیافت. ابتدا پرولتاریای اروپای غربی از رفقای روس و اروپای شرقی شان جدا شدند، سپس رفقای چینی از هر دوی آنان جدا شدند و دست آخر خودشان از خودشان.

دانشجویان آزادیخواه این شایسته ترین فرزندان ملت ایران را از تحصیل محروم نکنید

دانشجویان آزادیخواه این شایسته ترین فرزندان ملت ایران را از تحصیل محروم نکنید

ملت مظلوم و رنجدیده ایران از محروم شدن مسئول ترین فرزندان خود از ادامه تحصیل در دانشگاهها توسط حاکمیت جمهوری اسلامی به شدت متأسف و نگران است. آیا مسئولین حکومت تصور نمی کنند که محروم کردن دانشجویان مستعد و لایقی که از سد دشوار کنکور گذشته و به دانشگاه راه یافته اند به معنی تباه کردن زندگی و آینده آنان است و این رفتاری است که در هیچ جای دنیا با جوانان شایسته خود انجام نمی دهند. این دانشجویان میهن دوست و حق طلب اخیراً در یک گردهمایی نسبت به محروم شدن خود از ادامه تحصیل اعتراض نمودند.
حق تحصیل علم و کسب دانش یکی از اولیه ترین حقوق انسانها است. چگونه است که حاکمیت جمهوری اسلامی این اولیه ترین حقوق بشر را نقض می کند و بهترین فرزندان این سرزمین را به جرم حق طلبی و میهن دوستی از حق تحصیل در دانشگاهها محروم می نماید. این حرکت ضدمردمی در رژیم گذشته آغاز و در موارد محدودتری صورت پذیرفت و اکنون در دوران حاکمیت جمهوری اسلامی با ابعاد بسیار گسترده تری انجام می شود. این دانشجویان صاحب اندیشه هستند و اندیشه های خود را بیان می کنند افکار پویا و جستجوگر دارند ساکت نمی نشینند، بنابراین اینان موجودات خطرناکی برای این نظام تلقی می شوند. تصور می کنند که اگر آنها را که اندیشه هایشان را بروز بدهند کنار بگذارند و ساکت کنند بقیه دانشجویان تسلیم هستند. این هم یکی از تصورات و اوهامی است که این حاکمیت دارد، این را درک نمی کنند که بخش کوچکی از دانشجویان و جوانان ما اعتراضات و انتقادات خود را بروز می دهند و بخش عمده بدنه دانشجویی فقط برای اینکه گرفتار زندان و شکنجه نشوند و از تحصیل محروم نگردند این آتش درون را زیر خاکستر نگه می دارند. ما دیده ایم که در شرایطی که ایجاب نماید، بدنه دانشجویی به اعتراض بر می خیزد. ایران هم یکی از کشورهای معدودی است که جنبش دانشجویی آن یکی از گسترده ترین، پویاترین و تأثیرگذارترین جنبش های دانشجویی در تاریخ است. این آقایان خیال دارند که یک انقلاب فرهنگی خاموش و خزنده دیگر را شکل بدهند بازنشسته کردن استادان مجرب و باسواد و فرهیخته و جایگزین کردن کسانی که یا تسلیم هستند و یا سواد کافی ندارند به جای آنان و یا اخراج دانشجویان پیشگام تصور می کنند یک انقلاب فرهنگی دیگر را پایه گذاری کنند یعنی می خواهند سطح دانشگاه را تا سطح خودشان پایین بیاورند ولی تصور نمی شود که دانشگاه بتواند اینقدر که آقایان توهم آن را دارند نزول فرهنگی بنماید و این انقلاب فرهنگی جدید میسر گردد. ولی همه آگاهانه جامعه و فعالان سیاسی و اجتماعی وظیفه بسیار مهمی در اعتراض به این روند بد فرجام دارند و هرگز نباید جوانان و دانشجویان کشور را تنها بگذارند. همه وظیفه دارند که پا به پا و دوش به دوش دانشجویان حرکت کنند و از اندیشه ها و خواسته های آنان حمایت نمایند و طوری عمل کنند که دانشجویان بدانند که تمامی ملت ایران پشتیبان آنها هستند. به امید روزی که جوانان ما پیشتاز تغییرات و اصلاحات بنیادین در کشور باشند.
***
فراسوی واقعیت بقیه از ص 1
گروه «محافظه کاران نو» را به اجرا می گذاشت، نه تنها با شکست فاحش مواجه شده، بلکه باعث سقوط وجهه آمریکا در میان سایر ملت ها گردیده است.
اتخاذ سیاست های اقتصادی نادرست داخلی در هشت سال گذشته که سرانجام به بحران مالی آن کشور و سپس کشورهای قدرتمند اروپا و ژاپن کشیده شد، باعث افزایش ناراحتی مردم آمریکا گردیده و خشم نزدیک به طغیانی را در میان جوانان این کشور پدید آورده است. از این رو، می بایست سیاست داخلی و خارجی دیگری برای آینده آمریکا برنامه ریزی می شد. سیاستی که خشم مردم و بویژه جوانان را کاهش دهد و این امید را پدید آورد که در آینده ای نزدیک بحران به پایان خواهد رسید و شرایط اقتصادی بهبود خواهد یافت.
در خارج از آمریکا نیز این تصور توام با خوشبینی در میان مردم دنیا پدید آید که آمریکا تحت ریاست دمکرات ها، دیگر آن آمریکایی نیست که معتقد بود تنها ابرقدرت جهان است و هر اقدامی را که صلاح بداند، بدون موافقت یا مخالفت سایر قدرت ها حتی متحدان خود و نیز عدم موافقت شورای امنیت سازمان ملل، انجام خواهد داد. سیاست خارجی آینده آمریکا در درجه نخست همکاری با متحدان و سپس با سایر قدرتهای اقتصادی و نظامی، منطقه ای و جهانی در راستای برون رفت از تنگناها و بحران های مالی، اقتصادی و نظامی کنونی جهان خواهد بود. «باراک اُباما» با ویژگی ها و شرایطی که دارد، بهترین گزینه برای تحقق دادن به این دو هدف می باشد.
مشاهده کردیم که در پی انتخاب شدن او به عنوان رئیس جمهور آمریکا، چه شور و شعفی آمریکا را فراگرفت و چه امیدواری هایی را در جهان پدید آورد. خشم و ناراحتی مردم آمریکا جای خود را به خوشحالی داد و دنیا نیز به تغییر سیاست جهانی آمریکا امیدوار گردید.
واقعیت این است که در کشورهای بزرگ صاحب دمکراسی به ویژه آمریکا، نامزدهای ریاست جمهوری پیش از انتخاب شدن وعده های زیادی به مردم خود می دهند و به اعتبار این وعده هاست که با اقبال مردم مواجه و پیروز می شوند. ولی حقیقت این است که پس از انتخاب شدن به ریاست جمهوری، وابسته به هر حزبی که بوده باشند، در عمل همان سیاست رئیس جمهوری پیشین را دنبال و اجرا می کنند چه بسا که در دوران مبارزه های انتخاباتی آنها را محکوم کرده بودند.
سیاست خارجی کشورهای قدرتمند جهان همواره در راستای حفظ منافع اقتصادی و مصالح ملی کشورشان قرار داشته و دارد. از این رو، تصور یا امید داشتن به اینکه با رفتن و آمدن یک رئیس جمهور در آمریکا خط اصلی و کاربُردی سیاست خارجی آن کشور تغییر می کند می تواند خوش بینانه و شاید هم ساده لوحانه باشد.
فرانکلین روزولت رئیس جمهور مشهور آمریکا که در دوران دشوار و پرآشوب جنگ دوم جهانی سکان دار کشتی آمریکا بود می گفت: «در عالـم سیــاست هیچ چیـز تصــادفی روی نمی دهد، اگر اتفاقی رخ دهد مطمئن باشید که طرح آن از پیش به همان صورت ریخته شده است.»
این امکان هست که «اُباما» بتواند گام هایی در جهت رفع بحران مالی آمریکا و در پی آن، دیگر نقاط جهان بردارد. در سیاست خارجی اما، هر تغییری اگر هم بوجود آید از چهارچوب منافع اقتصادی و مصالح ملی آمریکا که برنامه ریزان آن کشور خطوط اصلی آن را مشخص می کند، بیرون نخواهد بود.
اما آنچه برای ما ایرانیان مهم است، مسئله ایـران، آینده جمهوری
بقیه در ص

یورش به خوابگاه دانشجویان زاهدان

خبرهای داخلی

یورش به خوابگاه دانشجویان زاهدان
در پی یورش مردان مسلح به سالن ورزشی دانشگاه سیستان و بلوچستان که منجر به زخمی شدن چند تن از دانشجویان گردید، دانشجویان این دانشگاه در یک گردهم آیی به عدم کارآیی مسئولان دانشگاه و عدم کنترل نگهبانی اعتراض نمودند.

