۱۳۹۰ فروردین ۱۱, پنجشنبه

نوه خواهر رهبري: رفتار امروز خامنه‌اي، نتيجه كودكي تحقير آميز اوست


نوه خواهر رهبري: رفتار امروز خامنه‌اي، نتيجه كودكي تحقير آميز اوست

خود نويس : حميدرضا فروزانفر، پزشك نيست، روان‌شناس نيست اما زبان شناسي مي‌خواند و مهم‌ترين دلمشغولي‌اش «تحليل گفتمان و گفتگو». از هر جايي كه به ذهنش مي‌رسيده سابقه دايي مادرش را گرفته تا بداند سيد علي خامنه‌اي چگونه تبديل به رهبر امروز شده. كسي كه از «شماره۲» بودن متنفر است و به تازگي هاشمي رفسنجاني را به‌زير كشيده است.
سيد علي خامنه‌اي مانند هر انسان ديگر، نتيجه شرايط اجتماعي و خانوادگي و محيطي است. انساني است كه واكنش‌ها و رفتارش مي‌توانسته ريشه در گذشته‌هاي دوري داشته باشد كه بسياري از محكومين به حكومت او، از آن بي‌اطلاع بوده‌اند. شايعات در باره كودكي او آنقدر زياد است كه نمي‌توان به سادگي به همه آنها توجه كرد.
حميدرضا فروزانفر اما اين اطلاعات را از مادربزرگش، خواهر بزرگ‌تر سيد علي خامنه‌اي و ديگران جويا شده. از منابع دست‌اولي كه دسترسي به آنها براي كمتر كسي امكان‌پذير است. او در سفرش به ايران، كه شايد آخرين سفرش هم بوده باشد، هر آنچه توانسته جويا شده. اولين قسمت گفتگوي من با حميدرضا فروزانفر در باره گذشته كسي است كه نمي‌خواهد «شماره ۲» باشد. كسي كه كودكي و نوجواني چندان دل‌چسبي را تجربه نكرده، كسي كه نتوانسته حتي ديپلم بگيرد...بر خلاف برادر بزرگ‌تر، سيد محمد خامنه‌اي كه ليسانس حقوق گرفت و به سينما مي‌رفته و ...
آقاي فروزانفر! منبع مهم شما براي شناخت سيد علي خامنه‌اي كه بود؟
مادر بزرگم. از افراد و منابع ديگري هم بوده. مادر بزرگم بزرگ‌ترين فرد از خانواده خامنه‌اي است كه در قيد حيات‌اند. بزرگ‌تر از سيد محمد و سيد علي.

مادر بزرگم يك علاقه دروني به برادرانش دارد، با توجه به اينكه اصلا آدمي سياسي نيست و تا حدود زيادي هم مذهبي است و مثل يك خواهر بزرگ كه برادرانش را دوست دارد از برادرانش صحبت مي‌كند. در مقابل ممكن است خواهرشان كه همسر آقاي شيخ علي تهراني هستند، يك چنين ديدگاهي را نداشته باشند.
حالا با عنايت به همين شناخت، آقاي خامنه‌اي چگونه تبديل به چيزي شدند كه امروز شاهدش هستيم؟ آيا مي‌تواند ريشه در دوران كودكي شان داشته باشد؟
اصلا يك دفعه‌اي اينجوري نشدند. چيزي كه الان آقاي خامنه‌اي هست، حاصل يك روند تدريجي چندين ساله است. و اين تغييرات را ما سال به‌سال مي‌ديديم، كاملا واضح و آشكار بود در طول اين بيست سالي كه ما هر دفعه براي ديدن ايشان مي‌رفتيم. مسلما ريشه در دوران كودكي دارد. ايشان را در رقابت با برادرشان محمد  بايد ارزيابي كرد. محمد خامنه‌اي پسر شيطاني بود كه سينما مي‌رفت، قرتي بود دور از چشم خانواده مطابق مد روز لباس مي‌پوشيد. علي رغم فضاي خانوادگي و مخالفت پدر «حقوق» خواند، و كسي كه هميشه مورد عتاب بود، محمد بود، در مقابل «علي» يك آدم ظاهرساز و دورو و رياكار كه براي آنكه خودش را عزيز بكند و خودش را در دل پدر جا بكند خيلي كارها مي‌كرد كه لج بقيه اعضاي خانواده را هم در مي‌آورد. در يك فضاي پادگاني [بزرگ شد] كه آدم‌ها تبديل به «آدم خوبه» و «آدم بده» مي‌شوند، يعني تو خوبي به خاطر آنكه همه چيزهايي كه پدرت مي‌خواهد را رعايت مي‌كني و تو بدي به خاطر اينكه داري شيطنت مي‌كني.

اگر معتقد باشيم كه اينها همه‌اش از محيط به انسان منتقل مي‌شود، بايد يك روان‌شناس برجسته بيايد با اطلاعات دقيق‌تر، رفتار آقاي خامنه‌اي را روانكاوي كند، مسلما  به نكات خيلي خيلي زيادتري از دوران كودكي‌اش خواهد رسيد كه به شخصيت الانش دارد معنا مي‌دهد.

آقاي خامنه‌اي تا دوران ابتدايي در  مدرسه مشكل بينايي داشتند بدون اينكه خودشان يا خانواده در جريان باشند.اين را يك بار خودشان در جمع تعريف كردند براي ما. حتي آن طرف خيابان را تيره و تار مي‌ديدند، تا يك روزي كه از جلوي عينك فروشي رد مي‌شده و تصادفا عينكي را مي‌زند و مي‌گويد فضا براي من روشن شد و انگار دوباره متولد شدم. تصور كنيد يك آدم در خانواده با چشم‌هاي ضعيفش چقدر مي‌توانسته مورد تمسخر قرار گيرد و او را مثلا «دست و پا چلفتي» خوانده باشند، تحقير شده باشد و اعتماد به نفس‌اش زير سوال رفته باشد...اين‌ها اتفاقاتي هست كه مي‌افتد...حتي در مورد يك حادثه كوچك در بزرگ‌سالي، مي‌آيند به گذشته نقب مي‌زنند به دوران كودكي كه چه اتفاق خاصي در دوران كودكي افتاده كه اين آدم الان اين‌جوري شده. به نظر من اين اتفاق خيلي مهمي بوده.