نامه دانشجویان به رئیس دانشگاه علامه طباطبائی
چهار تن از دانشجویان دانشگاه علامه طباطبائی به دلیل آزادیخواهی به ناحق از تحصیل محروم گردیده اند، در نامه خود به رئیس این دانشگاه تأکید کردند که با تمام فشارها و بگیر و ببندهایی که نسبت به دانشجویان اِعمال می شود، هرگز در دفاع از حق خود باز نخواهند ایستاد.

پانزده سال زندان برای یک دانشجو
یاسر گلی به اتهام اقدام علیه امنیت ملی – بخوانید اسلامی- و وابستگی به یکی از سازمانها کُرد به پانزده سال زندان محکوم گردید.

دستگیری شرکت کنندگان در مراسم
بزرگداشت ستارخان
مراسم یادبودی که طبق روال همه ساله بر مزار سردار مشروطیت در شهر ری برگزار می شود، با هجوم عوامل امنیتی نظام بر هم خورد و شماری از شرکت کنندگان بازداشت شدند.

بازداشت بهایی ها ادامه دارد
با وجود آنکه هنوز تنی چند سران جامعه بهایی و بسیاری از جوانان پیرو این آئین مذهبی در بازداشت بسر می برند، موج تازه ای در روزهای اخیر علیه آنان آغاز شده و از وضعیت آنها خبری در دست نیست.
خبرهای ورزشی

بدرود هادی ساعی از ورزش
پرافتخارترین پهلوان المپیک ایران که دارنده بیشترین نشان های بازیهای المپیک برای ایران بود، با ورزش بدرود گفت.
هادی ساعی با پیروزی در بازیهای المپیک پکن تنها نشان طلای کاراته ورزش ایران را بدست آورد. او که نشان طلای المپیک آتن و نشان برنز المپیک سیدنی را هم در اختیار دراد، در سیزده سال گذشته بعنوان نماینده ایران در مسابقه های آسیایی و جهانی در رشته تکواندو حضور داشته و دارنده نشان طلای آسیا و جهان این رشته می باشد.
هادی ساعی به رویهم بیست نشان در مسابقه های آسیایی و جهانی کسب کرده است. از جمله، نشان های طلای مسابقه جهانی سالهای 1998، 2001 و 2002.
کناره گیری این پرافتخارترین قهرمان المپیک ایران که شاید می توانست سومین نشان طلای المپیک را نیز در مسابقه های لندن بدست آورد، جامعه ورزشی ایران را به یاد عدم شرکت حسین رضازاده در المپیک پکن می اندازد و این پرسش مطرح می شود که آیا مقامهای ورزشی جمهوری اسلامی او را نیز همچون رضازاده به دستور پزشکان! از شرکت در بازیهای المپیک لند محروم نمی کردند؟

ایران سه جایزه کنفدرانسیون فوتسال آسیا را بخود اختصاص داد
تیم فوتسال ایران جایزه بهترین فوتسال آسیا را به دست آورد و وحید شمسایی کاپیتان تیم به عنوان بهترین بازیکن فوتسال آسیا معرفی شد. سال گذشته نیز هم تیم ایران و هم وحید شمسایی این جایزه ها را بدست آورده بودند.
جایزه سوم نیز به سبب پیروزی های تیم فوتسال جوانان ایران به این فدراسیون تعلق گرفت

سخنی با رسول خادم

سخنی با رسول خادم
قهرمان نام آور کُشتی جهان

رسول خادم پهلوان نام آور کُشتی ایران و جهان که بارها در میدان های ورزش جهان برای ایران افتخار آفریده و مورد تشویق مردم ورزش دوست ایران به ویژه جوانان قرار گرفته است، می گوید:
«ما در ایران کودکان خیابانی نداریم. کودک خیابانی یعنی کودکی که در خیابان به دنیا آمده و در خیابان می میرد».
اگر منظور او کودکانی است که در خیابانها رها شده و سپس نوجوان و جوان گردیده اند و امروز خیل کارتون خوابها را تشکیل می دهند، باید یادآور شد که خود ایشان که از درون مردم برخاسته و سالها مورد پشتیبانی همین مردم حتی کارتون خواب ها قرار گرفته اند، می دانند که کودکان خیابانی کودکانی نیستند که در خیابان به دنیا می آیند، بلکه کودکانی هستند که خانواده هایشان در اثر فقر و نداری این جگرگوشه هایشان را در خیابان ها رها می کنند. آنها یا در خیابان ها می میرند یا به خیل بیکاران و کارتن خوابها می پیوندند.
در ایران تا پیش از انقلاب اسلامی هیچگاه پدیده کودکان خیابانی و کارتن خواب ها وجود نداشت. این پدیده در اثر انقلاب شکوهمند اسلامی به رهبری قاطعانه امام خمینی و زعامت آیت الله خامنه ای و پروفسور، دکتر مهندس رئیس جمهور امام زمانی به ملت ایران ارمغان داده شده است!
تنها روزی که اراده ملت ایران بر سرنوشت خود حاکم شود و بجای نمایندگان خودفرموده الله بر روی زمین و امام زمان، نمایندگان برگزیده مردم، ایران را اداره کنند، می توان امیدوار بود که این پدیده دردناک و ننگین اجتماعی برای همیشه از سرزمین آریایی ما رخت بربندد.
***
یادآوری

از آنجا که برخی از شعرهایی که زمان سروده شدنشان پیش از دوران استقرار جمهوری اسلامی است، این سئوال را هم در میان شماری از خوانندگان و دوستداران شعر بوجود آورده است که منظور از درج این سروده های همچنان انتقاد به دوران پیش از انقلاب می باشد.
یادآور می شویم که از آنجا که این شعرها با شرایط کنونی ایران همخوانی دارد به درج آن اقدام می شود و نه به خاطر انتقاد از دورانی که سی سال از آن گذشته است. و باز تکرار می کنیم که نوشتارهای با امضاء نویسندگان، الزاماً بیان کننده دیدگاه های جبهه ملی نیست.

16 آذر روز دانشجو ... بقیه از ص 1
از آن پس شانزدهم آذر که روز دانشجو نام گرفت، فرصتی شد در خور نخبگان نسل جوان ایرانی برای در هم شکستن فضای مسموم استبداد و جو اختناق برای زنده نگه داشت آرمان­های ملی که آزادی و استقلال بود تا در مراکز آموزش عالی در دانشگاه­های کشور همت گمارند و نام بزرگ خویش را بر تارک مبارزات ضد استبدادی و ضد استعماری ایرانیان ثبت کردند که فرزندان این نیاخاک اهورائی پیوسته در بزنگاه­های تاریخ در برابر یورش اهریمنی خفاشان شب پرست ایستاده­اند و کودتای بیست و هشتم امرداد یک هزار و سیصد و سی و دو که قدرت­های سلطه گر بیگانه برای گستردن دوباره بساط چپاول در ایران به راه انداختند، خیلی زود با ایستادگی و کوشش همة گروه­های اجتماعی مردم به ویژه خروش دانشجویان که نقش چشمگیری در جنبش ملی کردن صنعت نفت داشتند، روبرو شد.
هم میهنان: دریغا پس از 22 بهمن 1357 نیز این کانون­های نگهداشت فروزه­های امید ملت نخستین آماج تهاجم واپسگرائی گردیدند و در ورطة دهشتزائی فرو افتادند و برای مدتی نه تنها از کوشش بازداشته شدند که بجای پشت میز درس و دانشگاه عمر پرافتخار خود را پشت میله­های زندان سپری کرده با وجودیکه در چنیر دسیسه­های گوناگون گرفتار آمدند و از یادگیری و پژوهش بی­بهره ماندند ولی دانشجویان آگاه نقش سرنوشت­ساز خود را در زندگی ملی از یاد نبرده و همچنان و پیوسته در ستیز با روند یکه­تازی به رسالت تاریخی خود ادامه داده و می­دهند.
حزب ملت ایران ریشه­ای ترین دشواری در زندگی ملی را نادیده انگاشتن مردم در صحنه­های اجتماعی از سوی کار بدستان می­داند که از نبود آزادی و کمبود حزب­های توانمند و نهادهای صنفی در کنار یکدیگر سرچشمه می­گیرد. از این رو ضمن گرامی داشت این روز و روزهائی چون یکم بهمن 1340 و 18 تیر 1378 همگان را به همبستگی ملی در برپائی نظامی مردم سالار برای استقرار آزادی، استقلال و عدالت اجتماعی به تلاشی هماهنگ فرا می­خواند.

پرتوان باد جنبش دانشجوئی ایران
برچیده باد زندان سیاسی
اتحاد مبارزه پیروزی

دبیرخانه حزب ملت ایران،
تهران شانزدهم آذرماه 1387 خورشیدی

به مناسبت روز هفتم آبان روز صدور منشور کوروش

به مناسبت روز هفتم آبان روز صدور منشور کوروش
ادیب برومند
درود به کوروش
به گیتی بـسی شهـریار آمـدند
کـه با یک جهان اقتدار آمدند
از آغـاز تاریخ تـا این زمـان
بسی گونـه گون شهریار آمدند
گروهی ستـایشگر خـویشـتن
زخودکــامگی نـابکـار آمدند!
گروهی ستمگـستر و سنگـدل
به خونخوارگی در شمار آمدند
هزاران تـن از بندگـان خـدای
بـه آسیب آنــان دچــار آمدند
چو درنـده حیوان به خونبار جنگ
پـی صیـد ننگین شــکار آمدند
گروهی بـه هنجار غـارتـگری
سبکتــاز و چـابکـسوار آمدند
شماری به نستوده کردار زشت
ز دربــار شـاهی بـه بار آمدند
گروهی به کشور مداری مدیر
ولـی از شـرف بـر کنار آمدند
شماری دگر حامی مرز و بوم
ولـی بهــر کـشتار، هار آمدند
که رادانی از جمله شاهان پیش
که چون کورش نامدار آمدند
گرانپایه کورش گرانمایه شـاه
جهانیش مـدحت گـزار آمدند
حقوق بشر را چـو شـد پایبند
بـه شکرش هزاران هزار آمدند
بـه اقـوام مغلـوب ورزیـد مهر
ور ازیـن سبب خواستار آمدند
ببخشود بر هر کـه پیروز گـشت
وزیــن رو ورا دستــیار آمدند
به همراهی اش گاه جنگ و نبرد
سـراسـر همــه جانسپار آمدند
نپـیمود جـــز راه همبستــگی
بــر آنان که از هر دیار آمدند
به هـر تیــره ای مهربانی فزود
گـر از روم و گر از تتار آمدند
به هر کیش و دین چشم حرمت گشود
سویـش جملــه بازینهار آمدند
چنین بود آن مرد پاکــیزه کیش
کـه خلقش همه دوستار آمدند
سزد گر به کورش درود آوریــم
کـه خـلقی از او کامکار آمدند
بــود روز کـورش بسی دلــفروز
کـز او جملـه امیـدوار آمـدند
در ایــن روز ملــی ایران «ادیب»
جـوانان همـه شادخوار آمدند
آبانماه 1378
فراسوی واقعیت بقیه از ص 5
اسلامی و چگونگی مناسبات آمریکا با ولایت فقیه است. امیدواری به اینکه، پس از آنکه «اُباما» رسماً قدرت را در آمریکا بدست گیرد، سردمداران جمهوری اسلامی در شرایط دشوارتری قرار خواهند گرفت و نظام اسلامی به احتمال زیاد سقوط خواهد کرد، امیدواری خوش بینانه و تا حدی بدور از واقعیت است.
پس از رویداد یازدهم سپتامبر 2001 و یورش آمریکا و متحدانش به افغانستان که باعث سقوط حکومت طالبان گردید، این خوش باوری در میان بعضی از هموطنان پدید آمده بود که پس از طالبان نوبت جمهوری اسلامی است. به گونه ای که پس از حمله آمریکا و انگلستان به عراق و سقوط صدام حسین این خوشباوران عنوان کردند که سرِ افعی در تهران است و بهتر می بود که آمریکا نخست به جمهوری اسلامی حمله می کرد.
با وجود اینکه بوش رئیس جمهور آمریکا بارها اعلام کرده بود که گزینة حمله نظامی به جمهوری اسلامی را روی میز خود دارد، ولی پس از چندی سیاست آمریکا را در قبال جمهوری اسلامی از یورش نظامی به حمله هوایی تغییر کرد و سپس احتمال حمله هوایی از سوی اسرائیل با یاری آمریکا به مراکز اتمی و پایگاه های نظامی مطرح گردید و سرانجام گفته شد که آمریکا با حمله نظامی اسرائیل به جمهوری اسلامی مخالفت کرده است.
گفته های اخیر «رابرت گیتس»، وزیر دفاع آمریکا در بحرین پیرامون این موضوع که آمریکا در پی تغییر دادن نظام جمهوری اسلامی نیست و آماده است پیرامون مسائل مورد اختلاف با سران جمهوری اسلامی مذاکره نماید، اشاره آشکاری به این تغییر سیاست است.
البته شرایط سیاسی و نظامی دنیا نسبت به هشت سال پیش که جمهوری خواهان در آمریکا به قدرت رسیدند، به زیان آمریکا تغییر کرده است و به امکان زیاد این تغییر شرایط در گردش سیاست آمریکا در مورد جمهوری اسلامی از یورش نظامی تا مخالفت باحمله هوایی از سوی اسرائیل، مؤثر بوده است. دلیلی وجود ندارد که «اُباما» سیاست دیگری را در رویارویی با جمهوری اسلامی سوای روندی که تاکنون پی گرفته شده است، در پیش گیرد.
اینکه چگونگی این سیاست چیست و چه تأثیری در آینده منطقه به ویژه مردم ایران خواهد داشت، نیاز به گذشت زمان دارد.
***



خوانندگان گرامی می توانند مطالب خود را جهت چاپ در
نشریه جبهه ملی خارج کشور، به نشانی زیر بفرستند.
راه تماس با سازمان جوانان جبهه ملی خارج از کشور:
www.javanane-melli.de
info@javanane-melli.de

نشريه
???? ??? ?????
خارج کشور
با مسئوليت هوشنگ کردستانی زير نظر
هيأت تحريريه
هوشنگ کردستانی، مهندس مسعود هارون- مهدوی، دکتر اميرهوشمند ممتاز و دکتر حسن کیانزاد هر ماه يک بار در خارج از کشور انتشار می يابد
نوشتارهای با نام نويسنده در نشريه جبهه ملی ايران خارج کشور، الزاماً نظر جبهه ملی ايران نيست