به نظر من سيد علي خامنه‌اي تحت تاثير يك حس تحقير در درون مانده از سنين نوجواني به خاطر نبود اعتماد به نفس و عزت نفس است، كه آنرا تا مقطع مهمي نداشته...آقاي خامنه‌اي هميشه دلش مي‌خواسته در محافل ادبي و روشنفكري در آن مقطع (جواني) شركت كند كه با مخالفت هميشگي خانواده روبرو مي‌شده...هيچوقت نتوانسته تحصيلات دبيرستاني‌اش را تمام كند و از يك مقطعي مجبور بوده به حوزه علميه برود. يك موجود پا در هوا. يك علاقه‌اي در اين بچه از بين رفته و وقتي بعدها رهبر مي‌شود، خود را رهبر فرزانه مي‌بيند كه روشنفكرها و شعرا و سينماگران را دعوت مي‌كند نمود پيدا مي‌كند. سواد آكادميك ندارد و هر چه دارد از شنيده‌هاست، يك غم بزرگ هم دارد كه چرا نتوانسته برود دنبال اين فضاها، در عين حال هم نمي‌خواهد خود را از تك و تا بياندازد. وقتي ما هميشه با او صحبت مي‌كنيم، چون كار من هم علوم انساني هست و افراد زيادي را ديده‌ام كه در اين زمينه كار مي‌كنند، هميشه يك جوري صحبت مي‌كنند كه انگار كارشناس آن موضوع هستند، در صورتي كه مثلا فردي كه واردتر باشد، متوجه مي‌شود كه نه، اين سواد نيست، اين يك اشتياق فروخفته تحقير شده است در دوران كودكي، چون از طرف پدر تاييد نمي‌شده. ارجاع هميشگي‌اش به ادبيات جهان بينوايان ويكتور هوگوست و دشمن خوني احمد محمود و احمد شاملوست. علت شور و شوق آقاي خامنه‌اي به عرصه هنرهم واقعي نيست. بيشتر يك جور ارضاي آن حس فروخفته دروني خودش است.
يعني ايشان حس مي‌كنند بر همه حوزه‌ها ولايت دارند؟
به نظر من از يك عقده فروخفته مي‌آيد. براي اينكه با مخالفت پدر و مادرش روبرو مي‌شده، نهي مي‌كردند از حضورشان در عرصه‌هاي روشنفكري، يك بچه چهارم-پنجم ابتدايي دائما توي سرش مي زده‌اند كه «تو دست و پاچلفتي هستي، استكان مي‌شكني، ليوان مي شكني»...چون نمي‌ديده. مي‌خواهم يك تصويري را براي شما شكل بدهم كه همه اينها در دوران كودكي شكل گرفته و حالا وقتي وارد عرصه اجتماع مي‌شود، شناخته مي‌شود، وارد مبارزات انقلابي مي‌شود، همه اينها [مشكلات و عقده‌هاي رواني] با او همراه است. بعدها كه مي‌شود رهبر انقلاب، يك عرصه كاملا وسيع را در اختيار دارد كه بتواند آن عقده‌هاي فروخفته را باز كند. اين البته تعبير من است چون بارها ديده‌ام. با دعوت از نويسندگان و قشر روشنفكر جامعه دارد يك جوري آن عقده فروخفته را ارضا مي‌كند. يعني مي‌گويد اگر چه من نتوانستم اين كار را انجام بدهم، ولي آنهايي كه من آرزوي ديدنشان و خواندن كتاب‌هايشان را داشتم، الان مي‌آيند دست‌بوس و به سمت من. فكر مي‌كنم [آقاي خامنه‌اي] ارضا مي‌شود به اين شكل. من يك جور ارضاي روحي را دارم مي‌بينم.
به عبارت بهتر، شما آقاي خامنه‌اي را تحت تاثير عوامل مختلف مي‌بينيد...مثل اعتياد به مواد مخدر...
بله، از سنين جواني
يعني كسي كه به خاطر مشكلات روحي آمده سراغ مواد مخدر و تحت تاثير اطرافيان هم قرار مي‌گيرد.
درست است.

اما از عوامل ديگر تاثيرگذار، اگر تاريخچه زندگي ايشان را ورق بزنيم به علي اكبر هاشمي رفسنجاني مي‌رسيم كه قبل از انقلاب با ايشان در ارتباط بوده، كمك‌شان كرده و به عبارتي عامل رهبر شدن سيد علي خامنه‌اي است. ما در روزهايي هستيم كه آن دوستي در بازي قدرت، رنگ ديگري گرفته و انگار آقاي هاشمي از قدرت كنار گذاشته شده. افراد خانواده شما چه نگاهي به خانواده هاشمي داشته است؟
چيز كه من خبر دارم اين است كه خانواده‌هاي خامنه‌اي و هاشمي رابطه‌اي معمولي بوده و همديگر را تحمل مي‌كرده‌اند. مثلا اگر در مراسم عروسي يكي از پسرها بوده، و آقاي هاشمي با خانواده دعوت مي‌شده، رابطه بين خانم آقاي خامنه‌اي و خانم آقاي رفسنجاني چيز دل‌چسبي نبوده است. يعني حاضر بوده‌اند چون دعوت شده بودند، ولي رابطه صميمانه‌اي نداشته‌اند. اما اگر روند حذف آقاي هاشمي رفسنجاني را در طول اين سال‌ها در نظر بگيريد، بعد از بيست سال رهبري آقاي خامنه‌اي، به يك نكته مهمي مي‌رسيد. از ديدگاه من آقاي خامنه‌اي نمي‌توانسته عقده دوم بودن را تحمل كند. عقده‌اي كه به او بگويند «از عهده كاري بر نمي‌آيي». اين روند بيست ساله براي من اينچنين تحليل مي‌شود كه «آقاي هاشمي آمده مرا رهبر كرده، اما من يك آدم گردن‌كلفت قوي و محبوب مثل هاشمي رفسنجاني را نمي‌توانم تحمل كنم. من دارم مسيري را مي‌چينم كه او خود به خود حذف شود». اگر شما مسير بيست ساله را نگاه كنيد، مي‌بينيد كه پايه‌هاي اين مسير مستحكم‌تر شده. با آنكه در منظر عمومي با هم رفيق‌اند، اما ببينيد تا همين انتخاب آقاي احمدي‌نژاد و بعد از آن كه مي‌گويند «نظر من به ايشان[احمدي‌نژاد] نزديك‌تر است».

يك عقده‌اي اين وسط وجود دارد كه آقاي خامنه‌اي نمي‌تواند كسي را بالاتر از خودش بپذيرد و در راس ببيند. و نمي‌تواند ببيند كلام كسي از او موثرتر و نافذتر باشد. اين با روند «ولي امر مسلمين» شدن ايشان هم تطبيق مي‌كند. يعني تمام عوامل سياسي، اجتماعي، فرهنگي و اقتصادي جامعه را شما بگيريد و بياييد جلو، به علاوه، خصوصيات اخلاقي خود آقاي خامنه‌اي كه از دوران كودكي به همراه آورده، يك پسري كه توي سرش مي زدند، سرخورده بوده به خاطر كارهايي كه مي‌كرده، در عين حال براي كسب محبوبيت مجبور بوده جلوي پدرش خيلي كارها را انجام بدهد كه بگويد «من دارم به حرف شما گوش مي‌دهم» و هميشه نفر دوم خانواده بوده، محمد(برادر بزرگتر) خيلي موفق‌تر از علي توي زندگي خانوادگي‌اش جلو آمده...ليسانس گرفته توي آن مقطع، آقاي خامنه‌اي اما،  حتي ديپلمش را نگرفته و وارد حوزه علميه شده...تمام اينها را بگذاريد كنار همديگر، نتيجه‌اش مي‌شود اين كه خيلي راحت دارد تلاش مي‌كند كه اين آدم [هاشمي] را حذف كند، و تلاش مي‌كند كه خودش نفر اول همه چيز باشد، احمدي‌نژاد اين وسط چه‌كاره است؟ احمدي‌نژاد يك ابزار است براي اينكه اين مسير را براي اقاي خامنه‌اي هموار مي‌كند. اين تحليل من است. چيزي كه من از نزديك با توجه به خصوصيات اخلاقي اين آدم دارم مي‌بينم و تحليل مي‌كنم.
نوه خواهر رهبري: در پرونده «مالي» سياه رهبري، شايد بتوان نقاط سفيدي پيدا كرد