۱۳۸۷ دی ۹, دوشنبه

اعتراض گسترده نهادهاي رسانه‌اي، شهري و سياسي به حضور خاتمي در شهر فرايبورگ آلمان


اعتراض گسترده نهادهاي رسانه‌اي، شهري و سياسي به حضور خاتمي در شهر فرايبورگ آلمان
آلمان: دكتر حسن كيانزاد
خاتمي و گنداب سياست
در اواخر ماه اكتبر آقاي محمد خاتمي به دعوت شهردار شهر فرايبورگ آلمان آقاي ديتر سالومون به مدت يكهفته در آن شهر اقامت گزيد و از سوي مقامات شهري و دانشگاهي و كليسا مورد استقبال قرار گرفت. و آن چنان كه رسم بزرگان و دولتمردان است، هريك در تعريف و تمجيد از محسنات ايشان، به عنوان دانشمند و فيلسوف و دين‌شناس از يكديگر پيشي گرفتند و او را به باشندگان در سالن سخنراني دانشگاه به گونه‌ي يك سياستمدار اصلاحگرا، برخوردار از اعتدال سياسي و نزديك به غرب معرفي نمودند. شهردار آقاي سالومون از حزب سبزهاي آلمان از آماج‌هاي مترقيانه‌ي آقاي خاتمي در دوران رياست جمهوري‌اش از جمله، ثبات و امنيت قضايي و آزاديهاي بيشتر براي مردم، سخن به ميان آورده و در رابطه با «گفتگوي تمدنها» اشاره به گفتاوردي از ايشان ميكنند كه: ديالوگ پايه و اساس مناسبات انساني و جامعه است و در اين پروسه بايد شرق و غرب از همياري يكديگر برخوردار گردند. گفتگو نمي تواند در پس پنجره‌هاي بسته و تاريك با گوشهاي ناشنوا و زبانهاي غيرقابل فهم انجام پذيرد. كه البته جناب شهردار اين جرات را ندارد كه از ايشان بپرسد كه چرا ايشان در دوران 8 ساله رياست جمهوري‌اش، شرايط و امكانات لازم را براي رسيدن به يك چنين جامعه باز و آزادي كه بهره‌ور از امنيت قضايي و آزادي بيان باشد، بوجود نياورد؟! بهانه‌ي اين ديدار، همكاري دو شهر فرايبورگ و اصفهان در زمينه‌ي ايجاد مناسبات شهري، فرهنگي و هنري بوده كه از سال 2000 آغاز گشته و با آمدن احمدي‌نژاد متوقف گرديده است. موضوع سخنراني آقاي خاتمي، «اسلام در گفتگو باغرب مشكلات و چشم انداز آينده» بوده است. خبرنگار، آقاي احمد طاهري در تاريخ 1 نوامبر 2008 در روز نامه‌ي فرانكفورتر آلگماينه زايتونگ زير عنوان «سكوت استاد شطرنج‌باز» مي نويسد: نزديك دوهزار نفر سالن بزرگ دانشگاه را براي شنيدن سخنراني آقاي خاتمي پُر كرده بودند و با شور و شوق در انتظار بودند كه ببينند ايشان چه ميگويند. هنگاميكه ايشان پشت تريبون براي آغاز سخن قرار گرفت، نخستين شعارهاي مرگ بر جمهوري اسلامي و جنايتكار، جنايتكار از سوي تني از چند از مخالفين رژيم، سرداده شد، اما مامورين آنان را از سالن به بيرون هدايت كردند. خاتمي در سخنراني‌اش حتا يك كلمه درباره مسايل سياسي حاد جامعه‌ي ايران بر زبان نمي آورد و به پرسش هايي در اين زمينه پاسخ نمي دهد، اما از همدردي خود با مردم رنج‌ديده‌ي فلسطين سخن به ميان مي‌آورد و از راه دشوار گفتگوي تمدنها سخن مي گويد و اينكه غرب حاضر نيست با نمايندگان واقعي طرف ديالوگ در دنياي اسلام سريك ميز بنشيند. «خاتمي در سخنراني يكساعته‌ا ش كه گاه آنرا با سروده‌هايي از گوته و ريلكه همراه مي‌كند، ميگويد نيرومندي و ويژگي‌ غرب تنها در اقتصاد و يا نيروي نظامي نيست، بلكه در توانايي پرارزشي كه حتميت‌ها و باورهاي خود را زير پرسش مي برد و به جبران اشتباهات گذشته مي پردازد. و اين ويژگي ميتواند آموزه‌اي براي دنياي اسلام باشد». خاتمي در پاسخ به پرسش خبرنگاري كه با سماجت از او مي پرسد كه آيا او در انتخابات آينده كانديد مي شود يانه؟ پاسخ مي دهد كه، «حيف است كه اين فضاي معطر آكادميك را به گندآب سياست آلوده سازيم!!» در بيانيه‌ي ديده‌بان حقوق بشر در ايالت بادن در روزنامه‌ي باديشه زايتونگ در تاريخ 31 اكتبر در رابطه به چگونگي برگزاري اين دعوت از خاتمي، آمده است كه، ما مخالف ديالوگ ميان گروههاي سياسي در گير در ايران و آلمان نيستيم، اما اجازه نداريم كه از بيان راستين مسئوليت‌هاي شخص آقاي خاتمي در دوران رياست جمهوري‌اش، سرباز زنيم. ما در آن هنگام نامه‌هاي بسياري در رابطه با اعدام‌ها، شكنجه زندانيان به ايشان نوشتيم، اما هرگز پاسخي دريافت نكرديم. رفتار شهردار شهر فرايبورگ در استقبال از خاتمي و اين اشاره‌ي ايشان كه شهر فرايبورگ را به ديدارش مفتخر كرده است، تنها از سوي خودش سخن گفته و نه از سوي مردم اين شهر. سازمان دانشجويان حزب دموكرات مسيحي و همچنين آقاي دانيل ساندر كانديداي نمايندگي اين حزب براي پارلمان آلمان در نامه اي به شهردار و رئيس دانشگاه، كه در روزنامه‌ي باديشه زايتونگ انتشار يافته، مي نويسند: حال كه يك چنين دعوتي را از خاتمي كرديد، چرا به همراه گفتگوهاي خود با ايشان يك ليست از همه‌ي بيدادگريها و ناسازواريهاي جامعه ايران پيش رويش نگذارديد؟

خانم اليزابت بوركارد در روزنامه ي باديشه زايتونگ 10 نوامبر 2008 مي نويسد: مسئولين شهر فرايبورگ نامسئولانه و بي‌توجه به سركوب جوانان، زنان و پيروان اديان ديگر، سنگسار زنان، قطع دست و پا، چشم در آوردنها و به دار كشيدن‌هاي جرثقيلي وحشيانه، ميخواهند همچنان با كسانيكه مدعي اصلاحگرايي و اعتدال در جامعه ايران هستند، گفتگو داشته باشند. بايد از آنان پرسيد كه اين اعتدال سياسي آقاي خاتمي كه خود از باورمندان اين رژيم است و در ساختار حاكم آن قرار دارد و عملكردش در رابطه با بيدادگريها، تاكنون انفعالي بوده است، بر پايه كدام منطق استوار است؟! اين آقايان خيال مي كنند با يك چنين دعوتي مي توانند در اوضاع نابسامان ايران در جهت رفرم، دگرگوني بوجود آورند، بسي خيال خام و دروغ بخود. «حاكميت در ايران با تبليغ دوجناح درون ساختار، يعني اصلاح گران و بنيادگرايان، تنها در گستره سياست‌هاي راهبردي«نقش» بازي ميكند، اينجا اصلاحگران و آنجا بنيادگرايان. آن هم براي آرامش خاطر مشتي غربيان اورينت رمانتيكهايي كه در شهرهاي تاريخي به گشت و گذار مشغولند و از درد و غم مردم ايران بدور». كريستيان اشتوك يك خبرنگار در روزنامه هفتگي حزب چپ ها در تاريخ شش نوامبر با اشاره به دعوت شهردار از خاتمي و تجليلي كه از به عمل آوردند، مي نويسد: خاتمي را نمي توان يك اصلاح گرا ناميد. او بين سالهاي 2003- 1997 رئيس جمهور بود. صدها نفر را در درازاي اين سالها اعدام كردند. قتلهاي زنجيره‌اي را به راه انداختند، رسانه‌هاي گروهي را به تعليق درآوردند و جنبش دانشجويي را در دانشگاه تهران سركوب نمودند. خاتمي در گفتاري، اسرائيل را يك زخم ناعلاج بر پيكر اسلام مي داند، زحمي كه چركين و گنديده گرديده و بوي تعفن آن فضا را پركرده است. خاتمي از وفاداران سرسخت به رژيم است. خبرنگار همچنين اشاره مي برد به اينكه پيش از ديدار خاتمي از شهر فرايبورگ، به دعوت كامپين جلوگيري از برنامه اتمي رژيم در جهت دستيابي به تسليحات اتمي، زير عنوان «Stop the Bomb»، مردم در شهر وين دست به تظاهرات گسترده اي برعليه خاتمي زده بودند.
شوراي مركزي يهوديان آلمان، طي نامه‌اي سرگشاده‌اي به امضاي معاون و دبيركل آن به شهردار، رئيس دانشگاه و مفامات كليساي شهر فرايبورگ مي نويسند: ما نسبت به اين دعوت و تجليلي كه از محمد خاتمي به عمل آورديد سخت معترضيم و آنرا غيرمسئولانه ميدانيم بويژه اين سخن كه ايشان ليبرال است و طرفدار غرب، به هيچ وجه قابل پذيرش نيست، با آگاهي به سركوب و اختناق و زيرپاگذاري حقوق بشر در هنگام رياست جمهوري ايشان در ايران. اين يك توهين نابخشودني است به تمام قربانيان ترور رژيم ملايان، كه شهردار آقاي سالومون از آزاديهاي بيشتر و دموكراسي در دوران رياست جمهوري خاتمي، سخن ميگويد. اين شيوه رفتاري و مماشات شما با حكومت در ايران، سردمداران آن، از جمله احمدي نژاد را تحريك و تشويق مي‌كند، كه همچنان گستاخانه خواستهاي آزاديخواهانه مردم ايران را زير پاگذارند، بر دامنه‌ي سركوبها و جنايات خود بيفزايند و با دستيابي به بمب اتمي در پي نابودي كشور اسرائيل، گام بردارتد. در اين نامه با اشاره به سخن نماينده كليسا كه ديدار خاتمي از كليساي بزرگ شهر «دُم» را به عنوان يك «لحظه تاريخي» در ديالوگ ميان اسلام و مسيحيان به شمار آورده، آنرا ننگي بزرگ مي دانند بردامن كليسا بواسطه‌ي سكوت و چشم برروي حقايق بستن‌ها. و روي به سوي رئيس دانشگاه آقاي شيوير، مي نويسند: شما از آماد‌گي آقاي خاتمي براي گفتگو و نقش مذهبي و روحاني‌ايشان سخن گفتيد، اما فراموش كرديد كه به سركوب دانشجويان دانشگاههاي ايران و اخراج استادانشان زبان به اعتراض بگشاييد.
آقاي خاتمي، در رابطه با انتخابات رياست جمهوري سال آينده، پس از اصرار بسيار خبرنگاران حاضر مي شود كه بگويد: من تمايلي به شركت در انتخابات آينده رياست جمهوري ندارم. اما بايد ديد كه آينده چه به همراه خواهد آورد و سپس مي‌گويد، من به دو شرط آماده براي قبول مسئوليت هستم. 1- اگر من بدانم كه ملت ايران ميخواهد كه در برابر احمدي‌نژاد، كانديد شوم و 2- اينكه خودم باور بر اين داشته باشم كه قادر خواهم بود مشكلات كنوني ايران را برطرف كنم و دوران نويني را آغاز نمايم- او با اشاره به اينكه در دوران رياست جمهوري‌اش ميخواسته روابط ايران را با غرب درست كند، ميگويد، در بيل كلينتون شخصيتي را ديدم كه ميخواست روابط و مناسبات كشور خود را با ايران همراه با احترام و حرمت نمايد. اما امروز اوضاع دگرگون شده است، تنها احمدي نژاد گناهكار نيست، اشتباه اين بودكه بوش ايران را در محور شرارت قرار داد. در رابطه با رئيس جمهور آينده آمريكا ميگويد، او اميدوار است كه همانگونه كه او براي ملت خود آزادي مي‌خواهد، از آزادي كشورهاي ديگر هم پاسداري كند. حمله به عراق يك اشتباه بود، وضع را بدتر كرد، اما اميدوار است كه رئيس جمهور آينده اين خطاها را جبران كند. آقاي خاتمي در اين گشت و گذارهاي دلچسب بيرون مرزي و دُرافشاني‌هاي زباني در سرزمين‌هاي امن و امان اروپا، نخست از ترس بازخواستهاي همگنان سوار بر قدرت، لب به سخن نسبت به مسايل ايران نمي‌گشايد، اما ذوق زده از فضاي آزاد دانشگاهي و تجليل‌هاي ناسزاواري كه از او به عمل آوردند، براي اينكه شر خبرنگاران سمج را از سرخود دفع كند و پاسخي به پرسش‌هاي آزاردهنده آنان ندهد، ميگويد «بهتر است كه فضاي معطر آكادميك را به گنداب سياست آلوده نسازيم». از ايشان كه زبان به انتقاد از غرب مي گشايد وقراردادن حكومت ملايان را در محور شرارت، يك اشتباه مي داند و خود در اين سي سال گذشته در مسند وزارت و رياست جمهوري شاهد و ناظر تمام بيدادگريها، سركوب و شكنجه، قتل و جنايات بي شمار دگرانديشان بوده، بايد پرسيد كه سهم ايشان در گندايي سياست كه آلودگي آن عرصه زندگي و حتا تنفس را بر مردم ايران تنگ و مسموم ساخته، چگونه بوده است؟ آيا عالي جناب خاتمي كه غرب را بخاطر بررسي و انتقاد از اشتباهات گذشته مي ستايد و ميگويد دنياي اسلام بايد از آنها بياموزد، خود هرگز چنين آموزه‌اي را پيشه خويش ساخته‌اند؟ پاسخ منفي است. زيرا كه براي ايشان همواره حفظ نظام فاسد استبداد و ارتجاع سياه ملايان، از الويت نخستين برخوردار بوده و بر اين پايه است كه او صريح ميگويد، مخالفت با «ولايت مطلقه فقيه» خيانت به نظام است.
به همين سبب است كه او در سوگ ترور جلاد سنگ دل زندان اوين «لاجوردي» خدمات اورا به انقلاب و خميني و نظام مي ستايد و در برابر ترور بيش از پنجاه نفر از فعالين و سرشناسان اپوزيسيون برون و درون مرزي از آن جمله دكتر عبدالكريم قاسملو و يارانش در وين، دكتر شاهپور بختيار در پاريس، دكتر شرفكندي و يارانش در رستوران ميكونوس و زنده يادان فروهرها، مختاري و پوينده و دواني، سعيدي سيرجاني، زهراكاظمي و صدها و صدها قربانيان ديگر اين نظام مافيايي سكوت مي‌كند و سازشكارانه به خدمت خود در منجلاب گنداب سياستي، كه خود يكي از آمران و عاملين پاگيري آن مي باشد، ادامه مي‌دهد. سركوب جنبش دانشجويي و قتلهاي زنجيره‌اي كه در دوران رياست جمهوري اين جناب انجام گرفت، ميتوانست براي او فرصتي باشد كه زبان به اعتراض بگشايد و بعنوان رئيس دولت، عاملين و آمران آن جنايات را، كه خود خوب مي شناخت، افشا سازد، و يا اينك مسند صدارت را در خدمت به حاكميت ولايت مافيايي ترك كند. اما او چنين نكرد، زيرا كه خود در حلقه‌ي اتصال ساختار نظام، جاي ويژه دارد. پرستو فروهر دخت جانباختگان پروانه و داريوش فروهر در رابطه با برگزاري مراسم يادبود دهمين سالگرد آن جنايت، كه ننگش همچنان بر قباي خونين سردمداران رژيم و بويژه شخص خاتمي، نقش گرفته است، مي گويد: در منزل پدري از پيش به ما گفتند، كه اجازه ي برگزاري مراسمي را به شما نميدهيم. در روز موعود نيروهاي پاسدار با بي حيايي و دشنام، كسايي را كه به آنجا آمنده بودند، برگرداندند. پرستو فروهر ميگويد، هفت روز پس از آن جنايت، خانه‌ي پدرو مادر ما را به ما تحويل دادند. كه به بهانه‌ي پيداكردن ردپاي قاتلان اشغال كرده بودند. انگار همه چيز در گرداب وحشي‌گري چرخيده و بلعيده باشد. دست نوشته‌هايشان، مدارك سياسي زندگي‌شان به غارت رفته بود. اين تصوير پايان زندگي داريوش و پروانه فروهر است. پس از سالهاي سال تلاش و ايثاري كه در راه آزادي و آبادي ميهن كردند. زهر تلخ اين فاجعه در رگهايم جاري است، در تنگناي هر روز به اين خيانت انديشيده‌ام، به پدرو مادرم در محاصره تيغ‌هاي برنده‌ي قاتلان در حرم خانه‌شان و به نگاه نجيب‌شان به عنوان آخرين وداع با يكديگر. «از شما مي پرسم واژه عدالت را در سرزمين ما چگونه معنا مي كنند؟!!»

نويسنده و پژوهنده‌ي نامدار ايرانزمين، سعيدي سيرجاني كوتاه هنگامي پيش از دستگيري‌اش در يك مصاحبه ميگويد: من روزيكه داشتند عليه من توي خيابانها تظاهرات مي‌كردند، پرچم برداشته بودند، بنده شدم سلمان رشدي دوم.
در خانه را باز گذاشته بودم، توي حياط خانه‌ام خوابيدم، تابستان بود، گفتم هركه ميخواهد مرا بكشد، بيايد بكشد. بگذار اين قطره‌ي خون در راه ايران ريخته بشه، تا ببينم آينده چه ميشه. او در نامه سرگشاده‌اش به خامنه‌اي، مي گويد: آدمي زاده‌ام، آزاده‌ام، دليلش تقديم همين نامه است كه در حكم فرمان آتش است و نوشيدن جام شوكران. بگذاريد آيندگان بدانند كه در سرزمين بلاخيز ايران هم بودند مردميكه دليرانه از جان خود گذشتند و مردانه به استقبال مرگ رفتند. آن آزادمرد فرهيخته و ايرانپرست دلاور را به بند كشيدند، در زندان به او بي حرمتي‌ها كردند و سرانجام جان گرانقدرش را گرفتند.
به نداي اين جانباختگان و ايرانپرستان گوش فرا دهيم. نگذاريم كه خون اين فرزانگان ايرانزمين كه براي دفاع از آزادي و حقوق انساني و شرف و حيثيت ايرانيان، ستمگرانه بر زمين جاري گشت، بيهوده گردد. بياييم از اين پراكندگي‌هاي گروهي و چندپاره گي‌هاي خودمدار، كه ما را اين چنين خوار و ضعيف و ناكام و درمانده كرده است، فاصله بگيريم و در راستاي بسيج يك جنبش فراگير مشترك و ملي دست دردست يكديگر بگذاريم و براي آزادي و سربلندي ملت و ميهن‌مان و سامان فردايي كه اين تاريكي و سيه‌روزي سي ساله، از كشور ما رخت بربندد و واژه‌ آزادي، مهر و داد و مردمي و «عدالت» در سرزمين ما، نهادينه معنا گردد، بكوشيم. اگر اين چنين بخواهيم، آن روز دور نمي باشد.