بحث بر سر مسائل مالي بيت رهبري جديد نيست، محسن مخلملباف سال گذشته گزارشي منتشر كرد كه بسياري آن‌را جعلي خواندند و به نوعي حاصل جنگ رواني خانواده هاشمي عليه خامنه‌اي‌ها تعبير شد، اما اين به‌معناي پاكدامني و «بي‌لكه» بودن اقتصادي خانواده خامنه‌اي نبود.
خيلي‌ها از داخل زندگي داخلي خانواده خامنه‌اي خبر ندارند. شنيده شده كه مثلا در مهماني‌هاي داخلي، دختران خانواده كاملا متفاوت از دختران خانواده‌هاي مذهبي لباس مي‌پوشند. البته بحثي بر ستر خوبي يا بدي نيست؛ بر سر تفاوت با ديگران و احيانا درك تغييرات است.
من در عروسي هر چهار پسر آقاي خامنه‌اي حضور داشته‌ام. در قسمت مردانه...خب در قسمت زنانه هم به موازاتش مهماني برقرار بود. اطلاعاتي كه از خانواده خودمان مي‌گرفتيم، عروسي به عروسي تغيير مي‌كرد. مثلا عروسي مصطفي، يك عروسي كاملا معمولي آخوندي بود، هرچه جلوتر آمديم، اين فضا بازتر شد. [اين تغييرات تا جايي بود كه] در عروسي دخترهاي آقاي خامنه‌اي، كسي از اعضاي خود آن خانواده به من گفت لباس‌هايي كه دخترهاي آقا در قسمت زنانه مي‌پوشند من رويم نمي‌شد دختر خودم بپوشد...مي‌دانيد، حرف ممكن است ذاتا از جنس حرفهاي «خاله‌زنكي»باشد، اما در واقع نشان دهنده يك نوع تغيير ديدگاه كه لزوما هم بد نيست ولي مرگ خوب است فقط براي همسايه؟ بقيه مردم آدم نيستند؟ دل ندارند؟ نيروي انت‍ظامي فقط بايد بريزد عروسي‌هاي مردم؟! مي‌دانيد، پوشيدن «ميني‌ژوپ» و لباس باز خيلي امر عادي‌اي است در مهماني‌ها، اما اينكه در فضاي بيت اتفاق بيافتد كه مثلا من با يكي صحبت كردم كه در آن جمع حضور داشته، مورد عتاب مسعود قرار مي‌گيرد خواهرش كه اين لباست را برو عوض كن چون متناسب با شان ما نيست. بشدت به سمت فضاي مدرن امروزي تهران سوق داده شده‌اند و حتي شواهدي وجود دارد كه به مراكز خريد تجاري خاص مي‌روند و آنجا را قرق مي‌كنند تا خانواده هرچه را كه مي‌خواهند بتوانند بخرند. اين چيزهايي بوده كه در قبل وجود نداشته. ما قبل از اين چنين فضاهايي نمي‌ديديم. نمي‌خواهم ماجرا را خيلي بزرگ كنم، اما همين چيزي كه تغيير كرده، قابل توجه است و يك سري چيزها را زير سوال مي‌برد. هميشه صحبت از ساده زيستي بوده و «علي‌وار» زندگي كردن آقاي خامنه‌اي [و خانواده] بوده. در عرصه عمومي اين خيلي رعايت مي‌شود، اما آيا واقعا در محفل‌هاي خانوادگي اين مساله وجود دارد؟ پسر كوچك اقاي خامنه‌اي، ميثم، با خانواده يكي از خانواده‌هاي بزرگ بازاري وصلت كرده و مي‌دانيد كه در فضاي خانواده پول‌دار، مسائل طور ديگري است. اساسا قبول كردن چنين وصلتي خودش مي‌تواند زير سوال باشد.

مي‌خواهم بگويم كه تفكري كه از طرف «بيت» به جامعه القا مي‌شود، آن تفكري نيست كه در خود بيت بهش اعتقاد داشته باشند. اين تناقض وجود دارد. اين ويترين قشنگي كه در بيرون هست، پشت پرده لزوما رعايت نمي‌شود. اين خيلي دردآور است. نسل عوض شده. بچه‌هايي كه مي‌آيند، چيزهاي جديدتري مي‌طلبند. وقتي خانم‌ها به ديدار هم مي‌روند، تغيير در دكوراسيون خانه، در نوع پوشش در وضعيت خانه و وضعيت دخترها و پسرها ديده مي‌شود، چيزي نبوده كه در سال‌هاي قبل ديده باشيم و توقع‌اش را داشته باشيم. گفتني‌ها در اين باره زياد است، منتهي نمي‌توان همه جزئيات را طرح كرد چون حتما افرادي دچار مشكل مي‌شوند.
آيا اين تناقض‌ها براي فاميل‌هاي دورتر باعث شده كه رابطه دورتر شود، يا سعي كرده‌اند به خاطر حفظ ارتباط، منافع يا هر چيز ديگري آنرا حفظ كنند؟
از يك مقطعي به بعد، از ۳-۴ سال پيش رنگ و بوي رفت و آمد خانوادگي تغيير پيدا كرد. تا قبل از اين مثلا اگر در مهماني افطار، همه اعضاي خانواده بودند، درجه يك، دو، سه، همين‌طور دامادهاي خانواده كه به ترتيب اضافه شده بودند، از ۳-۴ سال پيش، چيزي كه مورد اعتراض خيلي از اعضاي خانواده قرار گرفت و ديگر نرفتند، خيلي قبل از ماجراهاي انتخابات رياست جمهوري اخير، آدم‌هاي بيگانه‌اي در جمع خانوادگي ما حاضر مي شدند كه آنها را نمي‌شناختيم، انگار آقاي خامنه‌اي دارد خاص بودن اعضاي خانواده‌اش را به اين دليل كه همراهي نمي‌بيند با خودش را دارد از بين مي‌برد، يعني دارد همه را علي‌السويه نگاه مي‌كند، همان‌جوري كه دارد در يك ديدار عمومي با يك گروه سر سفره افطار مي‌نشيند، با ما هم دارد همين كار را مي‌كند، در حاليكه آن اوائل اصلا اين‌طوري نبود. در يك روند بيست ساله، تغيير شخصيت اين آدم كاملا مشهود است. از يك «دايي» بزرگي كه سعي مي‌كرد به همه بچه‌هاي خانواده برسد و محبت كند و پاي حرف‌هاي همه بنشيند، شوخي كند و هيچ‌كس را از قلم نياندازد، تبديل شده به يك آدمي كه حوصله ندارد، اگر قبلا يك ساعت مي‌نشست، الان ده دقيقه مي‌نشيند، نوع ارتباطش خيلي محدود شده، خيلي از بالا نگاه مي‌كند، خيلي از بالا با آدم‌ها برخورد مي‌كند، خيلي حوصله ندارد و خيلي حتي شايد قبول ندارد، براي اينكه جسته گريخته  بحث‌هايي بين پسرها وجود داشته...ما بحث مي‌كرديم كه اين چه وضعي است...چگونه ممكن است با اين ديدگاه، چنين رفتاري سر بزند...نهايتا خيلي دل‌خوش نبودند از جمع خانواگي كه دعوت مي‌كردند، هرچه جلوتر مي‌رفتيم و مخالفت‌ها بيشتر مي‌شد و خانواده‌ها حرف‌هايشان را مي‌زدند، عملا ارتباط قطع شد و در موارد خيلي ضروري كه به خاطر «صله رحم» قبلا دعوت مي‌كردند، ديگر دعوت نكردند. اين شايد به سن آقاي خامنه‌اي هم مربوط باشد و بي‌حوصله‌گي و بدخلقي، يك مقدار هم مي‌گردد به اينكه در جمع‌هاي خانوادگي، حرف گفته مي‌شود، ممكن است تند و تيز و آن‌جوري كه در عرصه اجتماع مطرح مي‌شود [در جمع خانوادگي] مطرح نشود اما مسلما چيزي نيست كه شنيده نشود اما اقاي خامنه‌اي تحملش را ندارد.تصور اينكه من آقاي خامنه‌اي را خطاب قرار دهم و سوال منطقي‌ام را مطرح كنم، احتمالش صفر است، چون آنچنان برخورد تند و خشني با من خواهد شد كه خودم از سوال خودم پشيمان خواهم شد.
آيا  ممكن است كسي از اعضاي خانواده به خاطر انتقادي كه از آقاي خامنه‌اي مي‌كنند، راهي زندان شوند؟
راهي زندان، نه، اما حذف مي‌شوند. من نديدم مواردي را كه به زندان افتاده باشند. اما آقاي خامنه‌اي كلام مخالف و حتي كلامي كه در تاييد نباشد را تاب نمي‌آورد. همه چيز بايد در تاييد آن ماهيت ذهني باشد كه مد نظر اقاي خامنه‌اي است. موارد زيادي هست، اگر حافظه ياري دهد، مي‌توان تك تك برخوردها را ذكر كنم. مثلا مورد خيلي بارزش، اعتراض مهدي، پسر محمد خامنه‌اي  به دخالت وزارت بهداشت در انتخاب و ادامه كار اعضاي هيات علمي دانشگاه محل خدمتش بود و آقاي خامنه‌اي حتي جواب نداد. يعني يك سوال بسيار منطقي بود در باره كار نادرست آقاي احمدي‌نژاد و وزارت مربوطه در حذف پست‌هاي هيات علمي و آدم‌هايي كه دارند مي‌آورند، آدم‌هاي صالحي نيستند، ولي آقاي خامنه‌اي اصلا جواب نداد و روي‌اش را آن طرف كرد و اجازه نداد بحث ادامه پيدا كند.

اين اواخر محدود شده بود [حرف زدن در ديدارها] محدود شده بود به اين كه «نماز روزه‌هاي همه قبول» و «انشالله موفق باشيد» و همين چيزها، در صورتي كه در سال‌هاي گذشته، فضا باز بود و هر كسي كه مي‌خواست مي‌توانست صحبت بكند، نه در چارچوب سياست، بلكه مستقيما آقاي خامنه‌اي را مورد خطاب قرار دهد، حرف بزند، صحبت كند...كاملا اين فضا برچيده شده، كاملا اين خلق‌تنگي و عصبانيت و خشم را مي‌توان در نگاه و نحوه برگزاري همان مهماني مي‌شود ديد. يك جوري از سر رفع تكليف.
خانواده شيخ علي تهراني چه موقعيتي دارند؟ بعد از بازگشتشان از عراق، حرف و حديث فراوان بوده. اطلاعات مشخصي نبوده، اما به هزار و يك دليل، خيلي‌ها تمايلي ندارد حرفي بزنند به جز پسرشان دكتر مرادخاني كه عملا يك مخالف نظام است.
حقيقتش اين است كه دكتر مرادخاني [پسر خواهر رهبري و فرزند شيخ علي تهراني] در فرانسه  به‌شدت فعال هستند و مصاحبه مي‌كنند و مواضعشان  را هم اعلام مي‌كنند. مادرشان خاله مادرم هستند. چيزي كه از نزديك ديده‌ام، اين است كه جز سختي، جز مرارت و محدوديت‌هاي زياد اجتماعي، چه براي آقاي شيخ علي تهراني، چه براي خانواده در طول اين سال‌ها چيزي وجود نداشته. همه كه از بيرون نگاه مي‌كنند، مي‌گويند كه خواهر رهبر بوده و هر كس ديگري كه بود، بايد اعدامش مي‌كردند و بايد شرايط خيلي سخت‌تري اتفاق مي‌افتاد اين سوالي است كه مردم به نظر من بايد از خود آقاي خامنه‌اي بپرسند كه چرا اين كار را نكرده. من شنيده‌ام كه آقاي خامنه‌اي گفته‌اند كه «من بايد اعدام مي‌كردم، منتهي من آدمي نيستم كه خون بين من و خانواده‌ام قرار بگيرد». اين البته در تناقض با حرف‌هاي ديگرشان قرار مي‌گيرد كه عين آب خوردن جوان‌هاي مردم را به بهانه‌هاي واهي مي‌كشند و از بين مي‌برند. اگر اعتقاد اين است، اگر واقعا جرمي مرتكب شده‌اند،  شيخ علي تهراني و خانواده‌شان متهم‌اند، بايد حكمي از طرف دستگاه قضايي آقاي خامنه‌اي صادر شود. اگر اعدامي صورت نگرفته، واقعا به اين معنا نيست كه دارند در ناز و نعمت دارند زندگي مي‌كنند. من با اين خانواده بزرگ شده‌ام و از نزديك ديده‌ام كه اين خانواده براي طبيعي‌ترين حقوق‌شان مثل تحصيل، مثل كار چه مشقاتي را در واقع ديده‌اند و از هيچگونه حمايت برادر مادرشان استفاده نكرده‌اند و نخواسته‌اند، چون با جهان‌بيني‌شان اصولا در تضاد است. اما اگر آقاي خامنه‌اي مي‌گويد كه خوني نبايد ريخته شود، خون اينها كه رنگين‌تر از خون جوانان مملكت بوده؟ چه دستگاه عادلي است؟ اگر بايد حكم مي‌داد خوب حكم مي‌داد. به نظر من كسي كه سو استفاده كرده، اقاي خامنه‌اي است نه خانواده آقاي تهراني. آنها يك عقايدي داشته‌اند كه براي خودشان محترم است. كاري كرده‌اند كه به الان بر نمي‌گردد و مال سال‌هاي خيلي دور است با شرايط زماني و مكاني آن دوره. اما بعد از بازگشتشان به تهران، چه خود آقاي تهراني و چه اعضاي خانواده درگير بازجويي‌هاي طويل‌المدت، زندان‌هاي طويل‌المدت، حصرهاي خانگي طويل‌المدت قرار گرفتند و زمان زيادي براي «نرمال» شدن مسائل سپري شد. آقاي [شيخ علي] تهراني سن‌اش خيلي بالاست و طبيعتا حضور در كنار خانواده براي‌شان خيلي راحت‌تر است تا اينكه بخواهند در جايي جداگانه بخواهند ايشان را نگه‌داري كنند.

الان شيخ علي‌ تهراني با خانواده زندگي مي‌كنند، اما در شرايطي بسيار سخت زندگي مي‌كنند. جايي نمي‌توانند بروند، پاسپورت ندارند، از شهر نمي‌توانند خارج شوند، تحت نظر هستند. اين چيزهايي است كه درد آور است. براي من كه علاقه هم دارم، پسرشان هم‌سن من است و ديده‌ام با چه مشقتي درس خوانده، پزشك شده، چگونه حق‌اش را به طرق مختلف خورده‌اند، واقعا دردآور است وقتي اين را مي‌بينيم. از آن طرف همه مي‌گويند چون خواهر آقاي خامنه‌اي بوده، هيچ اتفاقي نيافتاده. واقعا اين طور نيست.
اين روزها بعد از سخنان آقاي مهاجراني در باره پاك‌دامني مالي خانواده آقاي خامنه‌اي، بحث‌هاي زيادي مطرح شده. اين حرف‌ها را كه مي‌شنويد، احساس ويژه‌اي پيدا نمي‌كنيد؟