المان: دکتر حسن کیا نزاد

۱۳۸۷ دی ۳, سه‌شنبه

پيرامون نامه بازرگان به محمدرضا شاه پهلوي

آلمان: دكتر حسن كيانزاد
پيرامون نامه بازرگان به محمدرضا شاه پهلوي
انقلاب 57 و حافظه تاريخي ايرانيان
آقاي ابراهيم يزدي دبير كل نهضت آزادي ايران در تاريخ 21 مهرماه 1387 پس از 29 سال نامه‌اي از مرحوم مهندس بازرگان، نخست وزير دولت موقت خميني به تاريخ نهم آذرماه 1358 را، كه به محمدرضاشاه پهلوي نوشته بود، براي انتشار در اختيار ايران نيوز، سايت نهضت آزادي مي گذارد. در اين ميان تني چند از صاحبنظران بويژه در برون مرز از جمله آقاي مسعود بهنود نويسنده و روزنامه‌نگار، بانو الهه‌ي بقراط و دكتر منصور بيات‌زاده از سازمان سوسياليست‌ ايران، به نقد از آن نامه پرداخته‌اند. در اين نامه آقاي بازرگان با اشاره به اشغال سفارت آمريكا و گروگانگيري كاركنان آن از سوي دانشجويان خط امام مي نويسد:
« وضع وحشتناك حاضر و مساله لاينحلي كه گروگانگيري اعضاي سفارت آمريكا و سرسختي طرفين دعوي بر سر استرداد شما بوجود آورده است و مي رود كه خداي نخواسته، عالمي به آتش و مرگ كشيده شود، از روي صداقت و حسن نيت پيشنهاد مي‌كند كه «اعليحضرت سابق آقاي محمدرضا پهلوي» با يك «ژست عالي تاريخي و در عين حال ساده»، اعلام مراجعت به ايران براي حضور و دفاع خود در محكمه بنمايند و همچنين جناب بازرگان اضافه ميكند كه «كليد نجات مملكت و باز شدن گره كور بين الملل و همچنين آزادي وجدانتان و خروج از وحشت حاضر بدست شما است». سپس با تشويق شاه به انجام بي‌درنگ اين كار به خاطر دوستي و خدمتگزاري به هموطنانش، مدعي مي‌گردد كه آن هنگام گروگانها آزاد خواهند گرديد، حمله به ايران و مصائب اجتماعي مرتفع ميشود، اروپا و آسيا از نگراني بيرون مي آيند و بالاخره شهرت جهاني و افتخار خدمت بي‌نظيري كه كفاره‌اي از گذشته و آبرويي براي آينده خواهد بود، مي خريد. آقاي مسعود بهنود با اشاره به اين نامه، زير عنوان «عجب كاري نكرد پادشاه» سخن از «ساده‌‌ دلي» و «خوشباشي‌» مهندس بازرگان به ميان آورد. و مي نويسد: همه كساني كه آن روز براي او نقشه مي‌كشيدند و درظاهر احترامش را مي داشتند، تا از قم فرمان رسيد «ضعيفيد آقا ضعيف» ،در دلشان چه ريشخندي داشتند به اين همه ساده‌دلي، نه فقط در شناخت همان‌ها كه روز دركنارش بودند، با او نماز مي خواندند و به او اقتدا مي كردند در نماز، بلكه در شناخت جهان هم ساده‌دلي بود.
آقاي دكتر منصور بيات‌زده، دبير سازمان سوسياليست‌هاي ايران كه يك سوسياليست‌ مصدقي است در د فاع از بازرگان با اشاره به نوشتار مسعود بهنود مي نويسند: اگر بنا باشد قضاوتي عادلانه و بي غرضانه نسبت به محتوي نامه‌ي وي به شاه سابق ايران نمود، حتما بايد معيار سنجش و برخورد، نه فقط بر پايه مواضع سياسي فردي و يا گروهي باشد، همچنين ضروري است در اين سنجش و قضاوت به ارزشهاي دموكراتيك و ميهن‌دوستي، استقلال طلبي و دفاع از تماميت ارضي ايران نيز توجه نمود و قضاوت كرد كه چرا او 25 روز پس از استفعا از مقام نخست وزيري آنرا نوشته است. آيا «ساد‌ه‌انگاري» او باعث شده بود كه او يك چنين سياست و روشي را برگزيند و يا اينكه وي به خطرات ناشي از بالا گرفتن اختلافات با ايالات متحده و در رابطه با اشغال سفارت، او از وظايف ملي خود مي دانسته كه بعنوان يك شهروند وطن‌پرست، در جستجوي پيداكردن راه حل براي پايان دادن به معضل و مشكل باشد. آقاي دكتر بيات‌زاده سپس اشاره مي‌كنند، اگر محمدرضاشاه حاضر شده بود به نامه‌ي مهندس بازرگان پاسخ دهد و تلويحاُ اعلام نموده بود كه حاضر به مراجعت به ايران و شركت در يك دادگاه مي باشد، ولي براي مراجعت و شركت در دادگاه، شرايط خود را مطرح مي نمود و در آن رابطه به چگونگي برگزاري يك دادگاه صالح، نه يك دادگاه چند ساعته در اطاقهاي دربسته كه حتا حكمش از قبل نوشته شده بود، تاكيد مي ورزيد و در آن رابطه ضمانت بين‌الملل را طلب، مي نمود. اما محمدرضا شاه- اگر چه به چگونگي وضع و موفقيت ايران وجهان آگاه بود- به نامه مهندس بازرگان جواب نداد. آنهم شايد بدين خاطر كه تصور مي‌نمود با بالا گرفتن و تشديد اختلافات، احتمالاً ارتش ايالات متحده به ايران حمله خواهد كرد و در نتيجه تخت و تاج از دست رفته در شرايط انقلاب 57، همان انقلابي كه عليه ظلم و فساد و بي‌قانوني به پا شده بود و پادشاه صداي آن را نيز در زمانيكه هنوز خود را پادشاه ايران ميدانست، شنيده بود، مجدداً بدست خواهد آورد.
نخست اينكه، ميگويند شهبانو فرح گفته‌اند چنين نامه‌اي بدست شاه نرسيده است.
بي شك آقاي دكتر ابراهيم يزدي جانشين مهندس بازرگان بهتر از هر فرد ديگري ميتوانند پاسخ دهند كه در آن هنگام چه بر سر نامه آمده، در محاق سانسور چه كساني قرار گرفته و چرا ايشان، آنرا اكنون پس از بيست و نه سال انتشار داده‌اند. اما اگر جناب دكتر بيات‌زاده و ديگر همفكرانشان بمانند همه‌ي مردم ايران به حافظه‌ تاريخي سه دهه‌ي گذشته رجوع كنند و به رويدادها و گويش‌ها‌ و خواست‌هاي سردمداران انقلاب اسلامي و بويژه رهبران آن و مردم انقلاب زده توجه بدارند، در مي يابند كه يكي از شروط روح الله خميني براي بازگشت از پاريس به تهران، اين بود كه، شاه از ايران خارج شود. سرانجام هم اسباب و ابزار اين بيرون رفت شاه را راويان با پشتيباني بيگانگان بويژه آمريكا و مشاركت دست اندركاران دولت كارتر چون سيروس ونس، برژينسكي و رمزي كلارك و هويزرها فراهم ساختند، او و خانواده‌اش را در بدر و آواره‌ي جهان كردند. حال در جو حاكم تنش‌هاي پس انقلاب، بي‌قانوني و كشتار و خونريزي و از هم گسيختگي جامعه‌ي ايران، نخست وزير تحقير شده و بي حرمت گشته از سوي خميني و پيرامونيانش كه بنابر گفته‌ي خود، تبديل به يك چاقوي بي دسته شده و در برگشت از سفر الجزاير بواسطه ديدارش با برژينسكي مشاور امنيتي كارتر سخت مورد سرزنش نزديكان خميني از جمله، رفسنجاني، خامنه‌اي و بهشتي قرار ميگيرد كه چرا با برژينسكي ديدار كردي، آنچنان عرصه كار و بي عملي بر او تنگ مي گردد كه يكروز پس از گروگانگيري سفارت آمريكا پس از 275 روز صدارت، استعفاي خود را تقديم رهبرش خميني مي‌كند و دلايل آن را اين گونه بيان ميدارد: نظر به اينكه دخالت‌ها، مزاحمت‌ها، مخالفت‌ و اختلافات نظرها انجام وظايف محوله و ادامه‌ي مسئوليت را براي همكاران و اينجانب مدتي است غيرممكن ساخته و در شرايط تاريخي حساس حاضر، نجات مملكت و به ثمررساندن انقلاب بدون وحدت كلمه، و وحدت مديريت، موثر نيست . بدينوسيله استعفاي خود را تقديم مي‌دارد تا به نحوي كه مقتضي ميدانند، كليد امور را در فرمان رهبري بگيرند، يا داوطلباني را كه با آنها هماهنگي وجود داشته باشد، مأمور تشكيل دولت فرمايند.
اكنون، جناب دكتر بيات‌زاده، چگونه است كه مي خواستند، پادشاهي را كه در هفته‌ها و روزهاي پرتنش و بحراني پيش از پيروزي انقلاب، انقلابيان و رهبرانش با نابردباري و دامن‌زدن به آتش خشم و قهرو كين مردم نسبت به دولت وقت، بي صبرانه مجبور به ترك كشور و آنهم با كمك‌گيري و رايزني با عوامل بيگانه كه در فراز به آنها اشاره برديم، بكنند، حال پس از اينكه بر اريكه قدرت نشستند و تمام نهادهاي اداري و حقوقي، نظامي و اطلاعاتي را دردست گرفته و در همان روزها و هفته‌هاي نخستين با بوجود آوردن فضاي هولناك اختناق، ارعاب و تهديد و دستگيري صدها نفر از رجال و دست دركاران رژيم گذشته و محاكمات چندساعته و اجراي حكم اعدام درجه‌داران و اميران ارتش - كه با صلاحديد جناب بازرگان و آيت‌الله طالقاني كه به آنها گفته بودند، خود را به مقامات مسئول معرفي كنند مشكلي در ميان نيست- ميخواستند اورا بار ديگر به ايران بازگردانند؟! و براي رسيدن به اين خواست، به فرمان خميني و با شگرد گروگانگيري چند صد نفر از كاركنان سفارت آمريكا و با زيرپا گذاشتن تمامي اصول و عرف بين‌الملل و مصونيت ديپلوماتيك آنان، به گونه‌ي عامل فشار، دست يازيدند و مناسبات و مصالح ملي ميهن ما را در جهان مورد خطر جدي قرار دادند، آنهم براي بازگرداندن پادشاهي سرگردان، در چنگال يك بيماري لاعلاج گرفتار، كه هفته‌ها و روزهاي پاياني زندگي‌اش را به سر مي آورد. و اين كافي نبود، از سوي ديگر، صادق قطب‌زاده كه سفارش قفس نگهداري و دورگرداني شاه‌ايران را داده بود با برقرار كردن ارتباط با ديكتاتور پاناما ژنرال نوريگا – كه به همكاري با قاچاقچيان مواد مخدر معروف بود- مي خواست با دادن دهها ميليون دلار به او، هواپيماي حامل محمدرضا شاه را در فرودگاه بين‌المللي پاناما كه ساعتها در حال انتظار به سر مي‌برد، تا به سوي قاهره پرواز كند، گروگان‌ بگيرد و به ايران ببرد. جناب دكتر بيات‌زاده، شما به عنوان يكي از چهره‌هاي سرشناس و انديشه‌ور و منتقد جامعه‌ي برون‌مرزي، كه در ميهن‌پرستي‌تان و باورتان به دموكراسي و تماميت‌ ارضي و استقلال ايرانزمين، شكي نيست و بر اين پايه هم همواره عمل كرده‌ايد، چگونه است كه در رابطه با نوشتار آقاي مسعود بهنود «عجب كاري نكرد پادشاه» برپايه همان «معيار سنجش و قضاوت» كه شما اشاره برده و ميگوييد - «نبايد فقط بر پايه مواضع سياسي فردي و ياگروهي باشد، بلكه بايد به ارزشهاي دموكراتيك و ميهن‌دوستي و استقلال طلبي توجه كرد،‌ «ساده‌دلي» بازرگان را بنا بر گفته‌ آقاي مسعود بهنود به زير انتقاد برده و در دفاع از بازرگان مي نويسيد، آيا «ساده‌انگاري» او باعث شده بود تا وي چنان سياست و روشي را اتخاذ نمايد و يا اينكه وي به خطراتي كه بالا گرفتن اختلافات بين دولتهاي ايران و ايالات متحده آمريكا در رابطه با اشغال سفارت آمريكا با خود توانسته است، بهمراه داشته باشد، مي انديشيد. و در آن رابطه از وظايف ملي خود ميدانسته است كه بعنوان يك شهروند وطن‌پرست ايراني در جستجوي پيداكردن راه حل براي پايان دادن به ان مشكل و معضل باشد، خود يكسويه قضاوت كرده و براي دفاع از بازرگان، حقوق دموكراتيك دگرانديشان را كه همواره بر آن تكيه ميكنيد و همچنين رويدادهاي ملي را مورد تحليل قرار ميدهيد، ازنظر به دور داشته، و مي‌گوييد كه آقاي مسعود بهنود به جو ضدبازرگان دامن زده و كوشش نموده تا بدون توجه به خصوصيات شخصي او، شخصيت سياسي اورا، خدشه‌دار كند.
انتشار اين نامه پس از 29 سال، كه از سوي دكتر ابراهيم يزدي انجام گرفته است، و بايد از او پرسيده شود كه چه شگردي در پس آن نهفته است- صاحبنظران سياسي را بر آن ميدارد كه با استفاده از يك چنين اسنادي دست به يك بازنگري روشنگرانه از گذشته بيازند. بنيانگزار جمهوري اسلامي خميني و ديگر رهبران خرد و بزرگ ملي و مذهبي، فرايند پيروزي انقلاب 57 و سقوط رژيم پادشاهي را، آغاز شكل‌گيري‌ي يك جامعه باز و آزاد و مردمسالار بر پايه منشور جهاني حقوق بشر به شمار آورده و آنرا جشن گرفته بودند. اما ديري نپاييد كه مردم ايران در همان ماههاي نخستين و هم امروز پس از گذشت سي سال از آن فاجعه ملي، با چشم باز و خردبين و همچنين با مراجعه به «حافظه تاريخي» اشان، پي بردند، كه ميهنشان برابر چه پيامدهاي هولناك و ويرانگري قرار گرفته است. و در اين راستا است كه بايد همه‌ي آن مسئؤلين و در صف نخستين‌اش، بازرگان و ياران نزديك او درنهضت آزادي و به ويژه‌ دكتر ابراهيم يزدي، كه در تمام مراحل بازگشت خميني به ايران، يكي از مشاورين نزديك به او بود و او را همراهي مي‌كرد و پس از بازگشت به ايران، نقش مهمي را در شوراي انقلاب اسلامي عهده‌دار بود، - كه تمامي امور از جمله شيوه‌ اداره دادگاههاي انقلاب و چگونگي احكام‌اش در آنجا مورد بررسي قرار مي‌گرفت - بايد به مردم ايران پاسخ مي‌دادند كه چرا در برابر ديكتاتوري خون‌ريز و كينه‌جوي خميني، كه خود بر ملت ايران تحميل كرده بودند، گام به گام پس نشستند، سكوت كردند، تسليم گشتند و مسئوليت‌هاي خود را حقيرانه و جبونانه در برابر مردم ايران زيرپا گذاشتند.