من سند و مدرك و رقم نمي‌توان بياورم كه بگويم چقدر سو استفاده مالي وجود دارد، اما در مركزي كه هم تقدس وجود دارد، هم پول زيادي هست و هم زور سپاه وجود دارد، مگر مي‌شود گفت كه حتي اگر پاك‌ترين افراد آنجا كار كنند، در دراز مدت مجموعه سالمي از آب در بيايد. در عين حال شواهد زيادي وجود دارد كه مستقيما دخالت مي‌كنند. من دخالت مستقيم آقاي خامنه‌اي را در مساله نفت جدي مي‌بينم و پايش هم ايستاده‌ام و حرف دارم. برادر كوچك آقاي خامنه‌اي حسن خامنه‌اي سالهاست رييس بازرسي وزارت نفت است. سر چندين وزير را هم خورده است. آقاي خامنه‌اي مستقيما بر پول نفت و قراردادهاي نفتي تسلط دارد تا ريال آخرش. چيزي نيست كه بدون اطلاع او و مجوعه اش چيزي جابجا بشود. اينكه بگويند آقاي احمدي‌نژاد پول را واريز نكرده به اين شكل نمي‌تواند باشد كه ايشان بخواهد يا نخواهد واريز كند. اما مبلغي كه اين وسط «گم و گور» شده خيلي بالاتر از اين حرف‌هاست در همه عرصه‌هاي مالي، براي اينكه مي‌دانيد كه ايشان به عنوان مرجع تقليد، يك سري وجوهاتي دارند كه به بيت رهبري واريز مي‌شود، به واسطه مقام حقوقي‌اي هم كه دارند، يك سري بودجه‌هايي هست و خودشان و مجموعه‌شان تصميم مي‌گيرند كه اينها كجاهزينه شود. آقاي مهاجراني دارند زندگي شخصي ايشان را زير سوال مي‌برد يا زندگي  حقوقي‌شان را؟ در هر دو بعد به نظر من نه تنها لكه‌هاي خاكستري وجود دارد، بلكه شايد در يك انبوه سياهي بشود تك و توك نقاط روشن  و سفيدي پيدا كرد. اين تعبير من است، منتهي من كارشناس مسائل اقتصادي نيستم و نمي‌توانم بدون مدرك ثابت كنم، اما اميدوارم كساني كه در جريان واقعيت‌ها هستند بيايند و حرف بزنند. من به عنوان يك عضو خانواده مي‌گويم كه حرف‌هاي آقاي مهاجراني به هيچ عنوان قابل تاييد نيست، و اگر هم چيزي هزينه شده كه شكلش شرعي بوده، بر مي‌گردد به ماهيت بيت كه براي هرچيزي مي‌تواند يك سرپوش شرعي درست كند كه مثلا اين پول در اينجا يا آنجا هزينه شود و خيلي‌هايش را ما نمي‌دانيم. كسي نمي‌داند چه حجم پولي وارد بيت مي‌شود و خارج مي‌شود و آيا اين حجم پول دست آدم‌هاي درست‌كار است و جابجا نمي‌شود. مسلما اقاي خامنه‌اي هفتاد و خرده‌اي ساله نمي‌آيد پول‌ها را در جيبش بگذارد و يا براي اعضاي خانواده برود خانه بخرد، اما اين مجموعه، مجموعه فاسدي است و فساد اين مجموعه به كسي بر مي‌گردد كه آن‌را درست كرده و مسووليت‌اش با آقاي خامنه‌اي است. يك عده‌اي كه الان در بيت هستند، از زمان رياست جمهوري ايشان در كنارشان بوده‌اند و امين آقاي خامنه‌اي محسوب مي‌شوند. اگر پولي قرار شود هزينه شود، از حساب ويژه و وجوهات است و هر جور تشخيص مي‌دهند خرج مي‌كنند. من حرفي را كه مي‌زنم به‌واسطه آشنايي بيست ساله با آن مجموعه است. بيست سال است آنجا رفته‌ام و آدم‌ها را مي‌شناسم. موقعيت‌ها را مي‌دانم... فقط يك نمونه بنياد حكمت اسلامي صدرا زير نظر برادر بزرگتر آقاي خامنه‌اي محمد خامنه‌اي با آن رقم هاي ميلياردي كه رديف بودجه داشت در زمان وزرات ارشاد آقاي مهاجراني و خود ايشان مي‌آمدند دست بوس محمد خامنه‌اي براي رفع و رجوع كه البته قرار بود همه اينها در خدمت فلسفه باشد الان آن مجموعه تبديل شده به يك كارتل اقتصادي بزرگ. شروع كردند به خريدن مجموعه‌هاي صنعتي به ثمن بخس و پول درآوردن از فلسفه. كي مي‌گوبد علوم انساني پول ساز نيست؟! [براي پسران سيد محمد هم] كافي است عموي آدم رهبر فرزانه كشور باشد.
گزارش مخلمباف را حتما خوانده‌ايد كه گفته مي‌شود از طرف نزديكان مهدي هاشمي به‌دست مخلملباف رسيده است. وقتي آن گزارش منتشر شد چه احساسي پيدا كرديد؟
من آن گزارش پخش شد، خود من يكي از اولين كساني بودم كه با آن مخالفت كردم. نزديك به ۶۰٪ آن گزارش خلاف واقع است.
از كجا مي‌دانيد؟
چيزهايي كه اعلام كرده بودند، تعداد اسب‌ها و دارايي‌هايي كه گفته بودند، هيچ ارجاعي نداده بودند. من مي‌توانم با تخيل خودم چيزهايي را در مورد آقاي هاشمي رفسنجاني بنويسم. خود من در طول بيست سال، اين ابعاد وسيع را نديده بودم. انتقادم هم در آن مقطع  به گزارش آقاي مخملباف اين بود كه چنين گزارش‌هايي به پتانسيل جنبش سبز آسيب وارد مي‌كنند. چيزهايي در آن گزارش بود كه وارد فاز خاله‌زنكي و زندگي شخصي اقاي خامنه‌اي شده بود و دردي را هم دوا نمي‌كرد. اگر هم سو استفاده‌اي صورت گرفته، در اين حد و اندازه‌ها نيست و با ظاهرسازي اتفاق مي‌افتد و افراد واسطه بسيار زيادي هستند كه از طريق آنها كار انجام مي‌شود. حجم سو استفاده حتما بسيار زياد است، اما نه به آن شكل بچه‌گانه كه اقاي مخملباف ليست كرده بود دانه دانه... ليست عصاهاي آقاي خامنه‌اي را گذاشتند و يكي يكي قيمت‌گذاري كردند. فضا را به اين سمت بردن ما را به جايي نمي‌برد.

آدم‌هايي هستند از من آگاه‌تر و كار كشته‌تر كه مي‌توانند نظر بدهند. خود من به عنوان عضوي از خانواده در آن مقطع برآشفته شدم، چون حس كردم كه مسير جنبش سبز را با هدف قراردادن خاله‌زنكي مسائل جنسي و مالي آقاي خامنه‌اي [آن هم غير واقعي] منحرف كرده‌اند.

آن گزارش طوري بود كه انگار اگر اقاي خامنه‌اي همين امشب بميرد، همه مشكلات حل شود. يك مجموعه‌اي از افراد وجود دارد كه منافعي دارند.يك حلقه‌ تنگي هم هست كه نزديك‌تر و امين‌تر است نسبت به اقاي خامنه‌اي. شما ممكن است يك متر در سراسر كشور به نام ايشان پيدا نكنيد. اما آيا اين به آن معنا است كه اين ملك وجود ندارد؟
نوه خواهر رهبري از ثروت و قدرت و روابط سياسي در خانواده خامنه‌اي مي‌گويد

آيت‌الله خامنه‌اي امور بازرسي وزارت نفت را به برادر خود سپرده... وزرا مي‌روند و مي‌آيند اما سيد حسن خامنه‌اي باقي است. برادر بزرگ‌تر از طريق بنياد‌ش پول زيادي به چنگ آورده و سيد هادي نيز حاشيه امن خودش را دارد و از نداري به دارايي رسيده است.
شناخت خانواده رهبري به اين راحتي‌ها نيست. حميد رضا فروزانفر، نوه خواهر بزرگ‌تر سيد علي خامنه‌اي اين فضا را بازتر مي‌كند:
اسم واقعي شما چيست؟ گويا خانواده خامنه‌اي با اسم ديگري شما را مي‌شناسند.
اسم شناسنامه‌اي من حميدرضا فروزانفر است ولي 
در خانواده مرا مسعود صدا مي‌كنند. اين مساله مرسوم است، مثلا مي‌دانم مسعود(پسر آقاي خامنه‌اي) هم اسمش محسن است از آنجا كه فاميل پدربزرگ من، داماد خانواده خامنه‌اي، شمس‌اللهي بود، هر موقع در ارتباط با «بيت» قرار مي‌گرفتيم و مي‌خواستيم آنجا برويم، اسم من مسعود شمس‌اللهي رد مي‌شد كه من هم از اين بابت خيلي شاكي بودم.من را سال‌هاي سال به اين نام «مسعود شمس‌اللهي» مي‌شناختند و در واقع تبديل به يك هويت جداگانه براي من شده بود و اختراع بيت بود و هيچ نقشي در آن نداشتم.البته دو اسمه بودن مساله اي نيست اينكه شما دو اسم و دو فاميل داشته باشيد مساله ساز است.

 
شما سال‌هاست با خانواده رهبري در ارتباط هستيد. يادتان مي‌آيد از چه زماني رابطه شكل گرفت؟
ارتباط من با خانواده ايشان بيشتر از طريق مادربزرگم كه خواهر آقاي خامنه‌اي هستند شكل گرفت و اولين چيزهايي كه به ذهنم مي‌رسد از اين رابطه، برمي‌گردد به سال ۱۳۶۸ كه براي اولين بار همراه خانواده خودم به ديدار ايشان رفتيم. اولين تصوير ذهني من از آقاي خامنه‌اي كه توي ذهنم هست و ديدمشان، بر مي‌گردد به سال پنجم ابتدايي در سال ۶۸.

شما با فرزندان ايشان از همان موقع در ارتباط بوديد؟
بله، من با مسعود و ميثم و همينطور برادرزاده آقاي خامنه‌اي، حامد خامنه‌اي، كه با هم رفيق بوديم و از دوران كودكي با هم بزرگ شده بوديم، 
تقريبا همسن هستيم. مساله‌اي كه وجود داشت اين بود كه من فاميل درجه ۲ به حساب مي‌آمدم، نوه خواهر بودم، و ارتباطي كه با فاميل‌هاي درجه يك دارند اندكي متفاوت است با روابطي كه با فاميل‌هاي دورتر دارند، اما من به هر شكل سعي مي‌كردم كه ارتباط برقرار كنم و دوران هم دوران 
نوجواني بود، كلي كنجكاوي و در واقع جست‌وجوگري در ذهنم بود كه مرا به آنها وصل مي‌كرد، به‌خصوص با مسعود و ميثم و حامد.

حالا شما دو سالي است كه عملا از كشور خارج شده ايد. در اين محدوده زماني، و با توجه به ديدار اخيرتان، آيا متوجه هيچ تغييري هم شديد؟بگذاريد جور ديگري جواب بدهم. من در طول بيست 
و دو سالي كه از رهبري آقاي خامنه‌اي مي‌گذرد، متناوب رفت و آمد داشته‌ام، خارج از چارچوب خانواده، به خاطر اينكه توي آن مقطع آدم مذهبي‌اي بوده‌ام و بسيار هم آرمان‌گرا، در سنين حدود بيست سال، ايده‌هايي در ذهنم شكل مي‌گرفت كه فكر مي‌كردم با حضور در چنين فضايي، ممكن است بتوانم مثمر ثمر واقع شوم، بنابراين، به‌تناوب درخواست مي‌كردم كه در نماز هاي مغرب و عشا حضور داشته باشم و با بچه‌ها شروع كنم به بحث كردن، اگر بشود با خود آقاي خامنه‌اي در ارتباط باشم و حرف بزنم كه اين  البته خيلي ايده خام‌دستانه‌اي بود، براي اينكه هر چه جلوتر آمدم، ديدم فضاي بيت جوري نيست كه كسي بتواند حرفي بزند، حتي اگر درست باشد، تحليل من از آن مقطع اين بود كه بيت رهبري، خيلي كاناليزه شده است و يك عده آدم هستند كه يك‌سري اخبار و اطلاعات را به بيت رهبري مي‌دهند، حالا در درست و نادرستي آنها شك داشته باشيم يا شك نداشته باشيم، تصميمات اينجوري ساخته مي‌شوند. يعني ساختاري داشت بيت رهبري كه بسيار بسته بود و كسي نمي‌توانست وارد حلقه‌هاي نزديك‌تر شود. من هم آنجا يك پسر نوجوان بودم، بازيگوشي مي‌كردم، شيطنت مي‌كردم، و سعي مي‌كردم از يك سري چيزها سر در بياورم، در حد توان ذهني خودم، در دوران نوجواني و دبيرستان.

هر چه جلوتر آمدم، بيشتر توي ذوقم خورد و در واقع بيشتر توي روحياتم تاثير گذاشت، براي اينكه احساس كردم آن تفكرات ايده‌آل‌گرانه كه دارم، هيچ‌وقت
 به منصه ظهور نمي‌رسد براي آنكه يك عده آدم هستند كه مانع‌اند و اساسا نمي‌گذارند اين صداي متفاوت به گوش كسي برسد.


آيا شما تنها كسي از كل مجموعه فاميل بوديد كه صداي متفاوتي داشت؟ 
  من در خانواده‌اي بزرگ شدم كه هميشه از فعاليت مستقيم سياسي پرهيز داده مي‌شده. پدربزرگ من آقاي شمس‌اللهي داماد خانواده خامنه‌اي، روحاني ميانه رويي بودند كه سرشان به كار خودشان بود. شرعيات را مد‌نظر قرار مي‌دادند و معتقد بودند ورود به سياست آدم را از زندگي عادي خودش مي‌اندازد. ممكن است آن هوش و ذكاوت لازم را نداشته باشيم و ابزار دست عده‌اي شويم كه حاصلي براي ما نخواهد داشت جز از دست دادن زمان و موقعيت درسي و اين حرف‌ها. در يك چنين فضايي و با داشتن چنين نسبت خانوادگي با توجه به آن چه در بطن جامعه مي‌گذرد داشتن نگاه و صداي متفاوت ناخودآگاه تبديل به «تضاد» بين نسل قديم و جديد مي‌شود. ولي شرايط  هيچ‌گاه طوري نبود كه مسائل را علنا مطرح كنيم، هر چه جلوتر آمديم، اين تضادها كه در سطح جامعه بيشتر شد، اين فضا را هم براي ما ايجاد كرد كه در جمع‌هاي خانوادگي، به‌مناسبت ماه رمضان يا به‌مناسبت عيد و عروسي و هرچيز، بحث‌هايي صورت بگيرد، به‌ويژه اين اواخر. چه بسا كه قبلا اين همه وضعيت حاد نبود. اين تفكيك بين اعضاي خانواده نسبتا جديدتر است. به همان ميزاني كه ما از بيرون «فيد‌بك» مي‌گرفتيم، در داخل بيت فضا براي ما بسته‌تر مي‌شد. من خودم به ياد ندارم كه ما با آقاي خامنه‌اي توانسته باشيم مستقيما وارد بحثي بشويم. اين اساس غير ممكن بود. اگر هم صحبتي بود، با مصطفي، با مجتبي، با  مسعود و حتي با ميثم. ميثم توي اين  موارد كمتر از بقيه دخالت مي‌كرد. بحث‌ها در حد تبادل نظر بود و بعضي اوقات هم تند مي‌شد. من شنيدم بعد از ماجراي جنبش سبز، در برابر سوال «اين چه رفتاري است كه با بچه‌هاي مردم كرده‌ايد و با آقايان موسوي و كروبي چه كاري است كه كرده‌ايد؟ اينها به هر حال كانديداهاي همين نظام هستند؟» آقاي مجتبي خامنه‌اي به صراحت گفته بود «ما خيلي در مورد اينها لطف كرده‌ايم و اينها را بايد از همان روز اول مي‌سوزانديم و از بين مي‌برديم تا اينكه كار به اينجاها نكشد».