چرا نخست وزير دولت موقت كه مسئول اجراي قوانين و اداره امور كشور بود در برابر آنهمه جنايات و انسان‌كشي‌ها، و سركوب و فضاي اختناق سكوت مي‌كند و ميزان و عدل الهي را كه همواره تبليغش را مي‌كرد و اكنون هم جانشينانش آنرا به عنوان يك شعار، زينت‌بخش سايت خبري و تحليلي ميزان نيوز، ارگان نهضت آزادي كرده اند- به گونه‌ي : پيامبران را با دلايل آشكار روانه كرديم و با آنها كتاب و ميزان را فرو فرستاديم تا مردم به دادگري بر خيزند- زيرپا گذاردند و مردمي را كه به آنها اعتماد كرده بودند، كت بسته و بي‌دفاع تسليم ضحاك زمان «خميني» كردند و خود به تماشاي كربلاي خونين و عزاي حسيني، كه برپا كرده بودند، دون‌كسوتانه به نُدبه و زاري نشستند. و چرا بازرگان نخست وزير دولت موقت خميني، از نيروهاي انتظامي براي جلوگيري از يورش و اشغال سفارت آمريكا از سوي توطئه‌گران و تنش‌آفرينان خط امامي و دستگيري آنها اقدامي ننمود و به ولايت خدايي مولايش خميني اعتراض نكرد؟ بلكه يكروز پس از اشغال سفارت آمريكا، با خواري و درماندگي استعفاي خود را ‌تقديم او نمود و بيست و پنج روز پس از آن، در تاريخ نهم آذرماه 1358 نامه‌اي به محمدرضا شاه نوشت و از او پس از اشاره به خطرات ناشي از اشغال سفارت آمريكا و اختلافات بر سر استرداد او به ايران، ياري ‌طلبيد، كه به وطن بازگرديد، زيرا كه كليد حل اين مشكل و معضل تنها در دست شما است، گروگانها آزاد ميشوند، حمله‌ به ايران و مصائب اجتماعي مرتفع مي شوند و آنهنگام شاه به شهرت جهاني و افتخار مي رسند. جناب دكتر بيات‌زاده بفرماييد و مارا و مردم زيرستم ايران را آگاه سازيد كه بر پايه كدام «سنجش و ميزان عقلاني و ارزشهاي دموكراتيك» مورد نظر شما، مي‌توان پذيرفت كه نخست‌وزيري- آنگونه كه خود در استعفانامه‌اش به خميني مي نويسد- «در شرايط تاريخي حساس»، سنگر و مسئوليت صدارت و كار و خدمت به مردم را ترك ميكند، به او يعني خميني توصيه مي‌كند، كه به نحوي كه مقتضي مي داند، كليه امور را در فرمان رهبري خود بگيرد، يعني ديكتاتوري مطلق، و سپس از پادشاهي كه در بستر مرگ و در روزهاي پاياني زندگي‌اش، در بدر در جهان به دنبال پناهگاهي ميگردد، بخواهد كه برگرد و مشكل ما را حل كن؟ بفرماييد آن ارزشهاي دموكراتيك و دادگري مردمي و حرمت به حقوق انساني كه بخاطرش انقلاب 57 را برپا كردند، چه شد و چرا رنگ باخت؟ برخلاف نظر مسعود بهنود، نوشتن اين نامه به پادشاه نه از روي «ساده‌ دلي» و يا «ساده‌انگاري» بازرگان بود، بلكه دغدغه‌ي خاطر او به سبب شدت گيري بُحراني بود كه مي توانست پس از اشغال سفارت آمريكا، موجب حمله‌ي احتمالي آمريكا براي آزادي شهروندانشان شود و در صورت پيروزي، شرايطي را در كشور بوجود آورد كه نظامي كه هنوز در گيرو دار كشمكش هاي صاحبان قدرت و سهم‌بگيري و غارت اموال مردم و ثروت سرمايه‌داران فراري از كشور بود و هنوز ثبات كامل نيافته بود، متزلزل شود و شاه بيمار بارديگر به كشور بازگردد و آن هنگام فاتحه‌ي انقلاب اسلامي خوانده شود. توجه به بخش پاياني نامه بازرگان مهم است كه ميگويد، «اين را هم بدانيد كه در صورت خودداري از اين شهامت مردانه، وضع مردم ايران و دنيا طوري نيست كه به سلامت و به سلطنت برگرديد. عاقلانه‌ترين و خوش‌عاقبت‌ترين راه‌حل همان است كه عرض كردم. خداوند الرحمن الراحمين است و در توبه و سعادت را به روي بندگان باز گذاشته است!!
آقاي بازرگان كه ساليان دراز به عنوان يك مرد مذهبي سياسي، دمساز ملايان بوده و از مصاحبت با آنان بهره برده و به روحيات آنان و بويژه آخوند خميني آشنا بوده، خوب ميدانسته است كه اگر محمدرضاشاه پهلوي دعوت اورا پذيرفته بود و پا در خاك ايران مي‌گذاشت، در آن ماههاي نخستين پس از انقلاب كه قصابان و روان‌پريشان و خون‌ريزان جنايتكاري چون خلخالي و غفاري و ديگر اراذل و اوباشي كه جز درندگي و كينه‌توزي و انتقامجويي، آموزه‌اي ديگر از زندگي نداشتند، چه برسر او مي‌آوردند. ميگويند كه جناب بازرگان به شفاعت هويدا و بانو فرخ‌روپارسا نزد امام امت‌اش رفته بوده است، و همچنين در رابطه با سپهبُد ناصر مقدم كه مرد با دين و ايمان و با تقوايي بوده است. بازرگان سرهنگ داورپناه را با يك دستخط به دادگاه مي فرستد با اين مضمون كه « به زبانم نمي‌گردد وگرنه بايد مي‌گفتم نقش تيمسار در پيروزي انقلاب از امام هم مهمتر از و تاثيرگذارتر بود. اما آن خون‌آشامان به فرمان رهبرشان همه را از دم تيغ بُران قهر و كين تازياني گذراندند و گويي خداوند الرحم الراحمين بازرگان راهم به گروگان گرفتند و درهاي توبه و سعادت را به روي بندگانش بستند.
به باور من، نامه بازرگان به شاه، آگاهانه و با هدف بود و يك نوع «خوش‌خدمتي» به رهبر معظم انقلاب و اين سندي است كه از او بر جاي مانده است و هرگز بار سنگين اشتباهات و خطاهاي سياسي او و يارانش در نهضت آزادي و به ويژه ابراهيم يزدي را، در فرمانبرداري از خميني، كه ملت ما را به بند استبداد و ارتجاع مذهبي كشيد و ميهن ايرانيان را اين چنين ويران ساخت، سبك نمي‌كند و اورا از سنجش و ميزان و قضاوت راستين تاريخ بدور نمي‌دارد.
من اين نوشتار را با آوردهايي از يك مصاحبه‌ي تاريخي دكترمحمد مصدق رهبر نهضت ملي ايران پايان مي‌برم و ميگويم كه آن رجل سياسي كه تلخي و سردي و گرمي بسياري را در زندگي خود از سرگذرانده بود، شناخت درستي از آخوندهايي چونان خميني داشت و ما ايرانيان و بويژه روشنفكران در بهمن 1357 همراه توطئه‌اي گشتيم كه ارتجاع و استبداد سياه به همراهي بيگانگان بر ملت و كشورمان تحميل كردند كه هنوز هم پس از سه دهه از آن رهايي نداريم.
دكتر مصدق درمصاحبه‌اي با خبرنگار فرانسه« آندره هريسو» در تاريخ 15 ژوييه 1951 ميگويد: اميدوارم سركرده‌هاي شيعه قصد جدي براي ورود به عرصه سياست نداشته باشند. اگر چنين شود، ايران در آستانه‌ي وضعيت فاجعه‌آميزي قرار خواهد گرفت كه بدواً همسايگان ايران را در حالت جنگي با ما قرار ميدهد. من واقعاً از اين تشكيلات مذهبي هراس دارم. درست است كه ما مسلمان هستيم ولي در واقع عرب نيستيم! بدين ترتيب تشكيلات آخوندي شيعه با آن سلسله مراتب و امكانات اگر به قدرت دست يابند، ما در داخل مواجه با انقلابي خونين خواهيم شد و در خارج بايد نتايج جهاد عليه عراق، اردن و سوريه‌ را تحمل كنيم. فكر نمي‌كنم كه مصر و حتا اسراييل مداخله كنند. به هرحال اگر اين فرض آخري تحقق پيدا كند، يك آيت‌اللهي وارد عرصه مي‌شود و نهضتي مالامال از نفرت عليه غرب، و ضديهود و دشمني با عربهاي سني به راه خواهد انداخت و اي بسا كه خيابانهاي ما جاي جسد و خون خواهد شد.
انقلاب اسلامي 57 با پيامدهاي ويرانگرش بر درستي گفته‌هاي مصدق مُهر تاييد مي‌گذارد و تاريخ همواره تكرار مي‌گردد، اما ما از آن درس نمي‌گيريم
المان دکتر حسن کیا نزاد