از آنجايي كه هيچكدام از اعضاي خانواده، سياستمدار نبودند و كار سياسي نمي‌كردند، و فضاي بيت هم يك فضاي بالاجبار خانوادگي تعريف مي‌شد، نمي‌توانستيم زياد مسائل سياسي را مطرح كنيم، اما به هر شكل حرف‌مان را مي زديم و گاهي با نرفتن‌مان اعتراض‌مان را بيان مي‌كرديم، تا اين اواخر كه خيلي از مسائل رو شد و قابل اغماض هم نبود. بنابراين حضور يك نفر در جمع خانوادگي به معناي تاييد بود و نرفتن به معني عدم تاييد.

در سفر اخيرم به ايران، برداشت من اين بود كه قضيه خيلي حاد‌تر از اين حرف‌هاست. آقاي خامنه‌اي به چيزي به‌نام «صله رحم» در روابطش معتقد است و از آنجا كه خودش محدوديت دارد براي ديدن اعضاي خانواده، از فاميل دعوت مي‌كند كه به ديدنش بروند، و خيلي هم معتقد بوده كه بايد هميشه اين مساله انجام شود. اما بر سر مواضع فكري اعضاي خانواده، اين «صله رحم» كه جزو يكي از سنت‌هاي اسلامي هست را عملا حذف كرده است. و رسما ديگر ايشان است كه دعوت نمي‌كنند چون ما مثل ايشان فكر نمي‌كنيم. و اين براي من خيلي جالب بود.  در خود اعضاي خانواده خامنه‌اي (برادرها و خواهرها) اين شكاف و انشقاق كاملا ديده مي‌شود. يا به دلايلي و به خاطر منافعي سعي شده اين ارتباط را حفظ كنند كه مبادا از طرف بيت رهبري محكوم بشوند به اينكه طرفدار طيف خاصي هستن ديا كاملا طرد شده‌اند چون طور ديگري فكر مي‌كرده اند.


اين طرفداري يا عدم طرفداري مي‌تواند ضرها و منافعي براي اعضاي فاميل داشته باشد. در باره اعضاي خانواده شايعاتي هست، در باره برادر بزرگ‌تر شايعه است كه از امكانات مالي ويژه‌اي برخوردار است، يا برادرشان حسن كه ناظر بر امور نفت كشور است. اطلاعاتي در باره مجموعه روابط مالي اين‌ها داريد، آيا هيچگاه در سطح خانواده در باره اين افراد حرفي زده مي‌شود؟
در مورد اين دو برادر، گرچه سند و مدركي به همراه ندارم كه ارايه كنم، اما اطلاع دقيق دارم. در طول بيست سال در باره اينها شنيده‌ام و ديده‌ام. در مورد برادر بزرگ‌تر، ايشان در سال ۷۸ يك كنفرانس بزرگ بين‌المللي برگزار كردند، براي احياي فلسفه ملاصدرا با اين انگيزه كه ما يك بار ديگر آوازه حكمت اسلامي را جهاني كنيم. اين ظاهر مساله بود و اين تبديل شد به يك بنيادي كه قرار شد آثار ملاصدرا  را به صورت تصحيح شده‌اي براي چاپ و نشر آماده كند. تا آنجايي كه من مي‌دانم، چيزهايي را كه مي‌ديدم برايم عجيب و غريب بود. قيمت بليت‌ها و هزينه مهماني‌ها و هتل‌ها. تا زماني كه در چارچوب فلسفه اسلامي بود، آدم مي‌توانست يك موضوعيتي برايش پيدا كند، اما در دراز مدت اگر چنين مجموعه‌اي مستقيما از پول نفت، تغذيه كند، كما اينكه گفته مي‌شد آقاي مهاجراني برايش مستقيما رديف بودجه گرفته بودند در وزارت ارشاد، در دراز مدت، بنياد حكمت اسلامي صدرا تبديل شد به يك مجموعه كاملا اقتصادي كه گه‌گداري هم كار علمي انجام مي‌دهد. يك مجموعه‌هاي صنعتي را به ثمن بخس در اختيار اينها قرار دادند و خريداري كردند با اين توجيه كه هزينه‌هاي اين مجموعه را از بخش‌هاي صنعتي تامين كنند. اين را كارشناس‌ها بايد بنشينند و ببينند چقدر خروجي داشته، اين از عهده من خارج است چون من كليت ماجرا را ديده‌ام، و مي‌توانم به كساني ارجاع بدهم كه مي‌توانند اين مساله را با رقم و عدد ثابت كنند.

در مورد آقاي حسن خامنه‌اي هم، ايشان سال‌ها مدير كل ارشاد در مشهد بودند، بعد به تهران مي‌آيند و از سال‌ها پيش رئيس بازرسي وزارت نفت مي‌شوند. و ايشان نظارت مي‌كنند بر قراردادها و اين پولي كه جابجا مي‌شود به كجاها مي‌رود و به كجاها نبايد برود. براي اينكه بتواند  كنترل كند كه پول نفت كجا هزينه شود. تسلط بر پول نفت و دعوا بر سر آن از خيلي قبل تر وجود داشته، حتي از زمان آقاي زنگنه دست آقاي  سيد حسن خامنه‌اي و رهبري بوده است. اين  از مستقيم‌ترين دخالت‌هاي  بيت رهبري در عرصه نفت است كه البته  مستقيما به خود ايشان بر مي‌گردد.


يكي از برادرها كه در سوي مقابل است، سيد هادي خامنه‌اي است، نماينده سابق مجلس و ناشر روزنامه، اما همه از ايشان به عنوان يك فرصت‌طلب حرف مي‌زنند. آيا اين مساله صحت دارد؟دقيقا. آقاي هادي خامنه‌اي بسيار آدم باهوشي است و بلد است از باد مخالف چگونه استفاده كند. در شرايطي كه اوضاع خوب نيست مي‌داند چه كار كند و در شرايطي كه كشور آماده است، مي‌آيد اظهار نظر مي‌كند. اگر روند موضع‌گيري‌هاي هادي خامنه‌اي در دوسال گذشته را بررسي كنيد، مي‌بينيد كه نزديك به صفر است، در صورتي‌كه اين آدم در خفا مشغول مال‌اندوزي است، حلال و حرامش را بايد بنشينيم صحبت كنيم، اما مسلما آن چيزي كه  براي من واضح است، بر پايه رانت است، چون من به خوبي يادم است ايشان در خانه سازماني نيروي هوايي زندگي مي‌كردند و وضع خوبي نداشتند، عبا و عمامه ايشان سال به سال تغيير نمي‌كرد. از يك مقطعي به بعد وضعيت ايشان تغيير كرد، در يكي از بهترين مناطق خانه گرفتند، وضعيت خانه، ماشين و هر آنچه عرف به نام ثروت مي‌شناسد. ايشان سوژه جالبي هستند و در خفا كار مي‌كنند...يكي به نعل  و يكي به ميخ...و هر جا لازم باشد وجهه اصلاح طلبي خودش را دارد، حاشيه امنيتي هم براي خودش دارد چون برادر رهبر است و در اين اوضاع به هم ريخته جزو معدود كساني است كه خيلي راحت كار مي‌كند.


خب كسان ديگري هم از مجموعه فاميل هستند كه مثلا در ساختارهاي حكومتي و دولتي حضور داشته‌اند، در دولت يا سفارت‌خانه‌اي... نگاه افراد فاميل به ايشان چگونه است؟
برخي از اينها هستند كه در قالب روزنامه‌نگار اصلاح طلب هم وارد مي‌شوند و احيانا در سفارت‌خانه‌اي هم مشغول كار مي‌شوند و جوري رفتار مي‌كنند كه اگر مزدور جمهوري اسلامي نباشند، حرف‌هاي‌شان به درد جلو بردن چندين سناريو مي‌خورد. هر كدام كه به هدفي نزديك‌تر باشد...بيشتر منافع حزبي برايشان مهم است تا منافع ملي. به خاطر موقعيت فاميلي هم يك حاشيه امنيت براي خودشان قايل هستند. در ايران كه بودم، نظر اعضايي از فاميل را در باره چنين افرادي گرفتم كه با نظر من همسان بود. من منابع خودم را نمي‌توانم معرفي كنم، اما  در مورد اين دسته مي‌گويند كه هم از توبره مي‌خورند و هم از آخور. متناسب با شرايط ممكن است درست را غلط نشان دهند و غلط را درست. اينها با افكار عمومي بر اساس منافع خودشان بازي مي‌كنند كه به نظر من كار كثيفي است. شايد به نحوي دارند به بقاي نظام اسلامي كمك مي‌كنند، از زاويه ديد خودشان. اين حرف‌هاي اين عده كه مي‌خواهند جا بياندازند كه مشكل با «اصلاح» حل مي‌شود، 
براي من قابل هضم نيست و از نظر بسياري از اعضاي خانواده هم منطقي به‌نظر نمي‌آيد. برخي از اين افراد فاميل ممكن است در پس پرده كاري كنند و تعداد اندكي هم با ژست اصلاح‌طلب در عرصه عمومي.

۱۳۹۰ فروردین ۱, دوشنبه

اکبر امینی جوان شجاع بر بالای چرثقیل ــ در خطر اعدام قرار دارد.



وی گردن خود را با طناب آبی به جرثقیل بسته بود تا در صورت دخالت ماموران به دار آویخته شود

خانواده او توسط نیروهای امنیتی تحت فشار برای انجام مصاحبه با صدا و سیما و اعلام عدم ثبات روانی اکبر هستند و امکان دارد حکم اعدام نیز برای وی صادر گردد. اکبر امینی که در جریان اعتراضات سال گذشته نیز چند ماهی باز داشت بوده، در روز حادثه به همراه پارچه های سبز و تصویری از شهدا بالای جرثقیل رفته بود. 
وی گردن خود را با طناب آبی به جرثقیل بسته بود تا در صورت دخالت ماموران به دار آویخته شود. اما ماموران امنیتی با آوردن خانواده وی به محل وی را مجبور به پایین آمدن کردند

۱۳۸۹ اسفند ۲۸, شنبه

شناسایی شد : آدرس محل سکونت آخوند مزدور سید ابراهیم رییسی معاون کل قوه قضاییه ایران


شناسایی شد : آدرس محل سکونت آخوند مزدور سید ابراهیم رییسی معاون کل قوه قضاییه ایران


شناسایی شد : آدرس محل سکونت آخوند مزدور سید ابراهیم رییسی معاون کل قوه قضاییه ایران


آدرس محل سکونت سید ابراهیم رییسی معاون کل قوه قضاییه ایران
تصویر بالا عکسی از محل سکونت این مزدور رژیم است که توسطسربازان گمنام جنبش سبز شناسایی شده
آدرس : تهران,شهرک غرب , خیابان توحید , توحید 1 , پلاک 53
مالک کل این آپارتمان آخوند سید ابراهیم رییسی است
گفتنی است که یکی از طبقات این ساختمان محل برکزاری جلسات محرمانه و مهم این مزدور رژیم است

۱۳۸۹ اسفند ۲۵, چهارشنبه

هرانا؛ صدها کشته و زخمی در زندان قزلحصار در پی اعتراض به اجرای احکام اعدام


خبرگزاری هرانا - در پی قرار اجرای حکم اعدام ۱۰ تن از زندانیان در زندان قزل حصار و اعتراض هزاران تن از زندانیان به این موضوع، درگیری‌های خونین در این زندان به وقوع پیوست که منجر به کشته و زخمی شدن دست کم ۱۵۰ تن گردید.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، شب گذشته، مورخ بیست و چهارم اسفندماه، زندانیان برخی بندهای زندان قزلحصار کرج، نظیر واحد ۲ و ۳ در راستای توقف اجرای حکم اعدام ۱۰ تن از هم بندیان خود، دست به اعتراض و اعتصابی گسترده زدند.
تاجایی که حدود سه هزار تن از زندانیان در راستای این خواسته و در اقدامی اعتراضی اقدام به شکستن درب بند‌ها نموده و به سر دادن شعار "اعدام باید متوقف شود"، پرداختند.
در پی این اعتراض، نیروهای امنیتی در ساعت ۹ شب، به بند زندانیان هجوم آورده و موجب درگیری‌های خونین شدند.
گفته می‌شود ماموران حاضر در محل برای کنترل اعتراضات زندانیان از گلوله‌های واقعی استفاده کرده‌اند که در پی آن قریب به ۸۰ تن کشته و یا دچار جراحت‌های سختی شده‌ و تعدادی نیز به خارج از بند منتقل شده‌اند. تعداد زندانیانی که مورد اصابت گلوله قرار گرفته‌اند، به ۱۵۰ تن و حتی بیشتر نیز می‌رسد که حال بسیاری از ایشان وخیم گزارش شده است.
این در حالیست که اغلب زندانیان معترض دارای محکومیت‌های سنگین (اکثرا اعدام) بوده‌اند.
لازم به ذکر است که تنی چند از مامورین و "صفاخیل" معاون زندان نیز از ناحیه پا آسیب دیده‌اند.
گفتنی ست که هم اکنون جو زندان قزلحصار با استقرار گارد ضد شورش، به شدت امنیتی ست و بسیاری از خانوادهای زندانیان نیز علی رغم بی‌اطلاعی از عمق فاجعه؛ به علت قطع کلیهٔ ملاقات‌های زندانیان، در مقابل زندان تجمع نموده‌اند.
شایان ذکر است که خبرگزاری دولتی فارس در گزارشی ضمن پرداختن به این موضوع، مدعی شده است که زندانیان معترض قصد فرار از زندان را داشته و به تخریب برخی تأسیسات، شکستن شیشه‌ها و ضرب و شتم زندان‌بانان مبادرت نموده بودند. در این گزارش بدون اشاره به استفاده ماموران از سلاح گرم، تاکید شده است که چند نفر هم "در اثر جراحت وارده و گازگرفتگی ناشی از دود" و آتش جان باختند.
لازم به ذکر است به دلیل قطع کلیه امکانات ارتباطی زندانیان، گزارشگری از این واقعه با دشواری مضاعفی صورت می گیرد، در این رابطه "هرانا" گزارشات تکمیلی منتشر خواهد کرد.

۱۳۸۹ اسفند ۱۲, پنجشنبه

دو بسيجي ، دو رفتار متفاوت و اثبات خباثت بسيجي ها


دو بسيجي ، دو رفتار متفاوت و اثبات خباثت بسيجي ها


دو تصوير از بسيجياني متفاوت  يكي در نقش يك جنبش سبزي كه ميخواهد  به اصطلاح دموكراتيك رفتار كند اما محافظ احمدي نژاد از كار در مي ايد و ديگري بسيجي كه توسط مردم نجات داده شده و باز باطوم به دست گرفته است . قضاوت با شماست كه چگونه بايد با مزدور رفتار كرد